بدعت صغرا و بدعت كبرا
عالمان اهل سنّت براى حل مشكل صحاح ستّه و به ويژه صحيحين، باز هم مجبور به عقب نشينى شده، قيد ديگرى به ضابطه عدم پذيرش حديث اهل بدعت اضافه كرده اند. در اين راستا ذهبى اهل بدعت را به دو دسته تقسيم مى كند. بر اساس اين تقسيم بندى، از طرفى تشيع بدون غلو وسبّ شيخين بدعت صغرا ناميده مى شود; و از طرفى ديگر غلوّ در تشيع و لعن و سبّ شيخين، بدعت كبرا نام گرفته است. ذهبى معتقد است بسيارى از «تابعين» و «تابعينِ تابعين» اهل بدعت صغرا هستند و ردّ احاديث آن ها موجب از بين رفتن بسياى از آثار نبوى مى گردد و اين موضوع مفسده اى آشكار دارد. بدين روى بايد احاديث اهل بدعت صغرا پذيرفته شود.
وى در ميزان الاعتدال در اين باره مى نويسد:
إنّ البدعة على ضربين: فبدعة صغرى كغلوّ التّشيع أو كالتّشيّع بلا غلوّ ولا تحرّف فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق، فلو ردّ حديث هؤلاء، لذهب جملة من الآثار النبويّة وهذه مفسدة بينّة;
همانا اهل بدعت دو دسته هستند: بدعت صغرا مانند غلو در تشيّع يا تشيّع بدون غلوّ و بدون تحريف. اين نوع از بدعت در تابعين و تابعين آن ها فراوان است با ]اين كه ايشان اهل[ دين و ورع و راست گويى ]هستند[ و چنان چه حديث ايشان ردّ شود بسيارى از آثار نبوى از بين خواهد رفت و اين مفسده اى آشكار است.
امّا به عقيده ذهبى در ميان اهل بدعت كبرا هيچ راست گويى وجود ندارد، و اگر مسلمانى نسبت به شيخين بدگويى كند، به طور كلّى از اعتبار ساقط است و چنين كسى در سراسر تاريخ اسلام به دروغ گويى متهم مى شود!
از اين رو در ادامه مى نويسد:
ثمّ بدعة كبرى، كالرفض الكامل والغلوّ فيه، والحطّ على أبي بكر وعمر والدعاء إلى ذلك، فهذا النوع لا يحتج بهم ولا كرامة. وأيضاً، فما أستحضر الآن في هذا الضرب رجلا صادقاً ولا مأموناً;1
سپس بدعت كبرا است مانند رفض ]شيعه بودن[ كامل و غلوّ در تشيع و بدگويى به ابوبكر وعمر و دعوت مردم به اين كار. پس اگر كسى داراى اين گونه از بدعت بود، به كلام او احتجاج نمى شود و هيچ احترامى ندارد و من هم اكنون در اين گروه مرد راست گو و امينى سراغ ندارم.
علت اين سخن ذهبى اشكالى است كه وى و اهل سنّت با آن مواجهند و آن تناقض ميان وثاقت و يا عدم وثاقت راوى است. به اين بيان كه راويانى در صحاح شش گانه وجود دارند كه از طرفى شيعه هستند و از اعتبار ساقط; و از طرفى نيز چون در زمره راويان صحاح شش گانه قرار دارند، بايد حكم به صحت روايت و وثاقت آنان نمود; از اين رو وى به اين اشكال اشاره كرده و مى نويسد:
فلقائل أن يقول: كيف ساغ توثيق مبتدع، وحدّ الثقة العدالة والإتقان؟ فكيف يكون عدلا من هو صاحب بدعة؟2
پس ممكن است كسى بگويد: چگونه توثيق كسى كه اهل بدعت است جايز مى شود، در حالى كه ثقه بايد داراى ]دو ويژگى [عدالت و اتقان باشد و چطور ]ممكن است [او عادل باشد، در حالى كه صاحب بدعت است.
در اين ميان نيز مى توان به «ابان بن تغلب»3 اشاره نمود كه با وجود شيعه بودن، از راويان صحيح مسلم و سنن اربعه است; از اين رو ذهبى در ميزان الاعتدال درباره وى مى نويسد:
شيعي جلد، لكنّه صدوق، فلنا صدقه وعليه بدعته، وقد وثّقه أحمد بن حنبل، وابن معين، وأبو حاتم، وأورده ابن عدي وقال: كان غالياً في التشيع. وقال السعدي: زائغ مجاهر;4
او شيعه خيلى محكمى است. وى راست گو و صدوق است. پس صدق و راست گويى او براى ما ]در اخذ حديث از او كافى[ است; امّا بدعت او بر عهده خود اوست ]و در قيامت بايد پاسخ گو باشد[ و به تحقيق وى را احمد بن حنبل، ابن معين و ابوحاتم توثيق كرده اند و ابن عدى او را ردّ كرده و گفته است: «او در تشيّع غلو مى كند». سعدى نيز مى گويد: «او ]شخص[ گمراهى است كه ]گمراهى خود را[ علناً اظهار مى كرد».
1 . ميزان الإعتدال: 1 / 5.
2 . همان; سير أعلام النبلاء: 1 / 59. هم چنين ر.ك: لسان الميزان: 1 / 9.
3 . وى در زمره اصحاب سه امام بزرگوار; يعنى امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام به شمار مى آيد. او هم چنين فقيه، مفسّر و محدث گران قدرى است كه در سال 140 هـ رحلت نمود.
4 . ميزان الإعتدال: 1 / 5. هم چنين ر.ك: الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستّة: 532، شماره 2581.