سه) منع لطف، اغراء به جهل
اگر مولا به كسى قدرت بدهد و امكاناتى براى او فراهم سازد و بداند كه شخص از نحوه به كارگيرى آن ها در مسير صحيح آگاه نيست و ممكن است قدرت و امكانات را در مسير ناصحيح به كار گيرد، در اين صورت بر مولا لازم است كه عبد خويش را آگاه كند، در غير اين صورت اغراء به جهل خواهد بود و آن به حكم عقل قبيح است. مرحوم قاضى ابن برّاج مى گويد:
اللّطف على الله واجب، لانّه خلق الخلق، وجعل فيهم الشّهوة، فلو لم يفعل اللّطف، لزم الإغراء، وذلك قبيح، (والله لا يفعل القبيح);1
لطف بر خدا واجب است، زيرا او خلق را آفريده و در آن ها شهوت قرار داده است. پس چنان چه لطف نكند، اغراء به جهل لازم مى آيد و اغراء به جهل بر خداوند قبيح است و خداوند قبيح را انجام نمى دهد ]پس لطف واجب است[.
وى در مورد راه هاى حصول لطف مى نويسد:
فاللّطف هو نصب الأدلّة، وإكمال العقل، وإرسال الرسل في زمانهم، وبعد انقطاعهم إبقاء الإمام، لئلاّ ينقطع خيط غرضه;2
لطف يعنى قراردادن دلايل، كامل كردن عقل، فرستادن رسولان در عصر خودشان و باقى گزاردن امام پس از انقطاع رسولان است تا اين كه ريسمان رساننده به غرض الاهى قطع نگردد.
استدلال ابن برّاج از سه مقدمه تشكيل شده است كه عبارتند از:
1 . خدا آفريننده خلق است;
2 . خداى تعالى در مخلوق خود شهوات و غرائزى قرار داده است كه اگر طريق بهره گيرى صحيح از آن ها را بيان نكند، اغراء به جهل خواهد بود;
3 . اغراء به جهل عقلا قبيح است.
از اين سه مقدمه مى توان نتيجه گرفت كه بيان طريق بهره گيرى صحيح از شهوات و غرائز كه مصداق بارز لطف است، بر خداوند متعال وجوب دارد. از نظر وى اين لطف به چند صورت حاصل مى شود كه عبارتند از: كامل كردن عقل، نصب راهنما، ارسال رسل و ابقاء امام. پس بر خداوند واجب است كه همواره يكى از اين امور يا همه آن ها را محقق سازد تا لطف استمرار يابد و راه رسيدن به غرض خداوند از خلق و تكليف قطع نشود.
1 . جواهر الفقه: 247، مسأله 27.
2 . همان.