8 . زيد بن أسلم [متوفاى 136] و فرزندان او
زيد غلام عمر بن خطاب بوده است. حمّاد بن زيد مى گويد: وارد مدينه شدم در حالى كه مردم درباره زيد بن أسلم سخنانى مى گفتند. از عبيدالله بن عمر بن خطاب1پرسيدم:
ما تقول في مولاكم؟ قال:… إنّه يفسر القرآن برأيه;2
شما درباره غلامتان چه مى گوييد؟ گفت:… همانا قرآن را طبق نظر خود تفسير مى كند.
بر اساس روايات فريقين، تفسير به رأى كردن قرآن حرام است. پيامبر اكرم در اين باره مى فرمايند:
من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على الله الكذب;3
هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند، در حقيقت به خدا دروغ بسته است.
و در جاى ديگر آمده است:
من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده في النّار;4
هر كس قرآن را بر اساس نظر خود تفسير كند، جايگاهش در آتش است.
اين فرد با اين توصيفات، همان مفسّرى است كه سيوطى در مورد وى گفته بود:
وعلماء أهل المدينة في التفسير مثل زيد بن أسلم الذي أخذ عنه ابنه عبدالرحمان بن زيد;5
و از علماى تفسير مدينه زيد بن اسلم است كه فرزندش عبدالرحمان بن زيد بن اسلم از او حديث اخذ كرده است.
عبدالله بن زيد بن اسلم متوفاى 164، عبدالرحمان بن زيد بن اسلم متوفاى 182 و اسامة بن زيد بن اسلم، درگذشته در دوران حكومت منصور دوانيقى، سه برادرند كه هر سه از پدر خود (زيد بن اسلم) روايت مى كنند. ذهبى در الكاشف، درباره عبدالرحمان مى گويد: ضعّفوه;6 همه او را تضعيف كرده اند.
دارقطنى او را در كتاب الضعفاء والمتروكين آورده است.7
احمد بن حنبل مى گويد:
عبدالله ثقة والآخران ضعيفان;8
عبدالله ثقه است و برادران ديگر وى ضعيف هستند.
ابن حجر در تقريب التهذيب و بسيارى از علما عبدالرحمان بن زيد بن اسلم را تضعيف كرده اند.9
جهت پرهيز از اطاله كلام، به همين مقدار از معرّفى مفسّران اهل سنّت اكتفا مى شود، امّا آن چه از همين مختصر روشن و هويدا گرديد، آن است كه هيچ يك از مفسّران مورد قبول اهل سنّت، نه در طبقه صحابه و نه در طبقه تابعين مورد اعتماد نيستند.
1 . عبيداللّه بن عمر همان كسى است كه هرمزان را كشت.
2 . الكامل في ضعفاء الرجال: 3 / 208، شماره 704; تاريخ مدينة دمشق: 19 / 290; تاريخ الإسلام: 8 / 431.
3 . بحار الأنوار: 36 / 227، حديث 3.
4 . تفسير الرازي: 7 / 191.
5 . الإتقان في علوم القرآن: 2 / 499، شماره 6398.
6 . الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستّة: 1 / 628، حديث 3196.
7 . الضعفاء والمتروكين (دارقطنى): 313، شماره 230.
8 . ر.ك: ميزان الإعتدال: 2 / 564، شماره 4868.
9 . تقريب التهذيب: 1 / 340، شماره 3866; الضعفاء الصغير: 1 / 74، شماره 208; الجرح والتعديل: 2 / 285 و 5 / 59، شماره 233; الضعفاء (اصفهانى): 1 / 102، شماره 122; ميزان الإعتدال: 2 / 564، شماره 4868.