قيس بن ربيع
أبو محمّد قيس بن ربيع أسدى كوفى از رجال ابو داوود، ترمذى و ابن ماجه است.1 بسيارى از عالمان بزرگ حديثى نيز از وى روايت كرده اند. محدّثانى هم چون: سفيان ثورى، شعبة بن حجاج، عبدالرزّاق بن همام، ابو نعيم فضل بن دُكَين، ابو داوود طيالسى، معاذ بن معاذ و ديگران.2
ابو داوود طيالسى به نقل از شعبه مى گويد:
سمعت أبا حصين يثني على قيس بن الربيع;3
از ابو حصين شنيدم كه قيس بن ربيع را مدح و ثنا مى كرد.
و نيز مى گويد:
قال لنا شعبة: أدركوا قيساً قبل أن يموت;4
شعبه به من گفت: پيش از آن كه قيس بميرد، از وى استفاده كنيد.
هم چنين در احوالات او آمده است:
قال عفّان: قلت ليحيى بن سعيد: هل سمعت من سفيان يقول فيه بغلطة، أو يتكلّم فيه بشئ؟ قال: لا. قلت ليحيى: أفتتّهمه بكذب؟ قال: لا…
وقال حاتم بن الليث الجوهري عن عفّان: كان قيس ثقة، يوثّقه الثوري وشعبة ;
عفان گويد: به يحيى بن سعيد گفتم: آيا شنيده اى كه سفيان بر قيس ايرادى گرفته باشد و يا درباره وى سخنى گفته باشد؟ گفت: نه.
حاتم بن ليث جوهرى از عفان نقل مى كند كه گفت: قيس ثقه بود و ثورى و شعبه او را توثيق كرده اند.
قال حاتم بن الليث، عن أبي الوليد الطيالسي: كان قيس بن الربيع ثقة، حسن الحديث;
حاتم بن ليث به نقل از ابو وليد طيالسى گويد: قيس بن ربيع ثقه و احاديث وى
نيكو است.
قال أحمد بن صالح: قلت لأبي نعيم: في نفسك من قيس بن الربيع شيء؟ قال: لا;
احمد بن صالح نيز گويد: به ابو نعيم گفتم در دلت از قيس چيزى هست؟
گفت: نه.
قال عمرو بن عليّ: سمعت معاذ بن معاذ يحسن الثناء على قيس ;
عمرو بن على گويد: شنيدم كه معاذ بن معاذ به نيكى بر قيس ثنا مى گفت.
قال يعقوب بن شيبة السدوسي: وقيس بن الربيع عند جميع أصحابنا صدوق، و كتابه صالح، وهو ردئ الحفظ جدّاً، مضطربه كثير الخطأ، ضعيف في روايته;
يعقوب بن شيبه سدوسى گويد: قيس بن ربيع از ديدگاه تمامى اصحاب راست گو است و كتابش شايستگى آن را دارد كه از آن حديث نقل شود، اما از جهت حافظه جداً ضعيف، بى ثبات و خطايش فراوان بوده و در نقل روايت ضعيف است.
وقال أبو أحمد ابن عديّ: وعامة رواياته مستقيمة، والقول فيه ما قال شعبة: وإنّه لا بأس به;5
ابن عدى نيز گويد: در تمامى روايات او مشكلى وجود ندارد و سخن درباره او همان سخن شعبه است كه مى گويد: وى مشكلى ندارد.
بنابراين روشن شد كه هيچ دليلى بر ردّ احاديث قيس بن ربيع وجود ندارد و وى نيز از نظر عالمان رجالى ثقه و صدوق است.6 از سويى در شرح حال وى اتّهام به جهل، كذب، تحريف و تصحيف روايات نيز وجود ندارد تا حكم به ضعف وى نماييم. و از سويى ديگر تنها اشكالى كه به وى وارد كرده اند ضعف در حافظه است; اما با اين وجود بر صداقت او تأكيد دارند;7 يعنى وى دروغ گو نبوده و عمداً به تحريف روايات دست نمى زده است، اما امكان دارد به جهت ضعف وى در حفظ روايات، در اواخر عُمْر رواياتى را اشتباه خوانده باشد. هم چنين چند نقطه تاريك ديگر درباره قيس بيان شده است كه هيچ يك از آن ها موجب طعن در اعتبار وى و روايات او نمى گردد. مثلا در احوالات او نوشته اند:
وكان قيس بن الربيع عالماً بالحديث، ولكنّه ولي المدائن فقتل رجلا فيما بلغني، فنفر الناس عنه;8
قيس بن ربيع از عالمان حديث بوده است; اما وى فرماندار مدائن نيز بوده است. وى در دوران حكومتش شخصى را كشت، در نتيجه مردم از او روى گردان شدند.
نقطه ضعف ديگرى كه براى قيس بيان شده، اتهام به تشيّع است. ذهبى از احمد بن حنبل نقل مى كند كه او شيعه بوده است.9 با اين حال ذهبى به راست گويى او اذعان و اعتراف دارد.10
هم چنين گفته شده است كه قيس احاديث منكرى نقل كرده است. حرب بن اسماعيل مى گويد:
قلت لأحمد بن حنبل: قيس بن الربيع أيّ شيء ضعّفه؟ قال: روى أحاديث منكرة;11
به احمد بن حنبل گفتم: چه چيزى موجب تضعيف قيس بن ربيع شده است؟ گفت: او احاديث منكرى روايت كرده است.
البته درباره اين گونه احاديث منسوب به او تأملاتى وجود دارد، از باب نمونه ابوداوود مى گويد:
إنّما أتى قيس من قبل ابنه، كان ابنه يأخذ حديث الناس، فيدخلها في فرج كتاب قيس، ولايعرف الشيخ ذلك;12
آنچه جرح درباره قيس وارد شده است از جانب فرزند اوست، چرا كه فرزندش احاديثى را كه از ديگران مى گرفت در ميان كتاب قيس داخل مى كرد به طورى كه قيس آن احاديث داخل شده را تشخيص نمى داد.
ابن حجر عسقلانى نيز درباره او مى نويسد:
صدوق، تغيّر لمّا كبر، أدخل عليه ابنه ما ليس من حديثه، فحدّث به;13
راست گو است، اما به هنگام پيرى تغيير پيدا كرد (يعنى مبتلا به اختلال حواس شد) و پسرش آن چه را كه حديث او نبود، در احاديث او و به نام او داخل كرده و روايت كرد.
بنابراين، با توجه به تأكيد ذهبى و ابن حجر عسقلانى بر راست گويى قيس، اشتباه وى در چند حديث و آن هم به جهت كم حافظگى در پيرى و يا نقل چند حديث به نام وى، دليل درستى بر ردّ احاديث وى نمى تواند باشد، چرا كه علاوه بر اعتراف ائمه جرح و تعديل به صداقت قيس بن ربيع، سه تن از صاحبان صحاح ستّه احاديث او را در كتب خود روايت كرده اند.
در نتيجه تا اين جا روشن شد رواياتى كه در سند آن ها قيس بن ربيع، حسين اشقر و حرب بن حسن طحّان واقع شده اند، صحيح و غير قابل خدشه هستند و طعن و جرح در اين روايات هيچ دليلى جز تعصّب و عناد ندارد.
اما روايت ديگرى كه در سند آن خدشه كرده اند، روايتى است كه طبرى در تفسير خود نقل كرده است. پيشتر روايات تفسير طبرى در ذيل آيه مودّت مطرح شد. وى چهار روايت در ذيل اين آيه نقل كرده است كه در اين ميان، سند يكى از روايات، به جهت وجود «يزيد بن أبي زياد» مورد خدشه قرار گرفته است. البته تضعيف يزيد بن ابى زياد نيز به مانند سه راوى قبل تنها از سر تعصّب و عناد است و طبق مبانى رجالى، هيچ دليلى بر تضعيف وى وجود ندارد. در ادامه به بررسى اعتبار وى مى پردازيم.
1. ر.ك: تهذيب التهذيب: 8 / 350 / ش 698.
2. همان; تهذيب الكمال: 24 / 27 / ش 4903; تاريخ بغداد: 12 / 452 / ش 6938.
3. مسند ابن الجعد: 309; الجرح والتعديل: 1 / 151 / ش 63 و 7 / 99 / ش 553 ; الكامل (ابن عدى): 6 / 40; تاريخ أسماء الثقات: 191 / ش 1156; تاريخ بغداد: 12 / 452 / ش 6938; تهذيب الكمال: 24 / 28 / ش 4903; تهذيب التهذيب: 8 / 350 / ش 698.
4. همان.
5. تهذيب الكمال: 24 / 2936 / ش 4903; تهذيب التهذيب: 8 / 350352 / ش 698.
6. ر.ك: تقريب التهذيب: 2 / 33 / ش 5590 ; معرفة الثقات: 2 / 220 / ش 1530.
7. ر.ك: ميزان الإعتدال: 3 / 393 / ش 6911.
8. تاريخ بغداد: 12/455. مزى نيز مطلبى را به همين مضمون آورده است; ر.ك: تهذيب الكمال: 24/33.
9. ميزان الإعتدال: 3 / 393 / ش 6911. هم چنين ر.ك: الكامل (ابن عدى): 6 / 39 / ش 1586.
10. همان.
11. الجرح والتعديل: 7 / 98 / ش 553 ، تهذيب الكمال: 24 / 31 / ش 4903.
12. التاريخ الصغير: 2 / 158; تاريخ بغداد: 12 / 456 / ش 6938; تهذيب الكمال: 24 / 34 / ش 4903; ميزان الإعتدال: 3 / 396 / ش 6911; تهذيب التهذيب: 8 / 352 / ش 698.
13. تقريب التهذيب: 2 / 33 / ش 5590 .