ز) تهديد اميرالمؤمنين براى اخذ بيعت
شرايط جامعه مسلمين پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله به گونه اى بود كه عده اى به سادگى توانستند با غصب حق اميرالمؤمنين عليه السلام خود را خليفه و جانشين پيغمبر اكرم معرفى كنند. بر اثر سكوت و بى اعتنايى مردم و بلكه همراهى آنان با غاصبان، كار به جايى رسيد كه حاكمان پس از پيامبر صلى الله عليه وآله جهت تثبيت حكومت خويش، به اخذ بيعت اجبارى از اميرالمؤمنين عليه السلام مبادرت ورزيدند و علاوه بر غصب حق خليفه راستين رسول خدا صلى الله عليه وآله، فضائل و مناقب آن حضرت را منكر شدند و در مقابل ديدگان مسلمانان ايشان را به قتل تهديد كردند.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيد و فرمود اگر با او بيعت نكنم چه خواهيد كرد؟ در پاسخ گفتند:
إذاً والله الذي لا إله إلاّ هو، نضرب عنقك. فقال: إذاً تقتلون عبدالله وأخا رسوله. قال عمر: أما عبدالله فنعم، وأمّا أخو رسوله فلا;1
در اين صورت قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست گردنت را مى زنيم. ]اميرالمؤمنين عليه السّلام[ فرمود: در اين صورت بنده خدا و برادر رسولش را كشته ايد. عمر گفت: بنده خدا درست است، امّا برادر رسول خدا خير!!
چنان كه مى بينيم، تنها به فاصله چند روز از رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله، مؤاخاة ايشان با اميرالمؤمنين عليه السلام انكار مى شود و با وجود توصيه هاى فراوان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، حق برادر و جانشين حقيقى ايشان غصب مى گردد و مردم در برابر تهديد وصى رسول خدا صلى الله عليه وآله به قتل، سكوت مى كنند; بلكه بدان راضى هستند! تا آن جا كه غاصبان به خود جرئت مى دهند كه طرح ترور اميرالمؤمنين عليه السلام را مطرح كنند. ابوسعد سمعانى، در ذيل شرح حال عبّاد بن يعقوب رواجنى واقعه ترور را نقل مى كند كه:
كان أمر خالد بن وليد أن يقتل علياً;2
]ابوبكر[ به خالد دستور داد، على عليه السلام را به شهادت برساند.
اين شرايط حاكى از آن است كه نه تنها براى بيان امامت اميرالمؤمنين عليه السلام توافر دواعى وجود نداشته، بلكه كم ترين انگيزه اى هم براى اين كار نبوده است.
1 . الإمامة والسياسة: 1 / 20.
2 . الأنساب (سمعانى): 3 / 95.