ح) سركوب مدافعان اميرالمؤمنين
حاكمان پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله ـ كه با سكوت مسلمانان موقعيت خودرا تحكيم بخشيده بودند ـ هر ندايى كه در دفاع از حق برمى خاست را به شدت سركوب مى كردند. جناب ابوذر در زمره ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه به جرم دفاع از حقيقت رنج هاى فراوانى را متحمّل گرديد. وى باب كعبه را با دست خويش مى گرفت و ندا مى كرد:
أيّها الناس، من عرفني فأنا من عرفتم، ومن أنكرني فأنا أبوذر. سمعت رسول الله صلّى الله عليه وآله يقول: مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من دخلها نجا، ومن تخلف عنها غرق;1
اى مردم، هر كس مرا مى شناسد، پس من كسى هستم كه مى شناسيد، و هر كس مرا نمى شناسد من ابوذر هستم. همانا از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى فرمود: مَثل اهل بيت من، هم چون مثل كشتى نوح است. كسى كه داخل آن شود نجات مى يابد، و آن كه از او تخلّف كند هلاك مى شود.
ابوذر ابتدا خود را معرفى مى كند تا به مردم يادآورى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در مورد او فرموده است:
ما أظلّت الخضراء ولا أقلت الغبراء أصدق من ذي لهجة من أبي ذر;2
بر روى زمين و زير اين آسمان راست گوتر از ابوذر وجود ندارد.
طيبى در شرح حديث مى نويسد:
أراد بقوله: «فأنا من قد عرفني» وبقوله: «أنا أبوذر» أنا المشهور بصدق اللّهجة وثقة الرواية، وأنّ هذا الحديث صحيح لا مجال للردّ فيه;3
]جناب ابوذر[ با گفتن اين كه من ابوذر هستم قصد ]تذكر به اين نكته را[ دارد كه بگويد كه وى مشهور به صداقت گفتار و وثاقت روايت است، از اين رو اين حديث صحيح است و مجالى براى ردّ آن نيست.
بنابراين، جناب ابوذر ابتدا خود را معرفى مى كرد و تأييد و توثيق خويش را از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله يادآور مى شد، و پس از آن به بيان فضيلت و حقانيت اهل بيت عليهم السلام مى پرداخت. با اين وجود شرايط جامعه به گونه اى بود كه جريان حاكم ايشان را به جرم حقّ گويى تحت فشار قرار داد و به ربذه تبعيد كرد.
پس روشن شد كه در زمان هاى مختلف، جريان هاى حاكم به شدت با نقل فضائل و بيان مقام امامت الاهى اميرالمؤمنين عليه السلام مبارزه كردند; از اين رو از طرفى به دليل مصلحت انديشى و عافيت طلبى مردم، حقيقت طرفدارى نداشت و از طرفى ديگر حاميان اندكِ حق نيز تحت فشار قرار مى گرفتند و از بيان حقيقت منع مى شدند. در نتيجه نه تنها براى نقل امامت اميرالمؤمنين عليه السلام توافر دواعى وجود نداشت، بلكه انگيزه هاى فراوانى براى مخفى ساختن فضائل و مقامات ايشان وجود داشته است.
البته كتمان حقايق دين به خاطر ترس و تقيه منحصر به مسأله امامت نبوده است.
عمران بن حصين نزد اهل سنّت از جايگاه بالايى برخوردار است و از وى بسيار تجليل مى كنند و مقامات معنوى زيادى براى او قائلند. وى در آخرين ساعات عمر خويش، وقتى كه در حال احتضار بود، به دنبال كسى فرستاد تا حديثى را از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله براى آن شخص نقل كند. عمران بن حصين با آن شخص شرط كرد كه:
اگر من زنده ماندم، حقّ ندارى اين حديث را از من نقل كنى; امّا پس از مرگم آن را نقل كن.4
آن گاه پس از حصول اطمينان، حديثى را در مورد متعه حج براى او نقل كرد.
چون عمر متعه را تحريم كرده بود، عمران بن حصين با وجود جايگاه بالاى خود در جامعه، از نقل حديث رسول خدا صلى الله عليه وآله واهمه داشته است!
آيا واقعاً معناى توافر دواعى بر نقل حقايق اسلامى اين است؟ وقتى تقيه مانع از نقل يك حديث فقهى بوده است، كسى را ياراى آن بوده كه حكومت حاكمان را تخطئه كند و ناحق بودن و ظلم ايشان را بر ملا سازد و از امامت الاهى اميرالمؤمنين عليه السلام سخن بگويد؟!
اما با اين حال، نصوص متواتر و بسيارى بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام به روشنى دلالت دارند و اخبار بسيارى در منابع شيعه و سنّى وجود دارد كه هر يك به تنهايى مثبِت ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام هستند.
و اين حقيقت حاكى از آن است كه امامت از اصول دين است.
1 . اين حديث در منابع زير، با كمى اختلاف در برخى عبارات آمده است. المستدرك على الصحيحين: 2 / 373، حديث 3312 و 3 / 163، حديث 4720; مسند الشهاب: 2 / 273، حديث 1343; المعجم الأوسط: 4 / 9، حديث 3478 و 5 / 354، حديث 5536; المعجم الصغير: 1 / 240، حديث 391; المعجم الكبير: 3 / 45، حديث 2637 ـ 2638; كنز العمّال: 12 / 94، حديث 34144 و منابع ديگر.
2 . مسند احمد بن حنبل: 5 / 197 و 6 / 442; المستدرك على الصحيحين: 3 / 342; مجمع الزوائد: 9 / 329; المصنف (ابن أبي شيبة): 7 / 526; الإستيعاب في معرفة الأصحاب: 1 / 255; شرح نهج البلاغة: 3 / 56 و 8 / 259; الجامع الصغير: 2 / 485، شماره 7825; كنز العمّال: 11 / 667، شماره 33228.
3 . شرح الطيبي على مشكاة المصابيح: 11 / 316، شماره 6183.
4 . «عن مطرّف قال: بعث اليّ عمران بن حُصين في مرضه الذي توفي فيه، فقال: انّي كنت محدّثك بأحاديث، لعلّ الله أن ينفعك بها بعدي، فإن عشتُ فاكتم عني، وإن مُتُّ فحدّث بها إن شئت، إنه قد سُلّم عليَّ. واعلم أن نبي الله صلّى الله عليه وآله قد جمع بين حج وعمرة، ثم لم ينزل فيها كتاب الله، ولم ينه عنها نبي الله صلّى الله عليه وآله، قال رجل فيها برأيه ما شاء»; صحيح مسلم: 4 / 48.