حسين أشقر
وى ابو عبدالله حسين بن حسن اشقر فزارى كوفى (متوفّاى 208) است. از آن جا كه اين شخص در سند روايات متعدد ديگرى غير از روايات مربوط به نزول آيه مودّت نيز واقع شده است، از اين رو ترجمه وى بسيار مهمّ است. ما پيش از اين در بحث آيه تطهير به شرح حال وى پرداختيم و در اين جا نيز به مناسبت به آن اشاره مى كنيم.
گفتيم كه ابن حجر در الكاف الشاف في تخريج أحاديث الكشّاف حسين اشقر را ضعيف و ساقط دانسته است;1 اما همو در كتاب تقريب التهذيب دچار تناقض شده و مى نويسد:
الحسين بن حسن الأشقر، الفزاري، الكوفي، صدوق، يهمّ ويغلو في التشيع، من العاشرة. مات سنة ثمان ومائتين. س;2
حسين بن حسن اشقر فزارى، كوفى، راست گو است، ولى در تشيع اهتمام و زياده روى دارد. وى در سال 208 فوت كرده است و از رجال نسائى است.
نكته ديگر اين كه ابن حجر به جهت تشيع حسين اشقر، برخى روايات را در تخريج احاديث كشاف تضعيف كرده است، اين در حالى است كه با مبناى وى سازگارى ندارد و تهافتى آشكار است، چرا كه او در مقدمه فتح البارى تصريح مى كند كه رافضى بودنتا چه رسد به تشيع – به وثاقت راوى ضرر نمى رساند3و با توجه به اين دو نكته، روشن است كه طعن ابن حجر درباره حسين اشقر اعتبارى ندارد.
افزون بر آن، حسين اشقر از رجال نسائى است و اهل سنت معترفند كه شرط نسائى براى پذيرش صحّت يك حديث و نقل آن در سنن خويش، سخت تر از شرط مسلم و بخارى است.4 به عبارت ديگر نسائى شرايطى براى صحّت احاديث و وثاقت راويان كتابش در نظر گرفته است كه اگر راوى حديثى آن شرايط را نداشته باشد، حديثش در سنن نسائى نقل نمى شود5
و اين شرايط به مراتب سخت تر از شرايطى است كه مسلم و بخارى براى پذيرش صحت يك حديث تعيين كرده اند. به همين جهت است كه بايد عالمان بزرگ اهل سنت كتاب نسائى را بر كتاب مسلم و بخارى مقدم بدارند. بنابراين وقتى حسين اشقر از نظر نسائى موثق باشد، تضعيف ديگران اهميت چندانى ندارد.
حسين اشقر از مشايخ حديثى بزرگانى هم چون: احمد بن حنبل، ابن معين، فلاّس، ابن سعد و افرادى از اين قبيل است.6
ابن حجر، از عقيلى،7 از احمد بن محمّد بن هانى نقل مى كند كه گفت:
قلت لأبي عبداللهيعني أحمد بن حنبلتحدّث عن حسين الأشقر. قال: لم يكن عندي ممّن يكذب.
وذكر عنه التشيّع، فقال له العبّاس بن عبدالعظيم: إنّه يحدث في أبي بكر وعمر. وقلت أنا: يا ابا عبدالله، إنّه صنّف باباً في معايبها. فقال: ليس هذا بأهل أن يحدّث عنه;8
به ابو عبدالله (احمد بن حنبل) گفتم: از حسين اشقر حديث نقل مى كنى. احمد بن حنبل گفت: از نظر من دروغ گو نيست.
گفت: از تشيّع او سخن به ميان آمد و عباس بن عبدالعظيم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ابوبكر و عمر بدگويى مى كرد. من نيز گفتم: اى ابو عبدالله، او بابى در بيان معايب ابوبكر و عمر تصنيف كرده است. احمد بن حنبل در جواب گفت: وى صلاحيت ندارد كه از او حديث نقل شود.
بنابراين روشن است كه حسين اشقر هيچ نقطه ضعفى ندارد و تنها سبب تضعيف او نقل حقايقى درباره ابوبكر و عمر است، از اين رو جوزجانى درباره او مى گويد:
غال من الشتّامين للخيرة;9
وى غالى است و در زمره شتم كنندگان افراد برگزيده است.
از سويى تضعيف راوى به جهت بيان حقايقى درباره شيخين، هرگز صحيح نبوده و براساس ضوابط جرح و تعديل نيست. از سويى ديگر ابواسحاق جوزجانى ناصبى و از دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام است10 و چنين كسى به يقين راويانى را كه دوست دار اميرالمؤمنين عليه السلام بوده اند، تضعيف و رواياتى را كه به نفع تشيع باشند جرح خواهد كرد; به همين جهت است كه ابن حجر عسقلانى در مقدّمه لسان الميزان، اين نكته را متذكر شده و يادآورى كرده است كه طعن و جرح چنين افرادى اعتبار ندارد.11 وى به عنوان نمونه از ابواسحاق جوزجانى نام مى برد و تصريح مى كند طعن و جرح هاى او بر پايه هواى نفس
بوده و فاقد اعتبار است.12 بنابراين تضعيف حسين اشقر از سوى جوزجانى نيز بر مبناى باطلى است كه از نظر برخى ائمه جرح و تعديل اهل تسنن پذيرفته نيست; از اين رو يحيى بن معين ضمن تذكر به تشيع حسين اشقر، او را صدوق و احاديثش را بدون اشكال دانسته است.
وى هم چنين با بيان شاگردى خويش نزد حسين أشقر و اخذ حديث از او، به طور ضمنى به صحت احاديث وى شهادت مى دهد.13
ابن حجر نيز به نقل از ابن جنيد مى نويسد:
سمعت ابن معين ذكر الأشقر، فقال: كان من الشيعة الغالية. قلت: فكيف حديثه؟ قال: لا بأس به. قلت: صدوق؟ قال: نعم، كتبت عنه;14
شنيدم كه ابن معين، از حسين اشقر ياد كرد و گفت: او از شيعيان افراطى بود. به او گفته شد: حديثش چگونه است؟ در جواب گفت: اشكالى بر آن وارد نيست. گفته شد: او راست گو است؟ گفت: آرى، من احاديث او را مى نويسم.
بنابراين حسين اشقر از نظر احمد، نسائى، يحيى بن معين، ابن حبّان و برخى حديث شناسان ديگر مورد اعتماد و راست گو است و تنها گناه او تشيّع او است. به همين جهت است كه احاديثى كه در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مى كند، اين گونه روايات را منكر خوانده و در احاديثش طعن مى كنند، اما هيچ طعنى جز تشيّع به خود وى وارد نشده است كه آن هم بر مبناى رجالى خود سنيان، به وثاقت راوى لطمه اى نمى زند.
نتيجه
بحث در سند روايتى بود كه طبرانى، ابن ابى حاتم، ابن منذر، حاكم و ابن مردويه از حسين اشقر، از قيس بن ربيع، از اعمش، از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل كرده اند. گفته شد سيوطى و به تبع وى آلوسى سند اين روايت را ضعيف دانسته اند. ابن حجر نيز در تخريج احاديث الكشّاف، حسين اشقر را ضعيف و ساقط معرفى كرده است و ابن كثير و به تبع آن قسطلانى نيز او را شيخ شيعى افراطى خوانده اند و درباره اسناد ابن ابى حاتم مى گويند: «فيه مبهم لا يعرف».
يادآور مى شويم كه در اسناد ابن ابى حاتم آمده است: «حدّثنا رجل سمّاه، حدّثنا حسين الأشقر…»، و از همين رو است كه ابن كثير و قسطلانى مى گويند كه در سند، شخصى مبهم و ناشناخته قرار دارد. امّا با رجوع به سند روايت در منابع ديگر، مراد از «رجل سمّاه» «حرب بن حسن طحّان» است.
با بررسى شرح حال حرب بن حسن طحّان و حسين اشقر نيز روشن شد كه نظر سيوطى، آلوسى، ابن كثير، قسطلانى، هيثمى و ابن حجر درباره سند اين حديث نادرست است و ارزش و اعتبارى ندارد.
اما اگر آن چه ابن حجر در فتح الباري مى گويد: «اسناده واه. فيه ضعيف ورافضي»، منظور او از ضعيف و رافضى، حسين اشقر باشدچنان كه در تخريج أحاديث كشاف او را تضعيف كرده استاين سخن ابن حجر نيز فاقد اعتبار خواهد بود. اما اگر مراد از او كسى غير از اشقر باشدكه ظاهراً چنين استاو كسى نيست جز «قيس بن ربيع» كه در ادامه به شرح حال وى نيز مى پردازيم.
1. الكاف الشاف في تخريج أحاديث الكشّاف: 4 / 220.
2. تقريب التهذيب: 1 / 214 / ش 1323.
3. مقدمة فتح الباري: 381 و 398. هم چنين ر.ك: فتح الباري: 10 / 152.
4. ر.ك: تهذيب الكمال: 1 / 172; تذكرة الحفّاظ: 2 / 700 / ش 719; سير أعلام النبلاء: 14/131/ش 67; تاريخ الإسلام: 23 / 108; الوافي بالوفيات: 6 / 257.
5. مزّى به نقل از نسائى مى نويسد: «لما غرمت على جمع كتاب السنن، استخرت الله تعالى في الرواية عن شيوخ كان في القلب منهم بعض الشئ، فوقعت الخيرة على تركهم، فنزلت في جملة من الحديث كنت أعلو فيه عنهم». وى به نقل از شخصى ديگر مى نويسد: «رأيت النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم في النوم، وبين يدي كتب كثيرة، فيها كتاب السنن لأبي عبدالرحمان، فقال لي صلّى الله عليه وآله: إلى متى وإلى كم، هذا يكفي، وأخذ بيده الجزء الأوّل من كتاب الطهارة من السنن لأبي عبدالرحمان، فوقع في روعي أنّه يعني كتاب السنن لأبي عبدالرحمان أحبّ إليه!»; تهذيب الكمال: 1 / 172173.
6. تهذيب التهذيب: 2 / 291 / ش 596.
7. الضعفاء الكبير: 1 / 249 / ش 297.
8. همان: 291292.
9. تهذيب الكمال: 6 / 368; تهذيب التهذيب: 2 / 291.
10. ر.ك: مقدمة فتح الباري: 388 و 404 و 446; الإكمال في أسماء الرجال: 120; تهذيب التهذيب: 1 / 159 / ش 332.
11. لسان الميزان: 1 / 11. هم چنين ر.ك: تهذيب التهذيب: 1 / 8182 .
12. همان: 1 / 16.
13. تهذيب الكمال: 6 / 368 / ش 1307.
14. تهذيب التهذيب: 2 / 292 / ش 596 .