تفطّن و توجّه عالمان سنى به اخص بودن «مودّت» از «محبت»
مفسّران و عالمان سنى نيز بر اين نكته متفطن بوده و توجه داشته اند كه مودّت اخص از محبّت است، از اين رو هر چند به اين موضوع تصريح نمى كنند، اما در كلام آنان قرائنى بر اين حقيقت يافت مى شود. به عنوان نمونه ـ همان طور كه اشاره شدزمخشرى درباره مصداقِ «قربى» در آيه مودّت، اين روايت را نقل مى كند:
أنّها لمّا نزلت، قيل: يا رسول الله، من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «عليّ وفاطمة وابناهما»;
چون آيه نازل شد ]به پيامبر[ عرض شد: اى رسول خدا، نزديكان شما كه مودتشان بر ما واجب شده چه كسانى هستند؟ فرمود: «على، فاطمه و دو پسرشان».
وى سپس در تأييد حديث فوق و اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام مصداق «قربى» در آيه است، مى گويد:
ويدلّ عليه ما روي عن علي رضي الله عنه: شكوت إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم حسد الناس لي، فقال: أما ترضى أن تكون رابع أربعة: أوّل من يدخل الجنّة أنا وأنت والحسن والحسين، وأزواجنا عن أيماننا وشمائلنا، وذريّتنا خلف أزواجنا;1
بر همين حقيقت دلالت دارد آن چه از على عليه السلام روايت شده است كه ايشان فرمود: از حسادت مردم نسبت به خودم به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شكايت كردم. ايشان در پاسخ فرمودند: «آيا راضى نيستى كه چهارمين نفر از چهار نفرى باشى كه نخستين كسانى اند كه داخل بهشت مى شوند; يعنى من، تو، حسن و حسين و همسرانمان كه در سمت راست و چپ ما قرار دارند ]و وارد بهشت مى شوند[ و فرزندانمان نيز پشت سر همسرانمان؟»
پس، از ديدگاه زمخشرى، مقام و منزلت والاى اهل بيت عليهم السلام و اين كه آنان نخستين كسانى هستند كه به همراه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد بهشت مى شوند، دليلى است بر اين كه مصداق قربى آن بزرگوارانند. در نتيجه معلوم مى شود كه از نظر او نيز «مودّت» فراتر از محبت صرف است. ادامه كلام زمخشرى اين حقيقت را روشن تر مى كند. وى در ذيل آيه مودّت و در ادامه احاديث پيشين، روايت زير را نيز از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل مى كند. وى مى نويسد:
عن النبيّ صلّى الله عليه وآله وسلّم: حرمت الجنّة على من ظلم أهل بيتي وآذاني في عترتي، ومن اصطنع صنيعةً إلى أحد من وُلد عبد المطّلب ولم يجازه عليها، فأنا أُجازيه عليها غداً إذا لقيني يوم القيامة;2
از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل شده است كه فرمود: «بهشت بر كسى كه به اهل بيت من ظلم كند و مرا درباره عترتم آزار دهد حرام شده است، و هركس كارى براى يكى از فرزندان عبدالمطلب انجام دهد و او در قبال آن عمل جزا ندهد، پس من جزاى عملش را فرداى قيامت و به هنگام ملاقات با وى خواهم داد».
زمخشرى در ادامه درباره نزول آيه مودّت حديثى را نقل مى كند كه براساس آن انصار قصد داشتند از پيامبر اكرم قدردانى كنند;3 سپس حديث زير را نقل مى كند:
قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «مَن مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد مات مغفوراً له، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد مات تائباً، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد مات مؤمناً مستكمل الإيمان، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد بشّره ملَك الموت بالجنّة، ثمّ منكر ونكير، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد يزفّ إلى الجنّة، كما تزفّ العروس إلى بيت زوجها، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد فتح له في قبره بابان إلى الجنّة، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة، ألا ومَن مات على حبّ آل محمّد مات على السُنّة والجماعة، ألا ومَن مات على بغض آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله، ألا ومن مات على بغض آل محمّد مات كافراً، ألا ومن مات على بغض آل محمّد لم يشمّ رائحة الجنّة»;4
رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: هركس بر حب آل محمّد بميرد شهيد از دنيا رفته است. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد آمرزيده شده از دنيا رفته است. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد با توبه از دنيا رفته است. آگاه باشيد هركس بر حب آل محمّد بميرد با ايمان كامل از دنيا رفته است. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد، ملك الموت و سپس نكير و منكر او را به بهشت بشارت مى دهند. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد، به بهشت برده مى شود چنان كه عروس به خانه شوهرش برده مى شود. آگاه باشيد، هركس بر حبّ آل محمّد بميرد، در قبرش دو در به سوى بهشت براى او باز مى شود. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد، خداوند قبرش را محل زيارت فرشتگان رحمت قرار مى دهد. آگاه باشيد، هركس بر حب آل محمّد بميرد بر ]طبق [سنت و جماعت مرده است. آگاه باشيد، هركس بر بغض آل محمّد بميرد، روز قيامت در حالى كه بر پيشانى او نوشته شده است، نااميد از رحمت خدا، خواهد آمد. آگاه باشيد كه بر دشمنى آل محمّد بميرد، كافر مرده است و كسى كه بر دشمنى آن ها بميرد، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.
روشن است كه احاديث نقل شده در ذيل اين آيه از سوى مفسّران، به يقين با محتوا و مضمون آيه در ارتباط است. پس از نظر زمخشرى اين احاديث با لزوم مودّت اهل بيت عليهم السّلام ارتباط دارد، يعنى «مودّت» امرى است كه ظلم و اذيت را نفى مى كند. مودّت شأنى است كه كاستى هاى دارندگان آن را شخص پيامبر جبران مى كند. مودّت اهل بيت عليهم السلام محبتى است كه موجب مى گردد مرگ انسان شهادت تلقى شود. مودّت محبتى است كه موجب مى شود انسان با حالت توبه و آمرزيده شده و با ايمان كامل از دنيا برود. اين محبت بشارت فرشتگان مرگ به بهشت را در پى دارد و موجب باز شدن درهاى بهشت بر محبّ مى شود. قبر محبّ محل زيارت فرشتگان رحمت مى شود و بالأخره اين كه مودّت اهل بيت عليهم السلام، محبتى است كه نداشتن آن موجب محروميت از استشمام بوى بهشت است.
بنابراين، «مودّت» اخص از محبت است و آثار و لوازمى دارد كه با اعتقاد دينى و ايمانى پيوند خورده است. البته هر چند زمخشرى به اين حقيقت تصريح نمى كند، اما از رواياتى كه در ذيل اين آيه مطرح كرده است به روشنى اين مطلب قابل فهم و برداشت است.
فخررازى نيز در تفسير آيه مودّت مى نويسد:
روى الكلبي عن ابن عبّاسرضي الله عنهماقال: إنّ النبيّ صلّى الله عليه وآله وسلّم لمّا قدم المدينة، كانت تعروه نوائب وحقوق، وليس في يده سعة، فقال الأنصار: إنّ هذا الرجل قد هداكم الله على يده، وهو ابن اُختكم وجاركم في بلدكم، فاجمعوا له طائفة من أموالكم، ففعلوا، ثمّ أتوه به، فردّه عليهم، فنزل قوله تعالى: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا)، أي على الإيمان إلاّ أن تودّوا أقاربي، فحثّهم على مودّة أقاربه;5
كلبى از ابن عباس روايت كرد: هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد مدينه شده و دستش از جهت مالى باز نبود، انصار گفتند: اين فرد به دست خود، شما را به سوى خدا هدايت كرده و او خواهر زاده و همسايه شما در سرزمين شماست. پس بخشى از اموال خود را براى او جمع كنيد و چنين كردند. سپس خدمت ايشان آمده و اموال را به آن حضرت تقديم كردند و حضرتش مال آنان را به خودشان باز گرداند و آن گاه اين آيه نازل شد كه: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا)، يعنى ]از شما اجرى نمى خواهم [بر ايمان، جز اين كه به نزديكانم مودّت بورزيد. پيامبر آن گاه آنان را بر مودّت نزديكان سوق داد.
فخر رازى سپس روايت «من مات على حبّ آل محمّد…» را به نقل از زمخشرى مطرح مى كند و پس از آن مى نويسد:
وأنا أقول: آل محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم هم الّذين يؤول أمرهم إليه، فكلّ من كان أمرهم إليه أشدّ وأكمل، كانوا هم الآل، ولا شكّ أنّ فاطمة وعليّاً والحسن والحسين، كان التعلّق بينهم وبين رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم أشدّ التعلّقات، وهذا كالمعلوم بالنقل المتواتر، فوجب أن يكونوا هم الآل.
وأيضاً: اختلف الناس في الآل، فقيل: هم الأقارب، وقيل: هم أُمّته. فإنْ حملناه على القرابة فهم الآل، وإنْ حملناه على الأُمّة الّذين قبلوا دعوته، فهم أيضاً آل. فثبت أنّ على جميع التقديرات، هم الآل، وأمّا غيرهم، فهل يدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فيه.
وروى صاحب الكشّاف: أنّه لمّا نزلت هذه الآية قيل: يا رسول الله، من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ فقال: «عليٌّ وفاطمة وابناهما». فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النبيّ صلّى الله عليه وآله وسلّم.
وإذا ثبت هذا وجب أن يكونوا مخصوصين بمزيد التعظيم، ويدلّ عليه وجوه:
الأوّل: قوله تعالى: (إِلاَّ الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبى) ووجه الإستدلال به ما سبق.
الثاني: لا شكّ أنّ النبيّ صلّى الله عليه وآله وسلّم كان يحبّ فاطمة عليها السلام، قال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «فاطمة بضعة منّي، يؤذيني ما يؤذيها». وثبت بالنقل المتواتر عن رسول الله أنّه كان يحبّ عليّاً والحسن والحسين. وإذا ثبت ذلك وجب على كلّ الأمّة مثله لقوله: (وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)6ولقوله تعالى: (فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ)،7 ولقوله تعالى: (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللهُ)8 ولقوله سبحانه: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ).9
الثالث: إنّ الدعاء للآل منصب عظيم، ولذلك جعل هذا الدعاء خاتمة التشهّد في الصلاة، وهو قوله: أللّهمّ صلّ على محمّد وعلى آل محمّد، وارحم محمّداً وآل محمّد. وهذا التعظيم لم يوجد في حقّ غير الآل، فكلّ ذلك يدلّ على أنّ حبّ آل محمّد واجب. وقال الشافعي رضي الله عنه:
يا راكباً قف بالمحصّب من منى *** واهتف بساكن خيفها والناهض
سحراً إذا فاض الحجيج إلى منى *** فيضاً كما نظم الفرات الفائض
إن كان رفضاً حبّ آل محمّد *** فليشهد الثقلان أنّي رافضي;10
مى گويم: آل محمّد همان كسانى هستند كه امرشان به او واگذار شد. پس هركس كه امرش كامل تر به او باز گردد، آنان «آل» خواهند بود و شكى نيست كه تعلق خاطر ميان فاطمه، على، حسن و حسين با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شديدترين تعلقات بوده و اين براساس نقل متواتر معلوم و مشخص است. پس به ضرورت اينان «آل» پيامبرند.
هم چنين مردم در «آل» اختلاف كردند و برخى گفتند: مراد از آل نزديكانند، و برخى ديگر گفتند «آل» همان امّت پيامبر است. پس اگر «آل» را به معناى قرابت حمل كنيم، باز هم اهل بيت مصداق «آل» هستند، و اگر آن را بر كسانى كه دعوت پيامبر را پذيرفته اند حمل كنيم، باز هم مصداق «آل» همانان خواهند بود. پس ثابت شد كه با تمام تقديرات، على، فاطمه و حسن و حسين «آل» پيامبرند; اما اين كه غير ايشان نيز داخل در عنوان «آل» مى شوند يا خير؟ محل اختلاف است.
صاحب كشاف روايت كرده است كه به هنگام نزول اين آيه (مودّت) گفته شد: اى رسول خدا، نزديكان شما كه مودتشان بر ما واجب شده چه كسانى هستند؟ فرمود: «على، فاطمة و دو پسرشان». پس ثابت شد كه اين چهار نفر نزديكان پيامبرند.
و چون اين مطلب ثابت شد، ضرورتاً به بيشترين تعظيم مخصوص مى گردند و بر اين مطلب وجوهى دلالت مى كند:
يكم: آيه شريفه (إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) كه وجه استدلال به آن گذشت.
دوم: شكى نيست كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، حضرت فاطمه سلام الله عليها را دوست مى داشت. آن حضرت فرمودند: «فاطمه پاره تن من است، هر كسى او را بيازارد مرا آزرده است» و به نقل متواتر از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ثابت شد كه آن حضرت، على، حسن و حسين عليهم السلام را دوست مى داشت و اگر اين مطلب ثابت شود، بر همه امت واجب مى شود كه مثل پيامبر ايشان را دوست بدارند و شاهد بر آن، اين دو آيه قرآن است كه: (وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ) و آيه (لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ).
سوم: همانا دعا براى «آل» منصب عظيمى است و به همين روى، اين دعا در پايان تشهدِ نماز قرار داده شده است و آن قول: «اللّهمّ صلّى على محمّد وآل محمّد وارحم محمّداً وآل محمّد» است.
و اين تعظيم در حق هيچ كسى غير از «آل» يافت نمى شود. پس همه اينها دلالت دارند بر اين كه حبّ آل محمّد واجب است. شافعى مى گويد:
اى سوارى كه عازم حج هستى، در سرزمين منا كه حاجيان براى جمع كردن سنگ توقف مى كنند و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست، بإيست و به سوى تمام كسانى كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حركت مى باشند فرياد بزن. فرياد بزن به هنگام سحر كه حاجيان از مشعر به سوى منا كوچ مى كنند و هم چون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منا مى شوند. آرى فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمّد صلى الله عليه و آله رفض و ترك دين خداست، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضى هستم.
نيشابورى نيز خلاصه كلام فخر رازى را ذكر كرده و در نهايت مى گويد:
ولا ريب أنّ هذا فخر عظيم، وشرف تامّ;11
و ترديدى نيست كه اين افتخارى عظيم و شرافتى است تام.
قرطبى نيز در ذيل آيه مودّت مى نويسد:
وقيل: «القربى» قرابة الرسول صلّى الله عليه وآله وسلّم، أي: لا أسألكم أجراً إلاّ أن تودّوا قرابتي وأهل بيتي، كما أمر بإعظامهم ذوي القربى. وهذا قول عليّ ابن حسين وعمرو بن شعيب والسدّي. وفي رواية سعيد بن جبير عن ابن عبّاس: لمّا أنزل الله عزّوجلّ (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبى)قالوا: يا رسول الله، من هؤلاء الّذين نودّهم؟ قال: «عليٌّ وفاطمة وأبناؤهما». ويدلّ عليه أيضاً ما روي عن عليّ رضي الله عنه: قال: شكوت إلى النبيّ حسد الناس لي… وعن النبيّ: حرمت الجنّة على من ظلم أهل بيتي … .
وكفى قبحاً بقول من يقول: إنّ التقرّب إلى الله بطاعته، ومودّة نبيّه صلّى الله عليه وآله وسلّم وأهل بيته منسوخ، وقد قال النبيّ: مَن مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً، ومَن مات على حبّ آل محمّد جعل الله زوّار قبره الملائكة والرحمة، ومَن مات على حبّ آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوباً بين عينيه: آيس اليوم من رحمة الله، ومَن مات على بغض آل محمّد لم يرح رائحة الجنّة، ومَن مات على بغض آل بيتي فلا نصيب له في شفاعتي.
قلت: وذكر هذا الخبر، الزمخشري في تفسيره بأطول من هذا;12
و گفته شده مراد از «قربى» نزديك نمودن خود به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است. يعنى از شما اجرى نمى طلبم، جز اين كه به نزديكان و اهل بيتم مودّت بورزيد، چنان كه به بزرگداشت ذوى القرباى ايشان، آنان را امر كرده است. اين نظر على بن حسين، عمرو بن شعيب و سدّى است و در روايت سعيد بن جبير از ابن عباس آمده است: هنگامى كه خداى عزوجل آيه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)را نازل فرمود، گفتند: اى رسول خدا، اينان چه كسانى هستند كه ما بايد به آنان مودّت بورزيم؟ فرمود: «على، فاطمه و دو پسرشان». و بر اين مطلبآن چه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شدنيز دلالت دارد كه فرمود: «از حسادت مردم نسبت به خويش به پيامبر شكايت كردم…» و از پيامبر نقل شده كه فرمود: «بهشت حرام شده است براى…».
كسى كه مى گويد: «همانا تقرب به خدا به اطاعت از اوست و مودّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و اهل بيت او عليهم السلام نسخ شده است»، در قبح اين سخن همين روايت پيامبر كافى است كه فرمود: «هركس بر حب آل محمّد بميرد، شهيد از دنيا رفته است. هركس بر حب آل محمّد بميرد، خداوند زائران قبرش را ملائكه و رحمت قرار مى دهد. هركس بر بغض آل محمّد بميرد، در روز قيامت در حالى حاضر مى شود كه در پيشانى و ميان دو چشم او نوشته شده است: «امروز از رحمت خداوند نا اميد است». هركس بر بغض آل محمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نمى كند. هركس بر بغض آل بيتم بميرد، در شفاعت من نصيبى ندارد».
مى گويم: زمخشرى در تفسيرش اين حديث را طولانى تر از اين نقل كرده است.
خطيب شربينى نيز اميرالمؤمنين، فاطمه زهراء، امام مجتبى و سيّدالشهداء عليهم السلام را مصداق «قربى» معرفى مى كند و آيه مودّت را به آيه تطهير پيوند مى زند و مصداق «قربى» و «اهل بيت» را يكى مى داند. وى درباره «قربى» مى نويسد:
فقيل: هم فاطمة وعليّ وأبناؤهما. وفيهم نزل: (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا);13
پس گفته شده: «قربى» فاطمه، على و دو پسرشان هستند و آيه (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا) درباره ايشان نازل شده است.
آلوسى نيز پس از طرح و بررسى روايات مربوط به مصداق «قربى» در آيه مودّت، به حديث ثقلين اشاره كرده و مى نويسد:
فقد أخرج مسلم، والترمذي، والنسائي عن زيد بن أرقم: أنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قال: «أذكرّكم الله تعالى في أهل بيتي»;14
مسلم، ترمذى و نسائى از زيد بن ارقم آورده اند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: «شما را به خداى تعالى درباره اهل بيتم يادآور مى شوم».
عبارت «أذكرّكم الله تعالى في أهل بيتى»، قسمتى از حديث ثقلين در كتب اهل سنت است. ذكر حديث ثقلين در ذيل آيه مودّت حكايت از آن دارد كه امثال آلوسى نيز متوجه اين نكته هستند كه مودّت اخص از محبت است، يعنى محبتى است كه همراه با تمسك باشد، زيرا پيامبر در حديث ثقلين مسلمانان را به تمسّك به قرآن و اهل بيت عليهم السلام امر مى كند و حقّ اهل بيت را با تأكيد يادآور مى شود.
آلوسى سپس مى نويسد:
«وأخرج الترمذي وحسّنه، والطبراني، والحاكم، والبيهقي في الشُعب عن ابن عبّاس قال: قال عليه الصلاة والسلام: «أحبّوا الله تعالى لما يغذوكم به من نعمة، وأحبّوني لحبّ الله تعالى، وأحبّوا أهل بيتي».
وأخرج ابن حبّان، والحاكم عن أبي سعيد قال: قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «والذي نفسي بيده، لا يبغضنا أهل البيت رجل إلاّ أدخله الله تعالى النار». إلى غير ذلك ممّا لا يحصى كثرة من الأخبار، وفي بعضها ما يدلّ على عموم القربى وشمولها لبني عبدالمطّلب:
أخرج أحمد، والترمذي وصحّحه، والنسائي عن المطّلب بن ربيعة قال: دخل العبّاس على رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فقال: إنّا لنخرج، فنرى قريشاً تحدّث، فإذا رأونا سكتوا; فغضب رسول الله ودرّ عرق بين عينيه، ثمّ قال: «والله لا يدخل قلب امرىء مسلم إيمان حتّى يحبّكم لله تعالى ولقرابتي».
وهذا ظاهر إنْ خصّ القربى بالمؤمنين منهم، وإلاّ فقيل: إن الحكم منسوخ، وفيه نظر. والحقّ وجوب محبّة قرابته عليه الصلاة والسلام من حيث إنّهم قرابته صلّى الله عليه وآله وسلّم كيف كانوا، وما أحسن ما قيل:
داريتُ أهلك في هواك وهم عدا *** ولأجل عين ألفُ عين تكرمُ
وكلّما كانت جهة القرابة أقوى، كان طلب المودّة أشدّ، فمودّة العلويّين الفاطميين ألزم من محبّة العبّاسيّين على القول بعموم (الْقُرْبى)، وهي على القول بالخصوص قد تتفاوت أيضاً باعتبار تفاوت الجهات والإعتبارات. وآثار تلك المودّة: التعظيم، والإحترام، والقيام بأداء الحقوق أتمّ قيام، وقد تهاون كثير من الناس بذلك حتّى عَدّوا من الرفض السلوك في هاتيك المسالك، وأنا أقول قول الشافعي العيّ:
يا راكباً قف بالمحصّب من منى… ;15
ترمذى ]اين حديث را[ آورده و حسن شمرده است. هم چنين طبرانى، حاكم و بيهقى در كتاب شعب از ابن عباس آورده اند كه گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: «خداى تعالى را به خاطر آن چه از نعمت خود به شما بخشيده است دوست بداريد، و مرا دوست بداريد به خاطر دوستىِ خداى تعالى، و اهل بيت مرا ]نيز[ دوست بداريد».
ابن حبان و حاكم از ابو سعيد نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: «سوگند به كسى كه جانم به دست اوست! هيچ مردى اهل بيت مرا مبغوض نمى دارد مگر آن كه خداى تعالى او را داخل جهنم كند». و احاديث ديگرى كه به جهت كثرت اخبار در اين زمينه قابل شمارش نيستند و در برخى از آن ها قرائنى است كه بر عام بودن «قربى» و شمول آن بر بنو عبدالمطلب دلالت دارد.
احمد، ترمذى و نسائى به نقل حديثى مبادرت كرده اند و در اين ميان ترمذى آن را صحيح شمرده است. از مطلب بن ربيعه نقل شده است كه گفت: عباس بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد شد و عرض كرد: ما بيرون مى رويم و مى بينيم كه قريش گفتگو مى كنند و چون ما را مى بينند ساكت مى شوند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم خشمگين شده و رگ هاى پيشانىِ ]مباركشان[ متورم شد. آن گاه فرمودند: «سوگند به خدا، ايمان به قلب مرد مسلمانى وارد نمى شود تا اين كه شما را به خاطر خداى تعالى و نزديكى با من دوست بدارد».
و اين آشكار است كه عنوان «قربى» به مؤمنان از ايشان اختصاص دارد، و الا گفته شده است كه حكم منسوخ است و اين جاى تأمل دارد.
نظر حق، وجوب محبت نزديكان آن حضرت عليه الصلاة والسلام است از آن جهت كه نزديكان اويند، محبت به آنان واجب است، حال هر طور كه مى خواهند باشند و چه نيكو گفته است: من به خاطر تو، با خاندان تو مدارا كردم، حال آن كه آن ها غير تو هستند; چرا كه به خاطر فردى هزار فرد ديگر احترام مى شوند.
هر چه جهت نزديكى قوى تر باشد، طلب مودّت نيز شديدتر خواهد بود. پس، براساس قول به عام بودن عنوان «قربى»، مودّت بر علويان لازم تر از محبت به عباسيان است و اين مطلب با قول به اختصاص اين عنوان به اهل بيت تفاوت مى كند. هم چنين به
اعتبار تفاوت جهات و اعتبارات مطلب متفاوت خواهد بود و آثار آن مودّت، بزرگداشت، احترام و قيام تام براى اداى حقوق ايشان است و بسيارى از مردم در اين كار سستى كرده اند و در اين دو مسلك، به جهت خارج شدن از اين سلوك تعدى كردند و من به قول شافعى قائلم كه گفت:
اى سوارى كه عازم حج هستى، در سرزمين منا كه براى جمع كردن سنگ توقف مى كنند… .
بنابراين اهل سنت نيز به طور كامل توجه دارند كه «مودّت» محبتى است كه با ايمان و سعادت اخروى افراد ارتباط دارد. پس بايد گفت كه مودّت يقيناً اخصّ از محبت است و در معناى آن نوعى تمسّك، التزام و تبعيّت نهفته است، هر چند كه سنيان به اين حقيقت تصريح نكرده اند.
براساس آن چه گذشت، روشن است كه لزوم مودّت اهل بيت عليهم السلام، مستلزم وجوب اطاعت از ايشان است.
1. الكشّاف عن حقائق التنزيل: 3 / 467.
2. همان.
3. ذكر اين حديث در ضمن بررسى نصوص گذشت.
4. همان.
5. تفسير الرازي: 27 / 164.
6. سوره اعراف: آيه 158.
7. سوره نور: آيه 63.
8. سوره آل عمران: آيه 31.
9. سوره احزاب: آيه 21.
10. همان: 166167.
11. تفسير النيسابوري: 6 / 467.
12. تفسير القرطبي: 16 / 2123.
13. تفسير السراج المنير: 1 / 3954.
14. تفسير الآلوسي: 25 / 3132.
15. همان: 32.