3 . عكرمه، مولا ابن عباس [متوفاى 104]
عكرمه غلام بوده است. از وى به «عكرمه بربرى» تعبير مى كنند. وى كذّاب، ناصبى و داراى عقيده خوارج بوده است. در برخى منابع آمده كه خوارج مغرب عقايد خود را از عكرمه گرفته اند. در مورد وى نوشته اند:
كان يرى رأي الاباضية;1
او بر عقيده اباضيّه بود.
فالخوارج الذين بالمغرب عنه أخذوا;2
خوارج مغرب ]عقايد خود را[ از وى اخذ كرده اند.
يحيى بن سعيد، عكرمه را كذّاب مى دانسته است.3
راوى مى گويد: به منزل على بن عبدالله بن عباس رفتم، ديدم عكرمه را با طناب به در مستراح بسته است. به او گفتم: از خدا نمى ترسى؟ مگر كسى با غلام خود چنين رفتار مى كند! على بن عبدالله بن عباس گفت:
إنّ هذا الخبيث يكذب على أبي;4
اين خبيث به پدرم دروغ مى بندد.
سعيد بن مسيب كه از بزرگان تابعين است به خدمتكارش گفت:
يا برد، إياك أن تكذب عليّ كما يكذب عكرمة على ابن عباس;5
اى برد، مبادا بر من دروغ ببندى چنان كه عكرمه بر ابن عباس دروغ مى بست.
قاسم بن محمّد ـ كه از فقهاى مدينه بود ـ گفته است:
عكرمة كذّاب.6
ابن سيرين مى گويد:
ما يسؤني أن يكون من أهل الجنّة ولكنّه كذّاب;7
ضررى به من نمى رسد از اين كه عكرمه اهل بهشت باشد; ليكن او كذّاب است.
ابن ابى ذئب نيز درباره عكرمه مى گويد:
رأيت عكرمة وكان غير ثقة;8
عكرمه را ديدم در حالى كه او غير ثقه است.
محمّد بن سعد، صاحب كتاب الطبقات الكبرى نيز معتقد است:
ليس يحتجّ بحديثه ويتكلّم الناس فيه;9
به حديثش احتجاج نمى شود و مردم درباره او سخن مى گويند.
عكرمه نماز خواندن را خوب نمى دانست! ذهبى در اين باره مى نويسد:
يحيى بن سعيد يقول: حدّثوني ـ والله ـ عن أيوب أنه ذكر له أن عكرمة لا يحسن الصلاة، قال أيوب: وكان يصلّي؟!10
يحيى بن سعيد مى گويد: سوگند به خدا! براى من نقل شد كه در نزد ايوب سخن از عكرمه به ميان آمد و اين كه او نماز خواندن را بلد نبود! ]سپس[ ايوب ]با تعجب [گفت: مگر عكرمه نماز مى خواند؟!
ذهبى مى نويسد: عكرمه در ايّام حج گفته است:
وددت أن بيدي حربة. فأعترض بها من شهد الموسم يميناً وشمالاً;11
دوست داشتم در دست من شمشيرى بود تا با آن به كسانى كه به موسم حج از راست و چپ حاضر مى شوند حمله كنم.
يعقوب حضرمى از جدّش چنين نقل مى كند:
وقف عكرمة على باب المسجد فقال: ما فيه إلاّ كافر;12
عكرمه بر در مسجد ]رسول خدا صلى الله عليه وآله[ ايستاده بود و مى گفت: در اين مسجد كسى نيست مگر كافر]![
عكرمه معتقد بوده كه حكمت وجود آيات متشابه در قرآن گمراه كردن مردم است. از وى نقل كرده اند:
إنما أنزل الله متشابه القرآن ليضل به;13
خداوند متشابهات را در قرآن نازل كرده تا به واسطه آن ها مردم را گمراه كند.
ذهبى پس از نقل اين عبارت از عكرمه بى درنگ مى گويد:
ما أسوأها عبارة، بل أخبثها;14
اين بدترين، بلكه خبيث ترين عبارت است.
عكرمه به بازار مى رفته و ادعا مى كرده است كه آيه تطهير درباره زنان پيامبر است و هر كس مى خواهد من با او در اين باره مباهله مى كنم،15 اين در حالى است كه عايشه و اُم سلمه كه هر دو از زنان رسول خدا صلى الله عليه وآله بودند، اعتراف مى كنند كه اين آيه مربوط به ما نيست.16
عكرمه در بين مردم عصر خود هم اعتبارى نداشته است. نقل شده است كه عكرمه و كُثَير عَزّه كيسانى17 در يك روز مردند. مردم كثير را تشييع كردند، امّا جنازه عكرمه روى زمين ماند و چند حمّال سياه پوست پول گرفتند و او را به خاك سپردند.18
با وجود اين همه قدح و جرح عكرمه، بخارى از وى روايت نقل مى كند; ولى مسلم او را ضعيف مى داند و چون عكرمه ـ على رغم اين همه ضعف و جرح ـ از رجال بخارى است; از اين رو ابن حجر عسقلانى براى حفظ آبروى بخارى و كتابش به توجيحات فراوانى دست يازيده است.19
در منابع معتبر ما نيز در مورد عكرمه روايتى وجود دارد كه شخصى از شيعيان معاصر آن را نشانه تأييد عكرمه دانسته است; از اين رو نسبت به وى حسن ظن دارد. امّا ـ اگر مقصود از عكرمه در اين روايت همين عكرمه مولى ابن عباس باشد ـ هيچ دلالتى بر مدح وى ندارد; بلكه بر اساس همين روايت نيز وى مذموم است.
مرحوم كلينى نقل مى كند:
عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: كنّا عنده وعنده حمران، إذ دخل عليه مولىً له فقال: جعلت فداك هذا عكرمة في الموت، وكان يرى رأي الخوارج، وكان منقطعاً إلى أبي جعفر عليه السلام فقال لنا أبو جعفر عليه السلام: أنظروني حتى أرجع إليكم فقلنا: نعم، فما لبث أن رجع، فقال: أما إني لو أدركت عكرمة قبل أن تقع النّفس موقعها لعلّمته كلمات ينتفع بها، ولكنّي أدركته وقد وقعت النّفس موقعها، قلت: جعلت فداك وما ذاك الكلام؟ فقال: هو والله ما أنتم عليه، فلقّنوا موتاكم عند الموت شهادة أن لا إله إلاّ الله والولاية;20
ابوبصير از امام باقر عليه السلام نقل مى كند ]و مى گويد[: ما به همراه حمران نزد امام باقر عليه السلام بوديم كه غلامى وارد شد و عرض كرد: فدايت شوم، عكرمه در حال مرگ است. او بر عقيده خوارج بود و به منزل امام باقر عليه السلام هم آمد و شد داشت. امام باقر عليه السلام به ما فرمود: منتظر باشيد تا باز گردم. عرض كرديم: بله. طولى نكشيد كه ايشان بازگشت و فرمود: چنان چه پيش از قرار گرفتن نفس در محل خودش عكرمه را مى ديدم كلماتى به او مى آموختم كه از آن ها نفع برد، وليكن وقتى او را ديدم كه نفس وى در محلش قرار گرفته بود. عرض كردم: فدايت شوم، آن كلام ]كه به حال او نفع داشت [چيست؟ فرمود: سوگند به خدا آن عقيده اى است كه شما برآنيد، پس به مردگان خود هنگام مرگ شهادت بر لا اله الاّ الله و ولايت ]ما اهل بيت[ را تلقين كنيد.
پس اولا: معلوم نيست عكرمه اى كه در اين روايت از او نام برده شده همان غلام ابن عباس باشد.21
ثانياً: چنان چه اين شخص همان عكرمه باشد، اين روايت هيچ دلالتى بر مدح وى ندارد. در اين روايت تصريح شده كه عكرمه بر عقيده خوارج بود، و نيز به روشنى بيان گرديده كه ملاقات امام باقر عليه السلام با وى پس از مرگ او بوده است; از اين رو به دست حضرت هدايت نشده و بر همان عقيده خوارج از دنيا رفته است. به همين جهت امام باقر عليه السلام ملاقات خود را با عكرمه، به حال او نافع ندانسته است.
روشن است كه اگر وى براى هدايت شدن اهليت داشت، امام باقر از هدايت او دريغ نمى كردند. چنان كه حضرت امام حسين عليه السلام به هنگام احتضار اسامه به بالين وى رفت و جهت رفع نگرانى و اضطراب او اداى دِين اش را بر عهده گرفت،22 با اين كه اسامه ـ چنان كه نوشته اند ـ در زمره معدود كسانى بود كه با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد.23
هم چنين امام صادق عليه السلام از سيد حميرى دستگيرى و او را به تشيّع مشرّف ساختند، در حالى كه وى بر عقيده كيسانيه بود.24 سيد حميرى پس از شرف هدايت به دست امام صادق عليه السلام در ضمن شعر بلندى مى گويد:
تجعفرت باسم الله والله أكبر *** وأيقنت أن الله يعفو ويغفر;25
به نام خدا تابع جعفر شدم و خدا بزرگتر است *** و يقين دارم كه خداوند عفو مى كند و مى آمرزد
در منابع معتبر، موارد زيادى از هدايت گمراهان به دست ائمه عليهم السلام ذكر شده است. بنابراين چنان چه عكرمه هم اهليت هدايت را داشت حتماً هدايت مى شد; امّا امام باقر عليه السلام تصريح مى كند كه عكرمه را ديرتر از موقعى كه به حالش نفع داشته، ملاقات كرده است.
در رجال كشى اين موضوع به صورت روشن تر بيان شده است. او روايت را به سند ديگرى چنين نقل مى كند:
… قال أبو جعفر عليه السلام: لو أدركت عكرمة عند الموت لنفعته. قيل لأبي عبدالله عليه السلام: بما ذا ينفعه؟ قال: كان يلقّنه ما أنتم عليه، فلم يدركه أبو جعفر عليه السلام ولم ينفعه;26
امام باقر عليه السلام فرمود: چنان چه عكرمه را هنگام احتضار ملاقات مى كردم به او نفع مى رساندم. به امام صادق عليه السلام عرض شد: او از چه چيزى منتفع مى شد؟ فرمود: عقيده اى كه شما بر آن هستيد را به وى تلقين مى كرد; امّا او را ملاقات نكرد و به او نفع نرساند.
بنابراين هيچ دليلى براى حسن ظن به عكرمه وجود ندارد و قرائن حاكى از آن است كه وى عقيده خوارج را داشته و شخص منحرفى بوده است; از اين رو كشى پس از نقل اين حديث مى گويد:
وهذا… لم يوجب لعكرمة مدحاً بل أوجب ضدّه;27
و اين روايت موجب مدح عكرمه نيست، بلكه ضدش لازم است.
مرحوم علاّمه حلى در مورد عكرمه مى نويسد:
]إنّه[ ليس على طريقنا ولا من أصحابنا;28
او در مسير ما شيعيان نيست و از راويان حديث ما شمرده نمى شود.
سيّد ابن طاووس مى فرمايد:
ورد حديث يشهد بأنه على غير الطريق، وحاله في ذلك ظاهر لا يحتاج إلى اعتبار رواية;29
حديثى وارد شده كه شهادت مى دهد او بر غير راه ]مستقيم[ است و حالش در اين جهت ظاهر است و نيازى به اعتبار روايت وى نيست.
قرائنى است بر اين كه عكرمه، اشخاصى چون ابن عباس و ديگران را برتر از امام باقر عليه السلام مى دانسته است. مرحوم مامقانى در تنقيح المقال مى نويسد:
وإنّه يفضل عليه ابن عباس وغيره;30
وى ابن عباس و غير او را بر ]امام باقر عليه السلام[ تفضيل مى داده است.
يكى از آقايان بر اين باور است كه چون عكرمه شاگرد ابن عباس است، قدح و ذم وى موجب خدشه دار شدن ابن عباس خواهد شد; در نتيجه روايات ابن عباس از بين مى رود. امّا اين سخن صحيح نيست; زيرا اولا: جرح و تعديل بايد بر اساس ضابطه و حجت باشد. و ثانياً: روايات ابن عباس از طريق افراد مورد اعتماد و محترم مثل سعيد بن جبير هم نقل شده است.
عكرمه از سوى برخى ائمه مذاهب اربعه هم چون احمد بن حنبل و مالك بن انس نيز قدح شده است.
در سير اعلام النبلاء آمده است:
قال أحمد بن زهير: سمعت يحيى بن معين يقول: إنما لم يذكر مالك عكرمة ـ يعنى في الموطأ ـ قال: لأنّ عكرمه كان ينتحل رأي الصفرية…;31
احمد بن زهير گفت: از يحيى بن معين شنيدم كه مى گويد: مالك ]بن انس[ نام عكرمه را در موطّا ذكر نمى كند، فقط به اين دليل كه عكرمه پيرو اعتقاد صفريه32 بود.
و در جاى ديگر مى گويد:
كان مالك لا يرى عكرمة ثقة… قال أحمد بن حنبل:… عكرمة مضطرب الحديث;33
مالك عكرمه را ثقه نمى دانست… و احمد بن حنبل گويد: عكرمه در نقل حديث مضطرب است.
ائمه جرح و تعديل اهل سنّت نيز ـ همان طور كه بيان شد ـ او را ردّ كرده اند.34
جالب آن كه جرح عكرمه از سوى عالمان اهل سنّت به خاطر اتهام وى به تشيع نبوده است. وى به عقيده خوارج رمى شده است. هم چنين او را كذّاب دانسته اند. اين نحوه از جرح با رمى به تشيع ـ كه در مورد افرادى مثل عطيّة صورت گرفته ـ متفاوت است; از اين رو اگر ما در مورد عطيّه عوفى توقف كنيم، در ضعيف بودن عكرمه نمى توان ترديد كرد.
1 . التمهيد (ابن عبدالبرّ): 2 / 28; تاريخ الإسلام: 7 / 180; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 118 و 121; تهذيب الكمال: 20 / 278; سير أعلام النبلاء: 5 / 22; ميزان الإعتدال: 3 / 95، شماره 5716; الأعلام (زركلى): 4 / 62; الوافي بالوفيات: 20 / 40، شماره 49.
2 . مقدّمة فتح الباري: 426; تهذيب الكمال: 20 / 278; سير أعلام النبلاء: 5 / 21; ميزان الإعتدال: 3 / 96; تهذيب التهذيب: 7 / 237.
3 . تهذيب الكمال: 20 / 282; الضعفاء الكبير: 3 / 373.
4 . الضعفاء الكبير: 3 / 374; ميزان الإعتدال: 3 / 94; تهذيب الكمال: 20 / 280; سير أعلام النبلاء: 5 / 23; المعارف: 456; مقدّمة فتح الباري: 425; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 112; المنتخب من ذيل المذيل: 122; وفيات الأعيان: 3 / 266; تاريخ الإسلام: 7 / 179.
5 . المعارف: 438; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 109; تهذيب الكمال: 20 / 280; تهذيب التهذيب: 7 / 237; الثقات (ابن حبان): 5 / 230; إكمال الكمال: 1 / 257.
6 . مقدّمة فتح الباري: 425; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 106; تهذيب الكمال: 20 / 286; سير أعلام النبلاء: 5 / 28; تاريخ الإسلام: 7 / 178.
7 . سير أعلام النبلاء: 5 / 25; الكامل في ضعفاء الرجال: 1 / 53; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 114; ميزان الإعتدال: 3 / 94.
8 . سير أعلام النبلاء: 5 / 25; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 115; ميزان الإعتدال: 3 / 94.
9 . الطبقات الكبرى: 5 / 293.
10 . سير أعلام النبلاء: 5 / 27; ميزان الإعتدال: 3 / 95; تهذيب الكمال: 20 / 284; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 117.
11 . ميزان الإعتدال: 3 / 95.
12 . تاريخ مدينة دمشق: 41 / 118; تهذيب الكمال: 20 / 278; تاريخ الإسلام: 7 / 180; سير أعلام النبلاء: 5 / 22; ميزان الإعتدال: 3 / 95.
13 . الضعفاء الكبير: 3 / 374; سير أعلام النبلاء: 5 / 33; ميزان الإعتدال: 3 / 94.
14 . ميزان الإعتدال: 3 / 94.
15 . تفسير ابن كثير: 3 / 491; الدرّ المنثور: 5 / 198; فتح القدير: 4 / 279; تاريخ مدينة دمشق: 69 / 150; الصّواعق المحرقة: 2 / 421.
16 . صحيح مسلم: 7 / 130; تفسير ابن كثير: 3 / 493; أسد الغابة: 3 / 607; الدرّ المنثور: 5 / 198; المستدرك على الصحيحين: 3 / 147; تحفة الأحوذي: 9 / 49.
17 . عزّه نام زنى است كه كُثير عاشق او شده بود.
18 . ميزان الإعتدال: 3 / 96; تهذيب الكمال: 20 / 290; الكامل في ضعفاء الرجال: 5 / 267; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 122; سير أعلام النبلاء: 5 / 33; تهذيب التهذيب: 7 / 240.
19 . مقدّمة فتح الباري: 427.
20 . الكافي: 3 / 123، حديث 5; تهذيب الأحكام: 1 / 287 ـ 288، حديث 6; وسائل الشيعة: 2 / 458، حديث 2642; بحار الأنوار: 46 / 333، حديث 17.
21 . تنقيح المقال: 2 / 256.
22 . مناقب آل أبي طالب: 3 / 221; بحار الأنوار: 44 / 189.
23 . دعائم الإسلام: 1 / 270.
24 . كمال الدين: 1 / 42 ـ 43; بحار الأنوار: 37 / 3 و 42 / 78.
25 . برخى نسبت اين قصيده را به سيد حميرى منكر شده اند و او را كيسانى مذهب مى شمارند (ر.ك: مروج الذّهب: 1 / 382; لسان الميزان: 1 / 437 ـ 438; الوافي بالوفيات: 9 / 117 ـ 122) امّا بزرگان شيعه وى را تجليل مى كنند و معتقدند كه ايشان در گفتگو با امام صادق عليه السلام از عقيده خود دست كشيد و به امامت امام صادق عليه السلام معتقد شد. (ر.ك: كمال الدين: 32 ـ 36; مناقب آل أبي طالب: 3 / 370 ـ 371; بحار الأنوار: 47 / 317 ـ 318، حديث 8).
26 . إختيار معرفة الرجال: 2 / 478، شماره 387.
27 . همان.
28 . خلاصة الأقوال: 383، شماره 13.
29 . التحرير الطاووسي: 436، شماره 314; منتهى المقال: 4 / 314.
30 . تنقيح المقال: 2 / 256.
31 . سير أعلام النبلاء: 5 / 21. هم چنين ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 41 / 120; تهذيب الكمال: 20 / 278 كه در اين دو منبع، از ابوبكر بن ابى خيثمة، از يحيى بن معين نقل مى كنند.
32 . اينان فرقه اى از خوارجند.
33 . سير أعلام النبلاء: 5 / 26. هم چنين ر.ك: مقدّمة فتح الباري: 425; تاريخ مدينة دمشق: 41 / 115 و 117، تهذيب التهذيب: 7 / 233 و 238; تهذيب الكمال: 20 / 283 ـ 284; تاريخ بغداد: 12 / 254.
34 . در مباحث گذشته، منابع آن اشاره شد.