3 . عدم شمول لطف بر عموم بندگان
اگر هدف خداوند از خلقت انسان ها هدايت و حركت آن ها به سوى كمال باشد، لازم است كه اين لطف شامل حال عموم مردم گردد. امّا لازمه تحقق اين لطف از طريق ارسال رسل و نصب امامان، محروميت بسيارى از انسان ها از آن خواهد بود; زيرا مى دانيم كه خداوند متعال در هر عصرى، رسولان خود را در محيط خاصى مبعوث كرده است و عده محدودى از اين لطف بهره مند شده اند. به عنوان مثال پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله در جزيرة العرب مبعوث شده است و اگر بعثت ايشان از سر لطف واجب باشد، اين لطف شامل حال مردم آن ديار گرديد و ديگران از آن محروم بوده اند. حال سؤال اين است كه آيا لطف به مردم سرزمين هاى ديگر بر خداوند واجب نبوده است؟ و اگر واجب بوده، پس چرا خداى تعالى آنان را محروم ساخته است؟
روشن است كه اين اشكال صرفاً يك ادعاى بى دليل است; چرا كه هر چند پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در سرزمين حجاز مبعوث شدند، امّا زمينه براى آگاهى مردم ساير سرزمين ها از رسالت ايشان فراهم بود.
حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله در حالى مبعوث شدند كه كتب آسمانى گذشته پيروان خويش را به بعثت ايشان نويد داده بودند; بنابراين اهل كتاب به خوبى از آمدن پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آگاهى داشتند، حتى بر اساس تواريخ مسلّم و برخى روايات صحيح، بسيارى از اهل كتاب ـ به خصوص عالمان ايشان ـ در انتظار آمدن پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله بودند.1
هم چنين از آن جا كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در مكّه مبعوث شدند، امكان ابلاغ رسالت ايشان به مشركان ساير سرزمين ها نيز وجود داشت، چرا كه آنان حداقل براى زيارت بت هايى ـ كه در كعبه نصب شده بود ـ به مكّه سفر مى كردند. به علاوه حجاز يك مركز تجارى مهم بود، از اين رو كاروان هاى تجارى از سرزمين هاى مختلف جهت خريد و فروش به اين مركز آمد و شد مى كردند و يا به جهت مركزيت سرزمين حجاز، اين سرزمين مسير عبور كاروان هاى مختلف بود. به عبارت ديگر سرزمين حجاز در آن روزگار ام القرى بوده است و اين همه حكايت ازآن دارد كه بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله در آن سرزمين امرى حكيمانه بوده است.
صرف نظر از موقعيت حجاز، پس از تثبيت اسلام در آن سرزمين، رسول خدا صلى الله عليه وآله به سران دولت هاى بزرگ آن عصر، يعنى امپراطورى روم و ايران نامه نوشتند و آن ها و قومشان را به اسلام دعوت كردند.2
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله علاوه بر نامه نگارى با سران دولت هاى آن روزگار، نمايندگانى هم به برخى سرزمين ها فرستادند كه از آن جمله مى توان به سفر اميرالمؤمنين عليه السلام به يمن اشاره كرد. حضرت امير در اين سفر موفق شدند در طى چند جلسه و ايراد چند خطبه، مردم آن سامان را به دين اسلام مشرف سازند.
در اقدامى ديگر، قرآن به عنوان كتاب آسمانى مسلمانان به ساير بلاد ارسال شد.
افرادى كه از سرزمين هاى مختلف براى ملاقات با رسول خدا صلى الله عليه وآله به حجاز مى آمدند، پس از تشرف به اسلام عملا نقش سفيران آن حضرت را ايفا مى كردند و خلاصه، بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله در حجاز از روى حكمت و مطابق با هدف خداوند متعال بوده است.
پس روشن است كه خداوند متعال نقض غرض نمى كند و هر آن چه در مسير تحقق غرض الاهى مؤثر باشد، انجام مى دهد. خداى تعالى مى فرمايد:
(وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّة رَسُولاً);3
به تحقيق ما در هر امتى رسولى مبعوث كرديم.
و در آيه اى ديگر مى فرمايد:
(وَلَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في كُلِّ قَرْيَة نَذيرًا);4
و اگر مى خواستيم در هر قريه اى پيامبرى مى فرستاديم.
بر اساس اين آيه شريفه، چنان چه اتمام حجت الاهى به برانگيخته شدن پيامبران الاهى در هر سرزمينى مشروط بود، قطعاً خداوند اين كار را مى كرد، چرا كه ذات مقدس پروردگار مى فرمايد:
(وَما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً);5
ما هرگز ]قومى را[ معذب نمى سازيم تا اين كه رسولى ]جهت اتمام حجت بر ايشان [مبعوث گردانيم.
بديهى است كه بدون ارسال رسل، حجت بر بندگان تمام نمى شود و جاى سؤال و اعتراض براى بندگان باقى مى ماند. خداى تعالى مى فرمايد:
(وَقالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَة مِنْ رَبِّهِ أَ وَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ اْلأُولى * وَلَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذاب مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى);6
گفتند چرا ]رسول خدا صلى الله عليه وآله[ آيه اى از جانب پروردگارش براى ما نمى آورد؟ آيا آيات روشن كتب پيشين براى آنان نيامد؟ اگر ما آنان را پيش از ]فرستادن پيامبر [با عذابى هلاك مى كرديم، البته مى گفتند پروردگارا، چرا بر ما رسولى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آن كه خوار و ذليل شويم؟
با توجه به اين آيه، خداوند راه هر گونه عذرى را بر بندگان بسته است، از اين رو مى فرمايد:
(قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ);7
بگو پس برهان رسا از آن خداوند است.
از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه سؤال شد، حضرتش فرمودند:
إن الله تعالى يقول للعبد يوم القيامة: عبدي أكنت عالماً؟ فإن قال: نعم، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ وإن قال: كنت جاهلا، قال له: أفلا تعلّمت حتى تعمل؟ فيخصمه، فتلك الحجة البالغة;8
همانا خداى تعالى در روز قيامت به بنده مى گويد: بنده من آيا تو عالم بودى؟ پس اگر گويد: بله; خداوند به او مى فرمايد: پس چرا به آن چه مى دانستى عمل نكردى؟ و چنان چه بگويد: من جاهل بودم; به او مى فرمايد: پس چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى؟ پس خدا حجت را بر او تمام مى كند و اين است برهان رساى خداوند.
حاصل آن كه خداوند متعال، ابتدا حجت را بر بندگان تمام مى كند، سپس ايشان را مورد بازخواست قرار مى دهد. امّا براى اتمام حجت لزوماً به ارسال رسول به تمام سرزمين ها نياز نيست; بلكه رسيدن پيام رسولان به مردم سرزمين هاى گوناگون براى اتمام حجت كافى است. در مورد رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز ـ چنان كه گفتيم ـ اين مهم تحقّق يافته بود; يعنى با بعثت ايشان در سرزمين حجاز، زمينه براى نشر رسالت ايشان به خوبى آماده بود و افراد مختلفى از سرزمين هاى دور و نزديك ـ هر يك جهت كارى ـ به قصد حجاز سفر مى كردند و اين سرزمين را محل عبور خويش قرار مى دادند. اين افراد در ملاقات با رسول خدا صلى الله عليه وآله، از انفاس قدسى حضرتش بهره مى بردند و تحت تأثير خُلق و خوى استثنايى ايشان قرار مى گرفتند و يا با شنيدن آيات قرآن منقلب مى شدند و به عنوان سفيران پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله عمل مى كردند، مگر كسانى كه قلوبشان هم چون سنگ است.
توجه به اين نكته هم ضرورى است كه حجّت خدا به منزله كعبه است، پس چنان كه رفتن به سوى كعبه وظيفه بندگان است; همين طور شتافتن به سوى حجت خدا جهت ياد گرفتن اوامر و نواهى الاهى و عمل به آن ها بر همه كسانى كه از وجود حجت آگاهى يافته اند، واجب است. امّا حجت خداوند موظف نيست به سراغ مردم برود. در نتيجه كسى كه روحيه تسليم و پذيرش داشته باشد، با مراجعه به حجت خدا تكليف خود را مشخص مى سازد; و آن كه طريق عناد و سركشى را مى پيمايد، از نعمت هدايت و لطف الاهى بى بهره خواهد بود، حتى اگر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به در خانه او برود!
هم چنين، همواره مشكلاتى وجود دارد كه مانع از بهره مندى همگان از الطاف الاهى مى شود، امّا رفع موانع خارجى بر عهده خداى تعالى نيست و از «قاعده لطف» نيز چنين استفاده اى نمى شود. پس ممكن است براى عده اى به دليل وجود برخى موانع هرگز حجت تمام نگردد. به عنوان مثال جنگ هايى كه مشركان عليه رسول خدا صلى الله عليه وآله به راه انداختند، مانع بسيار مهمى براى نشر رسالت حضرت خاتم الانبياء بود. در چنين شرايطى اگر موانع طورى باشد كه واقعاً به جهت وجود آن ها از رسيدن به آن حضرت محروم بشوند، مسلماً اين عده معذور خواهند بود. خداى تعالى مى فرمايد:
(إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيرًا * إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبيلاً * فَأُولئِكَ عَسَى اللّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا);9
آنان كه هنگام قبض روح ظالم و ستمگر بميرند، فرشتگان از آن ها مى پرسند در حال چه كارى بوديد؟ مى گويند: ما در زمين مستضعف بوديم. فرشتگان مى گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن سفر كنيد؟ پس مأواى ايشان جهنم است و بازگشت آن ها به جايگاه بسيار بدى است، مگر آن گروه از مردان، زنان و كودكانى كه به راستى ناتوان بودند و گريز و چاره اى نداشتند و راهى براى نجات خود نمى يافتند. پس باشد كه خداوند گناهانشان را ببخشد و خداوند بخشنده و آمرزنده است.
1 . تفسير العياشى: 1 / 335 ـ 336، حديث 162.
2 . متن نامه هاى پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله به سرزمين هاى مختلف در كتاب مكاتيب الرسول، توسط احمدى ميانجى گردآورى شده است.
3 . سوره نحل: آيه 36.
4 . سوره فرقان: آيه 51.
5 . سوره اسراء: آيه 15.
6 . سوره طه: آيه 133 ـ 134.
7 . سوره انعام: آيه 149.
8 . الأمالي (شيخ طوسى): 9 ـ 10، حديث 10; بحار الأنوار: 2 / 29، حديث 10; نور الثقلين: 1 / 775 ـ 776، حديث 330.
9 . سوره نساء: آيه 97 ـ 99.