3 . دلايل عقلى
يك) منع لطف نقض غرض است
بر اساس حكم عقل، نقض غرض خلاف حكمت است. از آن جا كه خداى تعالى بندگان را براى رسيدن به كمال خلق كرده است، از اين رو بايد مقدمات و اسباب رسيدن به اين هدف را فراهم سازد، چرا كه خوددارى از آن نقض غرض است. مرحوم خواجه نصير الدين طوسى در اين باره مى فرمايد:
واللطف واجب ليحصل الغرض به;1
لطف واجب است; زيرا غرض به واسطه آن حاصل مى شود.
شيخ ابوالصلاح حلبى نيز مى نويسد:
لاتفاقنا وهم ]وإياهم[ على وجوب اللطف في حكمته سبحانه، وأنه لا يختص شيئاً معيناً، وأنه غير ممتنع أن يكون وجود شجرة في فلاة أو صخرة في جبل لطفاً لبعض المكلّفين;2
]قاعده لطف[ به جهت اتفاق ما و آنان بر وجوب لطف، از باب حكمت خداوند سبحان ]صحيح است[. اين لطف اختصاص به شىء معينى ندارد و امتناع از اين ندارد كه ]مثلا [وجود درختى در بيابان يا در صخره كوه، براى برخى از مكلّفين لطف باشد.
وى هم چنين مى گويد:
لأنّ تكليفه من دون التمكين، تكليف ما لا يطاق… يوضح ذلك أنّ من صنع طعاماً لقوم يريد حضورهم إحساناً إليهم، فعلم أو ظنّ أنّهم لا يأتون إلاّ برسوله فلم يرسل إليهم مع إقامته على إرادة الحضور يستحقّ الذّم كما لو أغلق الباب من دونهم. فإذا كان القديم سبحانه مريداً بالتكليف نفع المكلّف وعلم سبحانه أنّه لا يختاره… وجب عليه أن يفعل سبحانه ما يختص به ويبيّن للمكلّف… لثبوت صفة القبح في منع اللطف كثبوتها مع منع تمكين;3
چرا كه تكليف بنده بدون اعطاى توانِ امتثال، تكليف به چيزى است كه فرد توان انجام آن را ندارد… و اين موضوع روشن مى شود، آن گاه كه شخصى براى احسان به قومى سفره اى باز كند و خواستار حضور ايشان باشد و بداند و يا احتمال دهد كه اگر كسى را براى دعوت ايشان نفرستد، به اين ميهمانى نخواهند آمد و اگر او با وجود اين كه حضور آن ها را اراده كرده بود، دعوت كننده اى به سوى ايشان نفرستد، مستحق سرزنش است; چنان كه وقتى در را ببندد مستحق سرزنش مى شود. پس اگر خداى سبحان با تكليف بندگان سود آنان را اراده كرده باشد و بداند كه بندگان اين نفع را انتخاب نخواهند كرد… بر او واجب است كه آن چه را اختصاص به اين هدف دارد انجام دهد و براى مكلّف تبيين كند… زيرا كه قبيح بودن منع از لطف ثابت است، همان طور كه جلوگيرى از ابراز قدرت قبيح است.
1 . كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد: 350.
2 . الكافي في الفقه: 65.
3 . همان: 52.