2ـ هيثم بن عدى
درباره هيثم بن عدى بايد گفت كه تمامى رجاليان اهل سنّت بر كذّاب بودن وى اتفاق نظر دارند. ابن ابى حاتم درباره او مى نويسد:
سئل يحيى بن معين عن الهيثم بن عدي فقال: «كوفيّ ليس بثقة، كذّاب». سألت أبي عنه، فقال: «متروك الحديث»;1
از يحيى بن معين درباره هيثم بن عدى سؤال شد. وى گفت: «هيثم كوفى و غير قابل اعتماد و بسيار دروغ گو است».
از پدرم نيز درباره او پرسيدم، گفت: «حديث وى متروك است».
ابن حجر در لسان الميزان به بررسى شخصيت وى از ديدگاه عالمان اهل سنّت پرداخته، مى نويسد:
قال البخاري: ليس بثقة، كان يكذب.
وروى عباس عن يحيى: ليس بثقة كان يكذب.
قال ابو داوود: كذّاب.
وقال النسائي و غيره: متروك الحديث… .
قال المديني: لا أرضاه في شيء… وقال النسائي الهيثم منكر الحديث… . قال أبو زرعة: ليس بشيء.
وقال العجلي: كذّاب… .
وقال الساجي: كان يكذب.
وقال أحمد: كان صاحب أخبار وتدليس.
وقال الحاكم والنقّاش: حدّث عن الثقات بأحاديث منكرة… .
وقال محمود بن غيلان: أسقطه أحمد ويحيى بن معين وأبو خيثمة;2
بخارى گويد: قابل اعتماد نيست و هميشه دروغ مى گويد.
يحيى بن معين گويد: قابل اعتماد نيست و دروغ مى گويد.
ابوداوود گويد: بسيار دروغ گو است.
نسائى و ديگران مى گويند: حديث او متروك است… .
مدينى گويد: من ]به نقل[ چيزى از او راضى نيستم… .
نسائى مى گويد: هيثم منكر الحديث است… .
ابوزرعه نيز مى گويد: او اهميتى ندارد.
عجلى گويد: او بسيار دروغ گو است.
ساجى گويد: وى دروغ مى گويد.
احمد گويد: او اخبارى دارد و تدليس مى كند.
حاكم و نقّاش مى گويند: احاديث منكر و غير قابل اعتماد را از افراد ثقه نقل مى كند.
ابن سكن، ابن شاهين، ابن جارود و دارقطنى نيز وى را در زمره ضعفا برشمرده اند.
محمود بن غيلان گويد: احمد و يحيى و ابوخيثمه او را از اعتبار انداخته اند.
ابن حجر در ذيل حديثى در لسان الميزان مى نويسد:
كذلك الحديث ـ لكون الهيثم فيه ـ جماعة منهم كالطحاوي في «مشكل الحديث» والبيهقي في «السنن» والنقّاش والجوزجاني في ما صنّفا من الموضوعات;3
به خاطر وجود هيثم در سند حديث، عدّه اى آن را تكذيب كرده اند، از جمله طحاوى در «مشكل الحديث»، بيهقى در «سنن» و نقّاش و جوزجانى در كتابى كه درباره احاديث موضوع و جعلى نگاشته اند.
بنابراين روشن شد كه اين حديث دروغ و جعلى است. از سوى ديگر شخص متعصبى هم چون ابن تيميه تصريح مى كند كه در كتاب تاريخ مدينه دمشق احاديث جعلى فراوانى وجود دارد،4 اما جاى بسى تعجب است كه امثال سيوطى، شوكانى، مراغى و آلوسى بدون توجه به اين حقيقت، روايت ابن عساكر را به عنوان تفسير آيه مباهله در ذيل آن مطرح ساخته و به جعلى و كذب بودن آن اشاره اى نكرده اند. به راستى اين قبيل مفسّران از طرح احاديث جعلى براى بيان مراد خداوند در قرآن چه انگيزه اى دارند و چه هدفى را دنبال مى كنند؟!
1. همان: 9 / 85 / ش 350. هم چنين ر.ك: مجمع الزوائد: 1 / 146 و 9 / 43; تاريخ بغداد: 14 / 53.
2. لسان الميزان: 6 / 209 ـ 210 / ش 740.
3. همان.
4. «فيه مايعرف أهل العلم بالحديث انّه كذب»; منهاج السنّة: 3 / 111.