عدم قبول جرح عالمان معاصر هم بر ضد يكديگر
در ميان علماى اهل سنّت كه با هم معاصر بوده اند و گاه از نظر رتبه در يك رديف قرار مى گيرند، اختلافات و عداوت هاى بسيارى ديده مى شود. اين اختلافات و دشمنى ها منشأ جرح عالمان از سوى يكديگر شده است; از اين رو برخى گفته اند جرح عالمان هم رتبه و معاصر نسبت به يكديگر پذيرفته نمى شود. ذهبى مى گويد:
لا يسمع قول الأقران بعضهم في بعض;1
كلام افراد هم عصر بر ضد يكديگر شنيده ]و پذيرفته [نمى شود.
بر اساس اين قاعده، به ورع، تقوا، ديانت و امانت اين عالمان نظر نمى شود، بلكه همين مقدار كه دو شخص در يك دوره بوده اند جرحشان نسبت به يكديگر پذيرفته نمى شود. مثلا بدگويى احمد بن حنبل نسبت به شخص ديگرى كه هم رتبه اوست و در يك زمان زندگى مى كرده است، قابل قبول نخواهد بود.
ذهبى در علت اين قانون مى نويسد:
لعداوة أو لمذهب أو لحسد;2
]منشأ بدگويى هاى معاصران نسبت به يكديگر[ يا دشمنى، يا اختلاف در مذهب و يا حسد بوده است.
آيا بدگويى از كسى به دليل دشمنى، اختلاف مذهب و يا حسد نافى عدالت نيست؟ روشن است كسى كه از سر دشمنى يا به دليل حسادت و يا اختلاف در مذهب فردى را جرح كند، از اعتبار ساقط مى گردد. امّا جاى بسى تعجب است كه اهل سنّت بدون توجه به اين مسأله، على رغم اين كه به برخى عالمان خود نسبت حسد، تهمت و عصبيت مى دهند، در عين حال از ديانت، ورع، مقام علمى و شخصيت والاى آنان دم مى زنند و القاب و عناوين بسيارى براى آنان ذكر مى كنند!
گاهى نيز براى مخفى ماندن زواياى شخصيتى عالمانشان از ذكر مسائل فيمابين آن ها خوددارى مى كنند. ذهبى مى نويسد:
وبكلّ حال، كلام الأقران بعضهم في بعض يحتمل، وطيّه أولى من بثّه;3
به هر حال قدح عالمانى را كه با هم معاصرند ـ درباره يكديگر ـ ]بدون ترتيب اثر [بايد تحمّل كرد و بسته نگاه داشتن ]پرونده آن ها[ سزاوارتر است از باز كردن و پخش آن.
با اين وجود موارد فراوانى از عداوت، عصبيت و حسد در شرح حال عالمان سنّى به چشم مى خورد.4 حتى گاهى يك بى التفاتى از سوى فردى از عالمان موجب ناسزاگويى و اتهام عالم ديگر نسبت به وى شده است.
احمد بن صالح مصرى، از علماى برجسته اهل سنّت و از رجال صحاح ستّه5است. بزرگان از او روايت كرده و از شخصيت او بسيار تجليل مى نمايند. وى با نسائى معاصر بوده است. مى گويند روزى نسائى وارد مجلس احمد بن صالح شد و از او كم لطفى ديد; يعنى چنان كه نسائى انتظار داشت احمد بن صالح به او احترام نگزارد. اين موضوع باعث ناراحتى نسائى شد و به جرح و بدگويى وى نسبت به احمد بن صالح منجر گرديد، تا آن جا كه عالمان سنّى نتوانسته اند كار او را توجيه كنند، لذا همگى از احمد بن صالح مصرى جانبدارى كرده اند. به اعتقاد آنان، نسائى مرتكب فعل قبيحى شده است; چرا كه احترام نكردن احمد بن صالح به نسائى نمى تواند مجوزى براى جرح و توهين به وى باشد،6 امّا آنان در توجيه كار احمد بن صالح احتمالاتى مطرح كرده و گفته اند، شايد او در موقعيتى نبوده كه بتواند اداى احترام كند; شايد غفلت كرده و متوجّه حضور نسائى نشده است. به هر حال از شخصيت بزرگى چون نسائى به دور است كه به خاطر مسأله اى نه چندان مهم اين گونه برخورد كند و عكس العمل نشان دهد.
به دليل وجود چنين مسائلى است كه اهل سنّت گفته اند: «جرح عالمان هم رتبه و معاصر يكديگر پذيرفته نمى شود» و براى حفظ شخصيت عالمان خود گفته اند: «بهتر است مسائلى را كه بين اقران بوده نقل نكنيم»، امّا اين مسائل فراوان است و همگى بر عدم عدالت اين گونه عالمان سنّى دلالت دارند و گوياى اين واقعيت هستند كه منشأ بسيارى از جرح و تعديل ها هواى نفس، عصبيت، اختلافات مذهبى، حسد و مسائلى از اين قبيل بوده است. روشن است كه اين جرح و تعديل ها هرگز نمى تواند ملاك درستى براى قبول يا ردّ يك راوى و احاديث وى باشد، و هرگز نمى توان شريعت را بر پايه چنين رواياتى استوار ساخت.
1 . همان: 5 / 399. هم چنين ر.ك: ميزان الإعتدال: 2 / 433; لسان الميزان: 3 / 294. در ميزان الإعتدال و لسان الميزان «لا يسمع قول الاعداء» آمده است.
2 . ميزان الإعتدال: 1 / 111، شماره 438. هم چنين ر.ك: لسان الميزان: 1 / 201، شماره 638.
3 . سير أعلام النبلاء: 11 / 432.
4 . ر.ك: همان: 4 / 558 و 11 / 58 ـ 59 و 82 ـ 83 و 99 و 432 و 451; ميزان الإعتدال: 1 / 111، شماره 438; تهذيب التهذيب: 7 / 307 و 11 / 24; تاريخ بغداد: 11 / 456; تهذيب الكمال: 21 / 9 و 30 / 156; تاريخ الإسلام: 17 / 290.
5 . ر.ك: تهذيب التهذيب: 1 / 34; تقريب التهذيب: 1 / 36، شماره 48.
6 . سير أعلام النبلاء: 12 / 160 ـ 161 و 168; تاريخ بغداد: 4 / 422; تاريخ الإسلام: 18 / 48; تهذيب التهذيب: 1 / 36.