جواهر الکلام فى معرفة الإمامة والإمام
دروس خارج امامت
جلد چهارم
«آيات امامت» (آيه مودّت آيات غدير)
آیت الله سیّد علی حسینی الميلانی
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه مودّت
يکى ديگر از آياتى که بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان اهل بيت عليهم السلام دلالت دارد، آيه شريفه «مودّت» است. خداى تعالى در سوره شورا مى فرمايد:
(ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)؛1
اين همان چيزى است که خداوند به بندگانش که ايمان آورده و کارهاى نيک انجام مى دهند، بشارت مى دهد. بگو: «من از شما بر رسالت خويش اجرى نمى خواهم جز مودّت درباره نزديکانم [اهل بيتم]» و هر که کار نيکو انجام دهد، ما بر نيکوئيش مى افزائيم که خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است.
براساس اين آيه، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير امامان اهل بيت عليهم السلام، امام، خليفه و وصىّ بلافصل پس از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند. در ادامه با بيان وجه استناد و استدلال به آيه فوق، به اثبات اين مدّعا خواهيم پرداخت. در اين بحث نيز هم چون مباحث گذشته، ابتدا با مراجعه به روايات، معنا و مراد آيه را روشن خواهيم نمود، آن گاه رواياتى را که مؤيّد مدّعا هستند از منابع معتبر اهل سنّت بيان کرده و بررسى مى کنيم. مدّعاى شيعه اين است که:
اوّلا: مراد از «ذوي القربى» در آيه شريفه، اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند؛ يعنى حضرت اميرالمؤمنين و فرزندان معصوم ايشان عليهم السلام.
ثانياً: آيه شريفه بر افضليت «ذوي القربى» دلالت دارد.
ثالثاً: اثبات افضليت «ذوي القربى» مستلزم اثبات مقام امامت، ولايت و خلافت بلافصل ايشان پس از رسول خداست.
در اين راستا ابتدا بايد معناى «اجر»، «مودّت» و «ذوي القربى» به روشنى تبيين شود، از اين رو ناگزير هستيم به کتب لغت مراجعه کنيم، چرا که براى روشن شدن مفاهيم الفاظ بايد به عرف و لغت مراجعه کرد.2
هم چنين براى روشن شدن مراد خداوند از «ذوي القربى»، ناگزير از مراجعه به روايات پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم هستيم؛ زيرا چنان که پيشتر بيان شد، سنّت همواره مفسّر و مبيّن کتاب است. علاوه بر آن بر هر مسلمان واجب است که در اختلافات، به گفتار پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم رجوع کرده و اعتقاد خود را از فرمايشات ايشان اخذ کند؛ زيرا خداى تعالى مى فرمايد:
(فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْليًما)؛3
نه چنين است، سوگند به پروردگارت که اينان ايمان نمى آورند، مگر آن که در خصومت و نزاعشان تو را داور قرار دهند؛ آن گاه از حکمى که مى کنى هيچ اعتراضى در دل نداشته باشند و کاملا از جان و دل تسليم [فرمان] تو باشند.
پس حقيقت صرفاً با مراجعه به روايات پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم روشن خواهد شد.
براساس روايات فراوان،آيه مبارک مودّت درباره اهل بيت پيامبر صلّى الله عليهوآله وسلّم نازل شده است و در هر دوره (از عصر صحابه تا به امروز) راويان و عالمان بسيارى اين احاديث را از رسول خدا صّلى الله عليه وآله وسلّم نقل کرده اند. با رجوع به منابع اهل سنت، حتى امامان شيعه عليهم السلام نيز در زمره راويان اين احاديث هستند.
اميرالمؤمنين4، امام مجتبى5، حضرت سيدالشهداء6، امام سجاد7، امام باقر و امام صادق8 عليهم السلام فرموده اند که منظور از «ذوي القربى» در آيه مودّت، همان اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند.
احاديث مربوط به نزول آيه مودّت و منظور از «ذوي القربى» در آيه، توسط برخى از صحابه پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز نقل شده است که در اين ميان مى توان از افراد زير نام برد:
1ـ عبدالله بن عباس؛
2ـ عبدالله بن مسعود؛
3ـ جابر بن عبدالله انصارى؛
4ـ ابو اُمامه باهلى؛
5 ـ ابوالطفيل عامر بن واثله ليثى.
و از ميان تابعين نيز راويان و مفسران زيادى به نقل اين احاديث پرداخته اند. راويان و مفسّرانى هم چون:
1ـ سعيد بن جبير؛
2ـ مجاهد بن جبر؛
3ـ مقسم بن بجره؛
4ـ زاذان کندى؛
5 ـ سدّى؛
6ـ فضّال بن جبير.
و نيز بزرگانى که در حديث و تفسير مورد اعتماد اهل تسنن هستند افرادى نظير:
1ـ عمرو بن شعيب؛
2ـ ابن مبارک؛
3ـ زرّ بن حبيش؛
4ـ ابو اسحاق سبيعى؛
5 ـ زيد بن وهب؛
6ـ عبدالله بن نجى؛
7ـ عاصم بن ضمرة و برخى ديگر.
احاديث ياد شده در منابع معتبر حديثى اهل تسنن آمده است. از جمله در مسند احمد، مسند عبد بن حميد، صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ترمذى، مسند ابوبکر بزّار و منابع ديگر.
اين حقيقت از زمان حيات شريف رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم تا به امروز در اعصار و طبقات مختلف نسل به نسل از پيامبر نقل شده و به دست ما رسيده است که ذيلا نام برخى از راويان آن احاديث را در دوره هاى مختلف به ترتيب تاريخ وفات آنان ذکر مى کنيم:
1ـ سعيد بن منصور (متوفّاى 227 هـ)؛
2ـ احمد بن حنبل (متوفّاى 241 هـ)؛
3ـ عبد بن حُميد (متوفّاى 249 هـ)؛
4ـ محمّد بن اسماعيل بخارى (متوفّاى 256 هـ)؛
5 ـ مسلم بن حجاج نيشابورى (متوفّاى 261 هـ)؛
6ـ احمد بن يحيى بلاذرى (متوفّاى 276 هـ)؛
7ـ محمّد بن عيسى ترمذى (متوفّاى 279 هـ)؛
8ـ ابوبکر بزّار (متوفّاى 292 هـ)؛
9ـ محمّد بن عبدالله بن سليمان حضرمي، معروف به مطيّن (متوفّاى 297 هـ)؛
10ـ ابوجعفر، محمّد بن جرير طبرى (متوفّاى 310 هـ)؛
11ـ ابوبشر دولابى (متوفّاى 310 هـ)؛
12ـ ابوبکر ابن منذر نيشابورى (متوفّاى 318 هـ)؛
13ـ عبدالرحمن ابن أبى حاتم رازى (متوفّاى 327 هـ)؛
14ـ هيثم بن کليب شاشى (متوفّاى 335 هـ)؛
15ـ ابوالقاسم طبرانى (متوفّاى 360 هـ)؛
16ـ ابن حبّان (متوفّاى 369 هـ)؛
17ـ محمّد بن اسحاق بن منده (متوفّاى 395 هـ)؛
18ـ ابو عبدالله، حاکم نيشابورى (متوفّاى 405 هـ)؛
19ـ ابوبکر ابن مردويه اصفهانى (متوفّاى 410 هـ)؛
20ـ ابو اسحاق ثعلبى (متوفّاى 427 هـ)؛
21ـ ابونعيم اصفهانى (متوفّاى 430 هـ)؛
22ـ على بن احمد واحدى (متوفّاى 468 هـ)؛
23ـ حسين ابن مسعود بغوى (متوفّاى 516 هـ)؛
24ـ جار الله زمخشرى (متوفّاى 538 هـ)؛
25ـ ملاّ عمر بن محمّد بن خضر إربلى (متوفّاى 570 هـ)؛
26ـ ابوالقاسم ابن عساکر دمشقى (متوفّاى 571 هـ)؛
27ـ ابوالسعادات ابن أثير جزرى (متوفّاى 606 هـ)؛
28ـ فخر رازى (متوفّاى 606 هـ)؛
29ـ عزّالدين ابن أثير (متوفّاى 630 هـ)؛
30ـ محمّد ابن طلحه شافعى (متوفّاى 652 هـ)؛
31ـ ابوعبدالله انصارى قرطبى (متوفّاى 656 هـ)؛
32ـ ابوعبدالله گنجى شافعى (متوفّاى 657 هـ)؛
33ـ قاضى بيضاوى (متوفّاى 685 هـ)؛
34ـ محبّ الدين طبرى شافعى (متوفّاى 694 هـ)؛
35ـ خطيب شربينى (متوفّاى 698 هـ)؛
36ـ ابوالبرکات نسفى (متوفّاى 710 هـ)؛
37ـ ابوالقاسم جزّى (متوفّاى 741 هـ)؛
38ـ علاء الدين خازن (متوفّاى 741 هـ)؛
39ـ ابو حيان أندلسى (متوفّاى 745 هـ)؛
40ـ ابن کثير دمشقى (متوفّاى 774 هـ)؛
41ـ ابوالحسن، نورالدين هيثمى (متوفّاى 807 هـ)؛
42ـ ابن حجر عسقلانى (متوفّاى 852 هـ)؛
43ـ نور الدين ابن صباغ مالکى (متوفّاى 855 هـ)؛
44ـ شمس الدين سخاوى (متوفّاى 902 هـ)؛
45ـ نورالدين سمهودى (متوفّاى 911 هـ)؛
46ـ جلال الدين سيوطى (متوفّاى 911 هـ)؛
47ـ شهاب الدين قسطلانى (متوفّاى 923 هـ)؛
48ـ ابن حجر هيتمى مكّى، صاحب صواعق المحرقه (متوفّاى 973 هـ)؛
49ـ أبو السعود عمادى9 (متوفّاى 982 هـ)؛
50ـ زرقانى مالکى (متوفّاى 1122 هـ)؛
51ـ شيخ عبدالله شبراوى (متوفّاى 1162 هـ)؛
52ـ شيخ محمّد صبان مصرى (متوفّاى 1206 هـ)؛
53ـ قاضى القضاة شوکانى10 (متوفّاى 1250 هـ)؛
54ـ شهاب الدين آلوسى11 (متوفّاى 1270 هـ)؛
55ـ صديق حسن خان هندى12 (متوفّاى 1307 هـ)؛
56ـ محمّد مؤمن شبلنجى (متوفّاى 1308 هـ).
بنابراين روشن شد که در هر دوره عالمان، محدّثان و مفسّران زيادى از تمام فرق اهل تسنن (اعم از مالکى، حنبلى، حنفى و شافعى) از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حديث نقل کرده اند که مراد از «ذوي القربى» در آيه مبارک مودّت، اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند. در ادامه به طرح و بررسى اين روايات خواهيم پرداخت.
1. سوره شورى: آيه 23.
2. برخى معتقدند که براساس عرف امروز، نمى توان موضوعٌ له حقيقى لفظ را تعيين کرد، زيرا زبان عربى در عصر نزول فصيح و دست نخورده بوده است، اما اين زبان مانند هر زبان ديگرى در طول زمان با واژه هاى غيرفصيح آميخته شده است. براى رفع اين اشکال به ناچار بايد بحث مفاهيم الفاظ در اصول را يادآورى کرد. يکى از اصول مهم در مفاهيم الفاظ، مراجعه به عرف است. به ويژه الفاظى که موضوع له ادله شرعى قرار گرفته اند. در اين موارد فهم عرف است که اخذ مى گردد و براساس آن، دليل رد يا قبول مى شود. اين يک اصل عقلايى است که در محاکم نيز براساس آن حکم مى شود؛ مثلا در اقرار، ظاهر الفاظ اخذ و براساس آن حکم صادر مى شود. هم چنين است در وصايا، معاملات و موقوفات. پس در مفاهيم الفاظ، عرف همواره به عنوان مرجع شناخته مى شود.
اگر لفظى در عرف امروز بر معناى خاصى دلالت داشت و شک کرديم که آيا در عصر صدور نيز همين معنا مورد نظر بوده يا معناى ديگر، در اين موارد بايد اصل «استصحاب قهقرايى» را جارى کرد، يعنى بايد فاصله امروز تا عصر صدور کلام را به فاصله معينى تقسيم و براساس قرائن موجود معناى لفظ را در هر قسمت از زمان معين کرد. به عنوان مثال در عرف امروز واژه «کنز» در مورد دفينه و اشياء زيرخاکى استعمال مى شود و در روايات آمده است: «الخمس من… ومن الکنوز»؛ (الکافى: 1 / 539 / ح 4؛ وسائل الشيعة: 9 / 487 / ح 4) خمس در مواردى واجب مى شود… از جمله کنزها است. در اين موارد اگر فقيه شک کند که آيا معناى «کنز» در زمان صدور اين روايت، همان معنايى است که عرف امروز مى فهمد، يا معناى اين واژه در روايت با عرف امروز متفاوت است، بايد با جارى کردن اصل «استصحاب قهقرايى» به نتيجه مطلوب برسد. به عبارت ديگر ابتدا معناى اين واژه را مثلا در عصر شيخ انصارى بررسى مى کنيم، اگر مشخص شد، که لفظ مورد نظر در زمان شيخ انصارى نيز به همين معنا به کار رفته است، باز قدرى به عقب تر بازمى گرديم و معناى آن را مثلا در عصر مرحوم علاّمه مجلسى و پس از آن در عصر مرحوم علاّمه حلّى بررسى مى کنيم و همين طور مرحله به مرحله اين سير قهقرائى ادامه پيدا مى کند تا برسد به عصر صدور کلام معصوم و يا نزول آيه؛ و اگر پس از اين سير تحقيقى قهقرايى، لفظ براى معنايى متعيّن شد، براساس آن فتوا مى دهيم.
البته در برخى موارد نيز قاعده «اصالة عدم النقل» جارى مى شود که از موضوع بحث ما خارج است. در بحث حاضر اگر اشکال تفاوت عرف امروز با عرف عصر نزول را بپذيريم، بايد هم چون مسائل خمس و نکاح و… اصل «استصحاب قهقرايى» را جارى کنيم. هر چند اشکال ياد شده بی پايه و اساس است و هيچ کس حتى «شيخ محمّد عبده» که اين اشکال را مطرح کرده است، شکى ندارد که معناى واژه «مودّت» در عرف امروز و عرف عصر نزول تفاوت ندارد.
3. سوره نساء: آيه 65.
4. ر.ک: کنزالعمّال: 2 / 290 / ش 4030؛ شواهد التنزيل: 2 / 205 ح 838 ؛ نظم دررالسمطين: 239؛ ذکر أخبار إصبهان: 2 / 165.
5. ر.ک: فرائد السمطين: 2 / 120؛ المستدرک على الصحيحين: 3 / 172؛ مجمع الزوائد: 9 / 146.
6. ر.ک: تاريخ مدينة دمشق: 57 / 246.
7. ر.ک: تفسير الطبري: 25 / 33 / ح 23698.
8. ر.ک: ينابيع المودة: 1 / 316.
9. او در عصر خويش، يکى از عالمان بزرگ دربار عثمانى در قسطنطنيه بوده است. وى متولى مقام قضاوت بوده و تفسير وى، از تفاسير معتبر به شمار مى رود؛ ر.ک: معجم المطبوعات العربية والمعربة (اليان سرکيس): 1 / 315 316؛ الأعلام (زرکلى): 7 / 59 ؛ شذرات الذهب: 8 / 398.
10. او در عصر خود، از عالمان بزرگ يمن بود و پست قضاوت را در صنعا برعهده داشته است؛ ر.ک: هدية العارفين: 2 / 365؛ معجم المطبوعات العربية والمعربة: 2 / 1160؛ الأعلام (زرکلى): 6 / 298.
11. وى به «علاّمة العراق» معروف است. ر.ک: مجموعة الرسائل والمسائل: 1 / 120.
12. در عصر خود حکومت را به دست داشته است و تأليفاتى دارد؛ ر.ک: هدية العارفين: 2 / 388.