ابوالحسن هيثمى
هيثمى نيز در اين باره مى نويسد:
«عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)قالوا: يا رسول الله، مَن قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «عليّ وفاطمة وابناهما».
رواه الطبراني1 من رواية حرب بن الحسن الطحّان، عن حسين الأشقر، عن قيس بن الربيع، وقد وُثّقوا كلّهم وضعّفهم جماعة، وبقيّة رجاله ثقات;2
از ابن عباس نقل شده است كه گفت: وقتى آيه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» نازل شد، پرسيد: اى رسول خدا، آن نزديكان شما كه مودتشان بر ما واجب شده است چه كسانى هستند؟ فرمود: «على، فاطمه و دو پسرشان عليهم السلام».
طبرانى اين حديث را از طريق حرب بن حسن طحّان، از حسين اشقر، از قيس بن ربيع روايت كرده است و به تحقيق تمامى آن ها توثيق شده اند، در حالى كه عده اى برخى از آنان را تضعيف كرده اند و بقيه رجال آن ثقه و مورد اعتمادند.
وى در موضع ديگرى از كتاب خويش، بار ديگر اين حديث را نقل كرده است و پس از نقل حديث مى نويسد:
فيه جماعة ضعفاء وقد وثّقوا;3
در سند اين روايت با اين كه عده اى ضعيف هستند، اما توثيق شده اند.
هيثمى در «باب خطبة الحسن بن عليّ رضي الله عنهما» نيز به نقل اين خطبه پرداخته است. وى مى نويسد:
عن أبي الطفيل، قال: خطبنا الحسن بن عليّ بن أبي طالب، فحمد الله وأثنى عليه، وذكر أميرالمؤمنين عليّاً رضي الله عنه خاتم الأوصياء، ووصيّ الأنبياء، وأمين الصدّيقين والشهداء، ثمّ قال: «أيّها الناس، لقد فارقكم رجل ما سبقه الأوّلون ولا يدركه الآخِرون. لقد كان رسول الله صلّى الله عليه ]وآله [وسلّم يعطيه الراية، فيقاتل جبريل عن يمينه وميكائيل عن يساره، فما يرجع حتّى يفتح الله عليه. ولقد قبضه الله في الليلة التي قبض فيها وصيّ موسى، … ».
ثمّ قال: «من عرفني فقد عرفني، ومن لم يعرفني، فأنا الحسن بن
محمّد صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم». ثمّ تلا هذه الآية قوله يوسف: (وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ)،4 ثمّ أخذ في كتاب الله.
ثمّ قال: «أنا ابن البشير، أنا ابن النذير، وأنا ابن النبيّ، أنا ابن الداعي إلى الله بإذنه، وأنا ابن السراج المنير، وأنا ابن الذي أُرسل رحمةً للعالمين، وأنا مِن أهل البيت الّذين أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً، وأنا مِن أهل البيت الّذين افترض الله عزّوجلّ مودّتهم وولايتهم». فقال: فيما أنزل على محمّد صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى);5
از ابوالطفيل روايت شده است كه گفت: حسن بن على بن ابى طالب براى ما خطبه اى خواند. ايشان پس از حمد و ثناى الاهى، از اميرالمؤمين على عليه السلام خاتم الأوصياء، وصىّ انبياء و امين صديقان و شهدا ياد كرد و فرمود: «اى مردم، به يقين مردى از ميان شما رفت كه هيچ يك از پيشينيان بر او سبقت نگرفته و هيچ يك از آيندگان به او نخواهد رسيد. همانا رسول خدا پرچم را به او عطا كرد، به همين روى در جنگ ها جبرئيل در سمت راست و ميكائل در سمت چپ او مى جنگيدند و او باز نمى گشت مگر اين كه خداوند به واسطه ايشان گشايش و فتح نصيب مسلمانان مى كرد. به يقين خداوند در شبى او را قبض روح كرد كه وصىّ موسى در چنين شبى قبض روح شده بود…».
سپس فرمود: «هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد، بداند كه من حسن فرزند محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم هستم» و آن گاه اين آيه را كه سخن حضرت يوسف بود قرائت كرد كه: «وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ» و پس از آن تلاوت كتاب خدا را آغاز كرد.
سپس فرمود: «من پسر بشارت دهنده ]به رحمت خدا[ و ترساننده ]از عذاب خدا[ و پسر پيامبر هستم. من فرزند كسى هستم كه به اذن خداوند بندگان را به سوى او فرا مى خواند. من پسر چراغ نور افشان هستم. من پسرى هستم كه به عنوان رحمت براى عالميان فرستاده شده است. من از اهل بيتى هستم كه خداوند هرگونه ناپاكى را از ايشان دور ساخته و آنان را كاملا پاك گردانيده است. من از اهل بيتى هستم كه خداى تعالى مودّت و قبول سرپرستى آنان را واجب ساخته است و در ضمن آن چه بر محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل كرده، مى فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».»
هيثمى پس از نقل خطبه امام حسن مجتبى عليه السلام مى گويد:
رواه الطبراني في الأوسط والكبير باختصار… وأبويعلى باختصار، والبزّار بنحوه… ، ورواه أحمد باختصار كثير! وإسناد أحمد وبعض طرق البزّار والطبراني في الكبير حسان;6
طبرانى در معجم الأوسط و معجم الكبير اين خطبه را به اختصار روايت كرده است… ابويعلى نيز اين روايت را به اختصار روايت كرده و بزّار نيز همانند ابويعلى و به همان صورت نقل كرده است… از سويى احمد آن را بسيار مختصر روايت كرده است. اسناد احمد و برخى طرق بزّار و طبرانى در معجم الكبير حسن هستند.
1. ر.ك: المعجم الكبير: 11 / 351.
2. مجمع الزوائد: 7 / 103.
3. همان: 9 / 168.
4. سوره يوسف: آيه 38.
5. همان: 9 / 146.
6. همان.