بررسى شبهات ديگر
پيش از اين ثابت شد كه براساس احاديث صحيح، آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده و بر امامت آن حضرت دلالت دارد و تلاش هاى متعصبان براى انصرافِ مدلول آيه، نافرجام ماند. اما منكران حقيقت، در ستيز با حق از هيچ تلاشى فروگذار نكرده اند، از اين رو در دلالت آيه تبليغ بر امامت اميرالمؤمنين نيز شبهاتى مطرح كرده اند و در اين مسير مسأله سياق و احاديث معارض را پيش كشيده اند.
پيش از پرداختن به اين شبهات، توجه به اين نكته ضرورى است كه قرآنِ موجود در زمان خلافت عثمان توسط زيد بن ثابت گردآورى شده و در آن هرگز ترتيب نزول مراعات نشده است. جمع كنندگان آيات الاهى، آيه تطهير را در ضمن آيات مربوط به همسران پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم قرار داده اند و پيروان آنان با پيش كشيدن بحث سياق، شبهه نزول آيه تطهير درباره همسران پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را مطرح كرده اند. همين طور آيه تبليغ را در سياق آيات مربوط به خطاب خداوند به يهوديان و مسيحيان قرار داده اند و بعدها با سوء استفاده از اين موضوع، از پذيرش و اذعان به حقيقت طفره مى روند.
اما بايد دانست كه اوّلا قرآن به ترتيب نزول جمع آورى نشده تا آيات آن را براساس سياق معنا كنيم، ثانياً سياق هرگز ياراى مقابله با حديث صحيح را ندارد.
اين نكته نيز در خور توجه است كه سوره مائده به اتفاق تمامى قرآن پژوهان فريقين، آخرين سوره نازل شده بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم است. فخررازى در مفاتيح الغيب مى نويسد:
إتفاق أكثر الأمّة على أنّ سورة المائدة من آخر ما نزل من القرآن وليس فيها منسوخ;1
بيشتر مسلمين بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه سوره مائده در زمره آخرين سوره هايى است كه نازل شده است و در اين سوره آيات نسخ شده اى وجود ندارد.
وى در جايى ديگر مى نويسد:
سورة المائدة آخر ما نزل من القرآن;2
سوره مائده آخرين سوره اى از قرآن است كه نازل شده است.
حاكم نيشابورى در المستدرك به نقل از عايشه مى نويسد:
أمّا أنّها آخر سورة نزلت;3
بدان كه آن آخرين سوره اى است كه نازل شده است.
همين حديث در مسند احمد بن حنبل نيز به سند ديگرى از عايشه آمده است.4
حاكم همين حديث را به نقل از عبدالله بن عمر نيز آورده است5 و به همراه ذهبى آن را تصحيح كرده است.6
از نظر عالمان شيعه، نزول سوره مائده در ماه هاى آخر عمر شريف خاتم الأنبياء صلّى الله عليه وآله وسلّم قطعى و مسلّم است. مرحوم شيخ طوسى در تهذيب الأحكام به سند صحيح از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مى كند كه سوره مائده دو يا سه ماه پيش از رحلت حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم بر ايشان نازل شده است.7 در تفسير عياشى نيز تصريح شده كه سوره مائده آخرين سوره نازل شده بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است.8
با اين مقدمات، به سراغ شبهه فخررازى مى رويم. وى در تفسير خود درباره روايات مربوط به نزول آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام مى نويسد:
واعلم أنّ هذه الروايات وإن كثرت، إلاّ أنّ الأولى حمله على أنّه تعالى آمنه من مكر اليهود والنصارى، وأمره بإظهار التبليغ من غير مبالاة منه بهم، وذلك لأنّ ما قبل هذه الآية بكثير وما بعدها بكثير، لما كان كلاماً مع اليهود والنصارى، امتنع إلقاء هذه الآية الواحدة في البين على وجه تكون أجنبيّة عمّا قبلها وما بعدها;9
بدان كه هر چند اين روايات بسيارند، اما سزاوار است آيه را حمل كنى به اين كه خداى تعالى پيامبر را از مكر يهود و نصارا ايمن ساخته و به ايشان دستور داده كه بدون اهميت دادن به آنان، تبليغ خويش را آشكار كند، زيرا با وجود آيات فراوانى در پيش و پس آيه تبليغ درباره يهود و نصارا، القاء اين آيه در صورتى كه با قبل و بعد خود بيگانه باشد ممتنع است.
گويا فخررازى فراموش كرده كه سوره مائده در اواخر عمر شريف پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است و در آن هنگام به ظاهر هيچ خطرى از سوى يهوديان، مسيحيان و مشركان قريش متوجه اسلام نبود و تنها خطرى كه دين را تهديد مى كرده است، منافقانِ پيرامون رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده است. افزون بر آن كه سياق در جايى قرينه است كه نصّى در مقابل آن نباشد و با وجود نص، هرگز نمى توان به سياق تمسك جست. فخر رازى خود تصريح مى كند كه براساس قول ابن عباس، براء بن عازب و امام باقر عليه السلام، آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است و در مقابل، هيچ مدرك معتبرى وجود ندارد كه نشان دهد يكى از صحابه در اين زمينه قائل به سخن ديگرى باشد. بنابراين، وى هرگز نمى تواند با پيش كشيدن بحث سياق از اين نصوص دست بردارد.
علاوه بر بحث سياق، گاهى در مقابلِ احاديث نزول آيه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام، احاديث ديگرى روايت مى كنند كه با آن ها مخالفت دارد.
سيوطى مدعى است كه طبرانى، ابوالشيخ، ابو نعيم، ابن مردويه و ابن عساكر از ابن عباس روايت كرده اند كه:
كان النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم يحرس، وكان يرسل معه عمّه أبوطالب كلّ يوم رجالا من بني هاشم يحرسونه. فقال: يا عمّ! إنّ الله عصمني، لاحاجة إلى من تبعث;10
همواره از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم محافظت مى شد و عموى ايشان حضرت ابوطالب عليه السلام نيز هر روز مردانى از بنوهاشم را براى محافظت از پيامبر با آن حضرت مى فرستاد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «اى عمو، به تحقيق خداوند مرا حفظ كرده است و من احتياجى به محافظان شما ندارم».
اين روايت به خودى خود منافاتى با روايات نزول آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ندارد و اساساً با آيه تبليغ مرتبط نيست، با اين وجود سيوطى آن را در ذيل اين آيه آورده است. اما بايد دانست كه اگر اين حديث در ذيل اين آيه و به عنوان بيان كننده شأن نزول آن مطرح شده باشد، به يقين دروغ خواهد بود; چرا كه همگان معترفند سوره مبارك مائده آخرين سوره اى است كه بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده و محلّ نزول آن مدينه است، در حالى كه اين روايت مربوط به داستانى است كه در مكّه و پيش از هجرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رخ داده است و اگر اين خبر ارتباطى با نزول آيه داشته باشد، بيان گر نزول آيه در مكّه بوده و قطعاً كذب است.11
سيوطى هم چنين به نقل از ابن مردويه و ضياء مقدسى12، روايت ديگرى را از ابن عباس نقل مى كند كه گفت:
سئل رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم أىّ آية أنزلت من السماء أشدّ عليك؟ فقال: كنت بمنى أيّام موسم، واجتمع مشركوا العرب وأفناء الناس في الموسم، فنزل عليّ جبريل، فقال: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ). قال: «فقمت عند العقبة، فناديت: يا أيها الناس، من ينصرني على أن أبلّغ رسالة ربّي ولكم الجنّة؟ أيّها الناس، قولوا لا إله إلاّ الله وأنا رسول الله إليكم، وتنجوا ولكم الجنة، قال: فما بقي رجل ولا امرأة ولا صبيّ إلاّ يرمون عليّ بالتراب والحجارة، ويبصقون في وجهي، ويقولون كذّاب صابيء فعرض عليّ عارض». فقال: يا محمّد، إن كنت رسول الله، فقد آن لك أن تدعو عليهم كما دعا نوح على قومه بالهلاك. فقال النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم، «أللّهمّ، اهد قومي فإنّهم لا يعلمون، وانصرني عليهم أن يجيبوني إلى طاعتك». فجاء العباس عمّه، فأنقذه منهم وطردهم عنه، قال الأعمش: فبذلك تفتخر بنو العباس يقولون: فيهم نزلت: (إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ)، هوى النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم أبا طالب وشاء الله عباس بن عبدالمطلب;13
از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم سؤال شد كه كدام آيه از آسمان نازل شد كه بر تو سخت تر بود؟ فرمود: «من در ايام حج در منا بودم و مشركان عرب و مردمان گوناگونى در موسم جمع شده بودند. در اين هنگام جبرئيل بر من نازل شد و گفت: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ). پيامبر فرمود: من در عقبه برخاستم و ندا دادم كه اى مردم، چه كسى مرا در برابر ابلاغ رسالت پروردگارم در ازاى بهشت يارى مى كند؟ اى مردم، بگوييد خدايى جز الله نيست و من فرستاده خداوند به سوى شمايم و ]با اين اقرار[ نجات پيدا كنيد و پاداش شما بهشت باشد. پيامبر فرمودند: ]در اين هنگام [هيچ مرد و زن و كودكى نبود جز آن كه خاك و سنگ به سوى من پرتاب مى كرد و به صورت من آب دهان مى انداخت و مى گفتند: دروغ گوى صابئى! من از اين جريان متأثر شدم». آن گاه به پيامبر گفته شد: در اين هنگام بر تو بود كه به آنان نفرين كنى، چنان كه نوح بر هلاكت قوم خويش دعا كرد. پس پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم عرضه داشت: «بارالها، قوم مرا هدايت كن، چرا كه آنان نا آگاهند و مرا در برابر آنان يارى كن كه دعوت مرا به اطاعت تو پاسخ دهند». پس عباس عموى پيامبر آمد و آن حضرت را از دست آنان رهانيد و آنان را پراكنده ساخت. اعمش گويد: بنو عباس به همين سبب افتخار مى كنند و مى گويند: آيه (إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ) درباره آن ها نازل شده است. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم ابوطالب را دوست مى داشت، در حالى كه خداوند عباس بن عبدالمطلب را خواست!
اين روايت نيز بيان گر نزول آيه در مكّه و پيش از هجرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم است و حال آن كه سوره مبارك مائده به قطع و يقين در ماه هاى آخر عمر شريف پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است. علاوه بر اين كه ابن مردويه خود راوى حديث نزول آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است;14 از اين رو دروغ و جعلى بودن روايت فوق روشن است.
از جمله احاديثى كه در ذيل آيه تبليغ آورده اند، احاديثى است كه بيان گر محافظت دائم از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است. در روايتى كه سيوطى به سند ابن جرير15 و ابوالشيخ از سعيد بن جبير نقل كرده، آمده است:
لمّا نزلت (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) إلى قوله: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)، قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «لا تحرسوني! إنّ ربّي قد عصمني»;16
هنگامى كه آيه ]تبليغ[: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) تا ]آخر آيه[: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)نازل شد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «از من محافظت نكنيد! همانا پروردگارم مرا حفظ كرده است».
وى در روايت ديگرى آورده است:
وأخرج ابن جرير وابن مردويه: عن عبدالله بن شقيق إنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم كان يتعقّبه ناس من أصحابه، فلمّا نزلت: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)، فخرج، فقال: «يا أيّها الناس، أحلقوا بملاحقكم، فإنّ الله قد عصمني»;17
ابن جرير و ابن مردويه از عبدالله بن شقيق روايت كرده اند كه گفت: همانا مردمانى از اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم همواره ]براى محافظت از ايشان[ در پى ايشان مى رفتند، پس چون آيه (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ) نازل شد، ايشان بيرون آمدند و فرمودند: «اى مردم به سوى كار خود رويد، چرا كه خداوند از من محافظت مى كند».
عبد بن حُميد، ابن جرير و ابوالشيخ به نقل از محمّد بن كعب قرظى روايت كرده اند كه:
أنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ما زال يحرس، يحارسه أصحابه، حتى أنزل الله (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)، فترك الحرس حين أخبره، أنّه سيعصمه من الناس;18
همانا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم همواره محافظت مى شد و اصحابش از او محافظت مى كردند تا اين كه خداوند اين آيه را نازل كرد كه: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)، به همين روى هنگامى كه خداوند به پيامبرش خبر داد كه او را از مردمان حفظ خواهد كرد، مردم نيز محافظت را ترك كردند.
ابو نعيم در الدلائل، روايتى از ابوذر رحمه الله نقل مى كند كه گفت:
كان رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم لا ينام إلاّ ونحن حوله من مخافة الغوائل، حتّى نزلت آية العصمة: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);19
رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از ترس اشرار هرگز نمى خوابيدند، مگر اين كه من در اطراف ايشان بودم تا آيه عصمت نازل شد كه: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
طبرانى و ابن مردويه نيز از عصمة بن مالك خطمى نقل كرده اند كه گفت:
كنّا نحرس رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم بالليل حتى نزلت (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ) فترك الحرس;20
ما شب ها از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم محافظت مى كرديم تا آيه (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ) نازل شد و ما حراست از ايشان را ترك كرديم.
در هيچ يك از اين احاديث به سبب نزول آيه اشاره اى نشده و اين احاديث علاوه بر اين كه با احاديث مربوط به نزول آيه درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام تعارضى ندارند، بلكه به عكس، اين روايات، قرينه روشنى بر كذب حديثى است كه براساس آن مرد عربى قصد كشتن رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را داشته و خداوند ضمن رفع شرّ اعرابى، با نزول اين آيه، حفظ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را تضمين كرده است.
ابن كثير در تفسيرش مى نويسد:
قال أبو جعفر بن جرير: حدّثنا الحرث، حدثنا عبدالعزيز، حدثنا أبو مَعْشَر، عن محمّد بن كعب القُرَظى وغيره، قالوا: كان رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم إذا نزل منزلاً، إختار له أصحابه شجرة ظليلة، فيقيل تحتها، فأتاه أعرابي فاخترط سيفه، ثمّ قال: من يمنعك مني؟ فقال: الله عزّوجلّ، فرعدت يد الأعرابي وسقط السيف منه، وضرب برأسه الشجرة حتى انتثر دماغه، فأنزل الله عزّوجلّ: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);21
ابو جعفر بن جرير ]طبرى[ گويد: حرث، از عبدالعزيز، از ابو معشر، از محمّد بن كعب قرظى و ديگران نقل كردند كه: هرگاه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در منزلگاهى فرود مى آمدند، اصحاب براى ايشان درخت پر سايه اى انتخاب مى كردند و پيامبر زير آن قيلوله مى كردند. فردى اعرابى آمد، شمشيرش را كشيد و گفت: چه كسى تو را از شر من حفظ مى كند؟ پيامبر فرمودند: «الله عزوجل». آن گاه دست اعرابى به لرزه افتاد و شمشير از دستش افتاد و سرش را به درخت كوبيد تا مغزش متلاشى شد و خداى عزّ و جلّ اين آيه را نازل كرد: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
همو روايت ديگرى از ابن ابى حاتم نقل كرده و مى نويسد:
حدثنا أبو سعيد أحمد بن محمّد بن يحيى بن سعيد القَطّان، حدثنا زيد بن الحُباب، حدثنا موسى بن عبيدة، حدثني زيد بن أسلم، عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: لمّا غزا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم بني أنمار، نزل ذات الرّقاع بأعلى نخل، فبينا هو جالس على رأس بئر قد دلى رجليه، فقال الحارث من بني النجار: لأقتلن محمّداً. فقال أصحابه: كيف تقتله؟ قال: أقول له: أعطني سيفك. فإذا أعطانيه قتلته به، قال: فأتاه، فقال: يا محمّد، أعطني سيفك أشيمه. فأعطاه إياه. فَرُعدت يده حتى سقط السيف من يده، فقال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «حال الله بينك وبين ما تريد»، فأنزل الله عزّوجلّ: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);22
ابوسعيد احمد بن محمّد بن يحيى بن سعيد قطّان، از زيد بن حباب، از موسى بن عبيده، از زيد بن اسلم، از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرد كه: آن گاه كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به جنگ بنو نجار رفت، در ذات الرقاع بالاى نخلستانى فرود آمد و بر سر چاه نشسته و پاهايش را از چاه آويزان كرد. حارث از قبيله بنو نجار گفت: محمّد را خواهم كشت. اصحابش گفتند: چگونه او را مى كشى؟ گفت: به او مى گويم شمشيرت را به من بده و چون آن را به من داد، با آن او را مى كشم. از اين رو به نزد پيامبر آمد و گفت: اى محمّد، شمشيرت را به من بده تا آن را غلاف كنم. پيامبر نيز شمشيرش را به او داد، اما دست او لرزيد و شمشير از دستش افتاد. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «خدا ميان تو و آن چه اراده كرده بودى مانع شد». پس خدا اين آيه را نازل كرد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
اين داستان به قدرى عجيب و نامعقول است كه خود ابن كثير در ذيل آن مى نويسد:
وهذا حديث غريب من هذا الوجه;
اين حديث از اين وجه غريب است.
ابن كثير پس از آن روايت ديگرى را نقل مى كند كه روايت قبلى اش را نقض مى كند.
به راستى مى توان باور كرد كسى در حضور اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بر روى ايشان شمشير بكشد و قصد كشتن ايشان را بكند؟! آيا مى توان باور كرد كسى به قصد كشتن پيامبر شمشير آن حضرت را طلب كند و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز به راحتى شمشيرش را در اختيار او بگذارد؟! محافظان و نگهبانان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم چه شده بودند كه يك اعرابى به سادگى بر آن حضرت شمشير بكشد؟! بنابراين، اين دو حديث علاوه بر محتواى مضحك و غير منطقى، با احاديث پيشين كه بيان گر حضور محافظ در اطراف رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بودند در تعارض آشكار است.
واحدى در تفسيرش، روايت ديگرى در ذيل آيه مطرح كرده است كه براساس آن، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از ترس مشركان همه آيات الاهى را به مردم ابلاغ نمى كرد! وى مى نويسد:
وقال ابن الأنباري: كان النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم يجاهر ببعض القرآن أيّام كان بمكّة، ويخفى بعضه إشفاقاً على نفسه من تسرع المشركين إليه وإلى أصحابه;23
ابن انبارى گويد: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم برخى از قسمت هاى قرآن را در ايامى كه در مكه بود آشكار مى ساخت و به خاطر بيم از جان خود و اصحابش، قسمت هايى را از مشركان مخفى مى كرد.
اين روايت بدون ترديد افتراء بزرگى بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است. اين افترا به قدرى زشت و ناپسند است كه برخى سنيان به دروغ آن را به شيعه نسبت مى دهند. در تفسير قرطبى آمده است:
قبّح الله الروافض حيث قالوا: إنّه صلّى الله عليه وآله وسلّم كتم شيئاًممّا أوحى إليهكان بالناس حاجة إليه;24
خداوند رافضيان را تقبيح كند به خاطر آن كه گفتند: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم چيزى ـ از آن چه را خداوند بر او نازل كرده بودكه مردم بدان نياز داشتند
مخفى مى كرد.
و يا قسطلانى به دروغ مى گويد:
قالت الشيعة: إنّه قد كتم أشياء على سبيل التقيّة;25
شيعه مى گويد: پيامبر به تحقيق امورى را از روى تقيه كتمان مى كرد!
نظير اين اتهامات بى اساس در مصادر اهل تسنن فراوان است. برخى از آنان به خدا و رسولش افترا مى بندند و برخى ديگر به دليل التفات به زشتى اين افترا، آن را به شيعيان نسبت مى دهند.
روايات ديگرى نيز در ذيل آيه مطرح شده است كه براساس آن ها، در ابتداى بعثت، امر تبليغ بسيار بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم گران مى آمد به طورى كه خداوند با وعيد و ترساندن آن حضرت، ايشان را به تبليغ رسالت وا داشته است. پناه مى بريم به خدا از اين نسبت هاى ناروا.
در روايتى كه ابوالشيخ از حسن بصرى نقل مى كند آمده است:
إنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قال: «إنّ الله بعثني برسالة، فضقت بها ذرعاً، وعرفت أنّ الناس مكذبّي، فوعدني لأبلغن، أو ليعذبني، فأنزل: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)»;26
همانا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «خداوند مرا به رسالت مبعوث كرد و اين كار بر من گران آمد ]و نتوانستم آن را انجام دهم[و دانستم كه مردم مرا تكذيب خواهند كرد. آن گاه خداوند به من وعده داد كه يا آن را برسانم و يا مرا عذاب خواهد كرد، از اين رو اين آيه نازل شد كه: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ
مِنْ رَبِّكَ)!».
اين روايت مبهم است و با نزول آيه درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام هيچ منافاتى ندارد. ممكن است ابهام آن به جهت تقطيع روايت و پنهان كردن محتواى رسالتى باشد كه پيامبر مأمور به ابلاغ آن شده است، يعنى همان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام. فخر رازى همين حديث را به گونه اى ديگر روايت كرده است كه براساس ظاهر آن، مربوط به ابتداى بعثت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم است. در تفسير رازى آمده است:
روى الحسن عن النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم قال: «إنّ الله بعثني برسالته، فضقت بها ذرعا، وعرفت أنّ الناس يكذّبوني، واليهود والنصارى وقريش يخوّفوني، فلمّا أنزل الله هذه الآية، زال الخوف بالكلّيّة»;27
حسن از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم روايت كرد كه فرمود: «خداوند مرا به رسالتش مبعوث كرد و اين كار بر من گران آمد و دانستم كه مردم مرا تكذيب مى كنند و يهود، نصارا و قريش مرا مى ترساندند، به همين روى هنگامى كه خداوند اين آيه را نازل كرد، ترس به كلى از من برطرف شد».
اين روايت نيز با نزول سوره مائده در مدينه و اواخر عمر شريف نبىّ اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم ناسازگار است، از همين رو مردود و باطل است.
عبد بن حميد، ابن جرير، ابن ابى حاتم و ابوالشيخ از مجاهد در حديثى ديگر روايت كردند كه گفت:
لمّا نزلت: (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) قال: يا ربّ! إنّما أنا واحد، كيف أصنع؟! يجتمع عليّ الناس! فنزلت (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ);28
هنگامى كه اين قسمت از آيه (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) نازل شد، پيامبر عرضه داشت: «پروردگارا، همانا من تنهايم چگونه اين را انجام دهم؟ مردم همه عليه من اجتماع كرده اند». پس نازل شد: (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).
اين روايت نيز از اكراه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نسبت به تبليغ رسالتش حكايت دارد و با مقام رسالت و شأن آن حضرت ناسازگار است. ضمن اين كه محتواى رسالت الاهى روشن نشده و روايت از اين جهت ابهام دارد و اگر مربوط به آغاز بعثت پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، به يقين دروغ است، زيراچنان كه مكرر تأكيد كرديمسوره مبارك مائده به اتفاق همه قرآن پژوهان در اواخر عمر شريف خاتم الانبياء صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است.
روايت بى ربط ديگرى نيز در ذيل اين آيه مطرح شده است كه با روايات پيشين تعارض دارد. در اين روايت آمده است:
أخرج ابن أبي شيبة، وابن جرير، عن عطية بن سعد قال: جاء عبادة بن الصامت من بني الحارث بن الخزرج إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، فقال: يا رسول الله إنّ لي موالي من يهود كثير عددهم، وإنّي أبرأ إلى الله ورسوله من ولاية يهود، و أتولّى الله وسوله، فقال عبدالله بن أبي، أني رجل أخاف الدوائر لا أبرأ من ولاية موالي، فقال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم لعبدالله بن أُبَي: «أبا حباب، أرأيت الذي نفست به من ولاء يهود على عبادة، فهو لك دونه؟». قال: إذن أقبل، فأنزل الله (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض) إلى أن بلغ قوله (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);29
ابن ابى شيبه و ابن جرير از عطيه بن سعد روايتى آورده اند كه گفت: عبادة بن صامت از قبيله بنو حارث بن خزرج نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، من موالييى از يهوديان دارم كه تعدادشان بسيار است و من از ولايت يهوديان به سوى خدا و رسولش برائت مى جويم و مولويت خدا و رسولش را مى پذيرم. عبدالله بن اُبىَ گفت: من مردى هستم كه از حوادث روزگار مى ترسم و از ولايت موالى برائت نمى جويم. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به عبدالله بن ابى فرمود: «اى ابو حباب، آيا گمان مى كنى آن چه كه در آن بر عبادت مبالغه مى كنى تنها براى توست؟». در اين هنگام بود كه خداوند اين آيات را نازل كرد كه: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض) تا اين كه به اين آيه رسيد: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
چنان كه اشاره شد، اين روايت با تمام روايات پيشين تعارض دارد. افزون بر آن كه ابى بن كعب سال نهم هجرت از دنيا رفته است و سوره مائده در اواخر عمر شريف رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است. هم چنين عطية بن سعد از تابعين است و نمى تواند مستقيم اين روايت را نقل كند بلكه بايد از طريق يك صحابى حديث را روايت كند. به عبارت ديگر اين حديث مرسل و غيرمعتبر است.
بنابراين تمام رواياتى كه در مقابل روايات مربوط به نزول آيه اكمال درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است، از جهت محتوايى و گاه از نظر سند مخدوش است و آنان هرگز نمى توانند در برابر روايات مربوط به غدير، به اين روايات مخدوش وجعلى استناد كنند. افزون بر آن كه شيعه مى تواند در برابر سنيان به روايات صحيح و مقبول نزد آنان احتجاج كند و آنان را بدان ملزم سازد; اما آنان نمى توانند شيعه را به پذيرش احاديث خودشان ملزم كنند. در اين جا به همين مقدار بسنده مى كنيم و در ضمن بحث درباره حديث غديركه در مجلدات آينده خواهد آمدبه طور مبسوط به بررسى دلالت اين آيه خواهيم پرداخت.
1. تفسير الرازي: 12 / 116.
2. همان: 11 / 169.
3. المستدرك على الصحيحين: 2 / 311، هم چنين ر.ك: السنن الكبرى (بيهقى): 7 / 172.
4. مسند أحمد: 6 / 188.
5. همان، هم چنين ر.ك: السنن الكبرى (بيهقى): 7 / 172; مجمع الزوائد: 1 / 256; السنن الكبرى (نسائى): 6 / 333 / ش 11138; معرفة السنن والآثار: 5 / 302 / ش 4170; تخريج الأحاديث والآثار: 1 / 377; الفتح السماوي: 2 / 552 ; أحكام القرآن (جصّاص): 2 / 615; تفسير الثعلبي: 4 / 12; تفسير ابن كثير: 2 / 3 و 126; الإتقان في علوم القرآن: 1 / 84 / ش 327 و 328; الدرّالمنثور: 2 / 252 و منابع ديگر.
6. المستدرك على الصحيحين مع تعليقات الذهبي في التلخيص: 2 / 340 / ش 3210.
7. تهذيب الأحكام: 1 / 361 / ح 1091.
8. تفسير العياشي: 1 / 288 / ح 2.
9. تفسير الرازي: 12 / 50.
10. الدرّالمنثور: 2 / 298.
11. در ذيل اين آيه، اشخاصى هم چون قرطبى (تفسير القرطبي: 6 / 244) و ابن كثير (تفسير ابن كثير: 2 / 81) به اين اشكال اشاره كرده اند. آلوسى نيز پس از ذكر اشكال، به توجيه اين سخن پرداخته و مى نويسد: «ولا يخفى أنّه ليس بنصّ في المقصود، والذي أميل إليه، جمعاً بين الأخبار، أنّ هذه الآية ما تكرّر نزوله»; تفسير الآلوسي: 6 / 199.
12. الأحاديث المختاره: 4 / 76.
13. الدرّالمنثور: 2 / 298.
14. مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام وما نزل من القرآن في علي عليه السلام: 239240 / ح 345346.
15. تفسير الطبري: 6 / 415.
16. الدرّالمنثور: 2 / 299.
17. ر.ك: همان.
18. همان.
19. ر.ك: همان: 298.
20. همان; الإتقان في علوم القرآن: 1 / 66; تفسير ابن كثير: 2 / 81 .
21. تفسير ابن كثير: 2 / 82 .
22. همان.
23. التفسير الوسيط: 2 / 208209 / ش 295. هم چنين ر.ك: تفسير الرازي: 12 / 48.
24. تفسير القرطبي: 6 / 243.
25. إرشاد الساري: 7 / 106 / ش 4611.
26. الدرّ المنثور: 2 / 498.
27. تفسير الرازي: 12 / 48.
28. الدرّالمنثور: 2 / 298.
29. همان: 2 / 291.