نقد و بررسى
متأسفانه نويسنده از ابتدا تعصب و غرض ورزى خود را نشان داده است. وى با زير پا نهادن انصاف1 اسانيد متعدد حديث كساء را ناديده گرفته و آن را منحصر به دو سند دانسته است; يكى روايتى كه مسلم به سند خود از عايشه نقل مى كند، و ديگرى روايتى كه از امّ سلمه نقل شده است.
پيشتر روشن شد كه بيش از دوازده نفر از صحابه حديث كساء را نقل كرده اند; يعنى به غير از عائشه و امّ سلمه رضي الله عنها، ده تن از صحابه به نقل اين حديث پرداخته اند. اين ده نفر عبارت بودند از: 1ـ عبدالله بن عباس، 2ـ سعد بن أبىوقّاص، 3ـ ابوالدرداء، 4ـ أنس بن مالك، 5 ـ ابوسعيد خدرى، 6ـ واثلة بن أسقع، 7ـ جابربن عبدالله أنصارى، 8 ـ زيد بن أرقم، 9ـ عمر بن أبى سلمه و 10ـ ثوبان مولا2 رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم.
ترمذى به سه تن از اين راويان اشاره مى كند. وى پس از نقل حديث كساء از امّ سلمه مى نويسد:
في الباب عن أنس وعمر بن أبي سلمة وأبي الحمراء;3
دراين باب از انس بن مالك و عمربن ابى سلمه و ابوحمراء نيز اين حديث نقل شده است.
بايد توجه داشت كه استاد برجسته دانشگاه هاى عربستان كه در ميان معاصران از جايگاه بلندى برخوردار است، چگونه مغرضانه و متعصبانه بحث مى كند و از ابتدا مخاطبان خود را گمراه مى سازد. وى از ميان بيش از دوازده سند تنها به دو سند اشاره كرده و ده سند ديگر را ناديده گرفته است. آيا واقعاً شيوه و روش بحث علمى اين گونه است؟! آيا كسى كه مدّعى دورى از تعصّب بوده و به دنبال حقيقت است، اين گونه بحث مى كند؟!
نويسنده ياد شده در ادامه به طرق اين اسانيد پرداخته است و مدّعى مى شود كه حديث عايشه به يك طريق و حديث امّ سلمه به پنج طريق نقل شده كه در اين ميان تنها حديث عايشه از حيث سند صحيح است و هر پنج طريق حديث امّ سلمه را مخدوش دانسته است، در حالى كه حديث امّ سلمه ده الى پانزده طريق دارد و بيشتر اين طرق ـ به اعتراف عالمان سنى ـ صحيح هستند. از جمله طريق شهر بن حوشب كه نويسنده او را تضعيف كرده و در نتيجه سند آن را مخدوش دانسته است; در حالى كه خود وى اعتراف مى كند كه درباره «شهر بن حوشب» هم تضعيف وجود دارد و هم توثيق، اما بار ديگر تعصب خود را نمايان ساخته و مى گويد: «الراجح أنّه ضعيف»!. آيا واقعاً اين ترجيح، به غير از تعصب نويسنده دليل ديگرى دارد؟!
افزون بر اين پيشتر بيان شد كه ذهبى حديث كساء را از شهر بن حوشب نقل و آن را تصحيح مى كند. وى مى نويسد:
رواه الترمذي مختصراً، وصحّحه من طريق الثوري، عن زبيد، عن شهر ابن حوشب;4
ترمذى اين حديث را به اختصار روايت كرده و آن را از طريق ثورى، از زبيد، از شهر بن حوشب صحيح شمرده است.
طبرى نيز همين حديث را بدون هيچ گونه خدشه در سند آن از شهر بن حوشب و او نيز از امّ سلمه روايت مى كند.5 ابن كثير نيز روايت طبرى را در تفسير خود آورده و در سند آن خدشه نكرده است.6
پس اولا: منحصر كردن اسانيد حديث كساء به دو سند صحيح نيست و يك عالم منصف بايد تمام اسانيد را بيان كند، اما انكار اسانيد ديگر در ابتداى بحث خلاف انصاف، صناعت علمى، بحث بى طرفى و آزاد انديشى است.
ثانياً: منحصر كردن حديث صحيح به يك حديث از عايشه دروغى آشكارتر است و ما پيش از اين احاديث صحيح فراوانى در اين باره مطرح كرديم، از جمله حديثى كه حاكم در مستدرك روايت كرده و درباره آن مى گويد:
هذا حديث صحيح على شرط البخاري;7
اين حديث بر مبناى بخارى صحيح است.
ذهبى نيز اين حديث را بر مبناى مسلم صحيح مى داند. هم چنين حاكم حديث ديگرى را از «واثلة بن اسقع» نقل مى كند و مى گويد:
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه;8
اين حديث بر مبناى مسلم و بخارى صحيح است، ولى آن دو اين حديث را نقل نكرده اند.
بنابراين، اين گونه دروغ پردازى، انكار حقايق و دشمنى با اهل بيت عليهم السلام به روشنى بيان گر تعصب، بى انصافى و بى عدالتى نويسنده است.
وى در قسمت ديگرى از بحث خود مدّعى مى شود كه از حديث عايشه ـ كه به زعم او تنها حديث صحيح در اين زمينه است ـ حصر اهل بيت در پنج نفر استفاده نمى شود; چرا كه در اين حديث قرار گرفتن اميرالمؤمنين، صديقه طاهره، امام مجتبى و سيد الشهداء عليهم السلام در زير كساء اثبات شده است. اما اثبات شىء نفى ماعدا نمى كند و ممكن است همسران پيامبر نيز در زير كساء بوده باشند و اين موضوع در حديث بيان نشده باشد!
اين ادعا نيز از سنخ ادّعاى قبلى و دليلى ديگر بر تعصب و عناد نويسنده است; زيرا بر پايه روايات صحيحى كه پيشتر مطرح شد، پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم با تعابير مختلف و در مواردى نيز به صورت تند، همسران خود را از پيوستن به جمع اهل بيت در زير كساء باز داشته است. تعابيرى هم چون: «تنحّي»، «أنت على مكانك»، «أنت أهلي»، «أنت من أزواج رسول الله وهؤلاء أهل بيتي» و عباراتى ديگر از اين قبيل .
افزون بر اين، بسيارى از عالمان سنى به حصر اهل بيت در اين پنج نفر اقرار و اذعان كرده و برخى اين ادعا را مستدل ساخته اند.
عجيب تر از همه اين كه وى دچار تناقض گويى شده و مى گويد:
هذه الرواية تدلّ على أنّ الصحابة وأمّهات المؤمنين لا يعادى بعضهم بعضا، وإن وقع بينهم قتال، فها هى عايشة تروي فضائل آل البيت;
اين روايت دلالت دارد كه هيچ كدام از صحابه و همسران پيامبر با هم عداوت نداشته اند; هر چند كه بين آنان جنگ اتفاق افتاده است. به همين جهت است كه عايشه فضايل آل البيت را روايت مى كند.
آيا واقعاً يك انسان عاقل منصف چنين سخن مى گويد؟! آيا ممكن است بين دو نفر جنگى رخ دهد و بيش از بيست هزار نفر كشته شوند، امّا بين آن ها عداوتى هم نباشد؟!
نكته ديگر اين كه نويسنده از يك سو ادعا مى كند همسران پيامبر در عنوان اهل بيت داخل هستند و از سوى ديگر سه عنوان «صحابه»، «امّهات المؤمنين» و «آل البيت» را از هم جدا مى كند! اين موضوع به روشنى از جدايى مسلّم عنوان «اهل بيت» با «امّهات المؤمنين» حكايت دارد و داخل كردن همسران پيامبر در عنوان «اهل بيت» از سر تعصب است. بى استحكامى در كلام اين نويسنده متعصب و غير منصف به قدرى مشهود است كه بخش سوم كلام وى بخش نخست آن را نقض مى كند. وى در بخش نخست ادعا كرده بود كه حديث كساء دو سند دارد، اما در هنگام بررسى متن حديث، به اطلاع صحابه از آن اقرار مى كند و مى گويد:
لم يفهم الصحابة من هذه الآية والحديث إمامةً ولا عصمة وإلاّ لبايعوا علياً;
صحابه از اين آيه و حديث، امامت و عصمت را نفهميدند و در غير اين صورت با على عليه السلام بيعت مى كردند!
عبارت به روشنى بيان گر آن است كه از نظر نويسنده، صحابه از حديث كساء و نزول آيه تطهير درباره اهل بيت عليهم السلام آگاه بودند. حال سؤال اين است كه چرا نويسنده ادعا مى كند على رغم اطلاع صحابه از حديث كساء، چرا فقط دو سند براى آن وجود دارد و ديگران از روايت حديث نبوى خوددارى كرده اند؟!
و اما ادعاى دوم وى نيز كاملا بى اساس و غير منطقى است; چرا كه اگر قرار بود صحابه با استنباط امامت از حديث كساء با اميرالمؤمنين بيعت كنند و به همراه او بجنگند، پس به چه دليل بيعت خود با اميرالمؤمنين عليه السلام را در روز غدير خم زير پا گذاشتند؟
عجيب تر آن كه نويسنده مذكور نقل حديث كساء در منابع سنيان را نشانه دوستى و محبت آنان نسبت به اهل بيت عليهم السلام مى داند!
از اين عبارت دو نكته استفاده مى شود:
نخست آن كه مراد نويسنده از «آل البيت» افرادى غير از همسران پيامبر است، زيرا محبت همسران پيامبر نياز به استدلال ندارد; از اين رو اين عبارت نيز تناقض و تهافتى ديگر در كلام اوست.
دوم آن كه دروغ و نفاق در اين عبارت ظاهر است; زيرا حبّ واقعى و على الإطلاق، اطاعت مطلق را در پى دارد و اگر سنيان واقعاً دوستى و محبت اهل بيت عليهم السلام را در دل داشتند، هيچ گاه منكر امامت ايشان نمى شدند. علاوه بر اين كه اتفاقات تاريخى نيز دروغ بودن ادعاى اين نويسنده متعصب را نمايان مى سازد; چرا كه سراسر تاريخ، از دوران پس از رحلت پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم تا حكومت امويان و عباسيان، مشحون از ظلم به فرزندان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و كشتار بى رحمانه آنان است. البته عجيب نيست كه اين نويسنده متعصب كشتار سادات را عين محبت به ايشان بداند و معتقد باشد كه تعقيب و قتل اولاد رسول خدا، زندانى كردن و ويران ساختن سقف زندان بر سر سادات، قرار دادن آنان در لابلاى ديوارها و آواره ساختن ايشان همه و همه از سر لطف و دوستى بوده است، چنان كه وى جنگ جمل و كشته شدن بيش از بيست هزار نفر را از سر عداوت نمى شمارد!
اين نويسنده در ادامه مى نويسد:
اما بعد: موضوعى كه اين پژوهش در ميان بحث و تحقيق گذاشته است واژه «اهل بيت» از سه محور است:
1 ـ مصداق اهل بيت;
2 ـ شؤون اهل بيت;
3 ـ ويژگى هاى اهل بيت.
نخست در بحث مصداق اهل بيت وارد مى شويم، چرا كه دو بحث ديگر موقوف بر اين بحث مى باشد.
پيروان مذاهب و علماى اسلام در مصداق اهل بيت اختلاف نظر دارند. دليل اين اختلاف نظر اختلاف روايات است كه در تفسير آيه (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا) وارد شده است.
شايان ذكر است كه اين نويسنده در آغاز اين سخن نيز، ميزان دقت علمى و صداقت در گفتار خود را نمايان ساخته است. وى ادعا مى كند كه دليل اختلاف نظر درباره مصداق اهل بيت، اختلاف رواياتى است كه در تفسير آيه تطهير وارد شده اند، و حال آن كه در اين باره سه قول وجود دارد كه از ميان آن ها تنها يك قول مستند به روايات است و درباره دو قول ديگر هيچ روايتى وجود ندارد.
قول نخست اعتقاد شيعيان است كه فقط پنج نفر را مصداق اهل بيت مذكور در آيه مى دانند; يعنى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم، اميرالمؤمنين، صديقه طاهره، امام مجتبى و حضرت سيدالشهداء صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين. احاديث فراوانى در منابع معتبر فريقين اثبات كننده اين نظر است كه اشاره شد.
قول دوم ادعاى عكرمه كذّاب است كه عنوان اهل بيت را منحصر به همسران پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مى داند. در اين باره هيچ حديثى از پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم وجود ندارد و اين قول فقط مستند به ادعاى يك خارجىِ دروغ گو است.
قول سوم نيز نخستين بار از سوى ابن كثير مطرح شده است. وى تلاش كرده تا روايات ذيل آيه و سخن عكرمه كذاب را جمع كند، از همين رو ادعا كرده است كه همسران پيامبر نيز به همراه پنج تن در مصداق اهل بيت داخل هستند. گفتيم كه اين گفته نيز به هيچ روايتى مستند نيست و ابن كثير براى اثبات ادعاى خود به سياق آيات استناد كرده است.
بنابراين، القاء اين كه درباره مصداق اهل بيت روايات مختلفى وجود دارد و اختلاف در روايات منجر به پيدايش اقوال مختلف در اين باره شده اند، مغالطه اى آشكار است و با بحث علمىِ منصفانه سازگارى ندارد.
نويسنده سنى درباره اعتقاد شيعيان مى نويسد:
اولا شيعيان بر اين باورند كه اهل بيت عبارت از ذات با بركت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، على رضي الله عنه، فاطمه رضي الله عنها حسنين رضي الله عنهما مى باشد.
آنان براى اثبات ادعاى خويش به حديثى استدلال كرده اند كه از ام المؤمنين ام سلمه رضي الله عنها است. حضرت امّ المؤمنين عائشه و واثلة بن الاسقع به طرق مختلف، ترمذى، ابن منذر، حاكم، ابن مردويه، بيهقى، ابن ابى حاتم، طبرانى، ابن ابى شيبه، احمد و مسلم در كتاب هاى خود نقل كرده اند. گرچه بعضى از طرق آن نزد محدّثان معتمدٌ عليه نيست.
در اين عبارت علاوه بر عايشه و حضرت امّ سلمه رضي الله عنها، سند ديگرى از طريق واثلة بن اسقع براى حديث كساء ذكر شده و نويسنده تصريح مى كند كه اين حديث به طرق مختلف در كتاب هاى سنيان نقل شده است. اين در حالى است كه استاد دانشگاه عربستان هر سند ديگرى غير از عايشه و حضرت امّ سلمه رضي الله عنها را انكار مى كرد و اسانيد حديث را منحصر به اين دو سند مى دانست و اين تهافتى آشكار در سخنان انديشمندان آنان است.
اما اين نويسنده نيز تعصب و غرضورزى خود را به شكل ديگرى نشان داده و از ميان روايات فراوانِ صريح و صحيح در اين زمينه، دست به گزينش غير علمى زده و تنها سه روايت مشكل دار را به عنوان مستند شيعيان مطرح ساخته است. نخستين روايت، حديث مرسله اى است كه از عطاء بن ابى رباح نقل شده است. وى پس از نقل اين حديث مى نويسد:
استدلال به اين حديث صحيح نيست، چرا كه شيخ عطاء بن ابى رباح مجهول است.
توجه به شيوه ورود اين شخص به بحث، به روشنى بى انصافى و تعصب وى را آشكار مى سازد، چرا كه روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه هيچ خدشه اى به سند آن ها وارد نيست و محتوا و دلالت آن ها نيز روشن است و مطرح ساختن اين روايت در آغاز بحث، نشانه غرضورزى است. افزون بر آن كه همين روايت نيز از جهت سندى صحيح است و پيش از اين ضمن بررسى شخصيت و شرح حال عطاء بن ابى رباح، روايت وى را نيز تصحيح كرديم.
حديث دومى كه وى در مقام بيان مدّعاى شيعه گزينش كرده، حديث مشابهى است كه احمد بن حنبل از امّ سلمه نقل مى كند كه گفت:
… فقال: «أللّهمَّ إليك لا إلى النار أنا وأهل بيتي». قالت: فقلت: وأنا يا رسول الله؟ فقال: «وأنت»;9
… پيامبر عرضه داشت: «بارالها! من و اهل بيتم را به سوى خود ببر، نه به سوى آتش». امّ سلمه گويد: عرض كردم: من نيز، يا رسول الله؟ پيامبر فرمود: «و تو نيز».
و حديث سوم، حديثى است كه شهر بن حوشب از امّ سلمه نقل مى كند و در آخر آن آمده است:
قلت: يا رسول الله، ألست من أهلك؟ قال: «بلى، فادخلي في الكساء». قالت: فدخلت في الكساء بعد ماقضى دعاءه لابن عمّه علي وابنيه وابنته فاطمة10;
امّ سلمه گويد: عرض كردم اى رسول خدا، آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: «بله، پس داخل كساء شو». امّ سلمه گويد: پس من وارد شدم، بعد از آن كه دعاى رسول خدا بر پسر عمو، فرزندان و دخترش فاطمه سلام الله عليهم اجمعين تمام شده بود.
وى پس از نقل همين سه روايت گزينشى از ميان احاديث فراون مى نويسد:
گروهى مى گويند: «از روايات پيش گفته به دست مى آيد واژه اهل بيت كه در آيه ذكر شده است، مختص به افراد پنج گانه است كه مشهور به پنج تن آل عبا هستند و معتقدند كه آيه (إِنَّما يُريدُ الله) جمله معترضه اى است كه به ما قبل و ما بعد خود تعلّقى ندارد كه دليل اين مدّعا آمدن ضماير مذكر در كلمات (عَنْكُمُ) و (يُطَهِّرَكُمْ) مى باشد.
دسته دوم از علما كه ابن عباس، عكرمه، عطاء، مقاتل و سعيد بن جبير از جمله آنان مى باشند، براين باورند كه واژه اهل بيت ويژه همسران پيامبر بوده و كسى ديگر را در بر نمى گيرد. آنان براى اثبات ادعاى خود از عرف و لغت دليل مى آورند كه اهل بيت در لغت به اهل خانه گفته مى شود.
وى ادعا مى كند كه ابن عباس، عطاء، مقاتل و سعيد بن جبير نيز به همراه عكرمه از قائلان قول دوم هستند، اما اين ادعا دروغى بيش نيست و پيش از اين ثابت كرديم كه اين قول به غير از عكرمه قائل ديگرى ندارد.
جالب تر آن كه وى در اين عبارت، كلام پيشين خود را نقض كرده است. او در ابتداى كلام مدّعى بود كه منشاء اختلاف نظر درباره مصداق اهل بيت، اختلاف در روايات است، اما در اين جا تصريح مى كند كه قول نخست از روايات به دست مى آيد و قول دوم از عرف و لغت! بنابراين منشاء اين اختلاف نظر، اختلاف در مستندات است، نه اختلاف در روايات!
شيعيان روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم را مفسّر و مبيّن قرآن مى دانند و معتقدند در جايى كه سنت صريح و صحيح وجود دارد، جايى براى رجوع به عرف و لغت باقى نمى ماند. اما به گفته اين نويسنده، سنيان در جايى كه احاديث و سنت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم برخلاف رأى و نظر ايشان باشد، به سادگى آن را ناديده گرفته و به دنبال دستاويز ديگرى مى گردند، امّا آيا كسى كه واقعاً تابع سنت رسول الله است با وجود سنت روشن از آن دست برداشته و به دنبال عرف و لغت مى رود؟!
افزون بر آن كه رجوع به لغت صرفاً براى به دست آوردن مفاهيم الفاظ است، امّا به فهم معانى اصطلاحات كمكى نمى كند. در لسان قرآن و سنت برخى مصطلحات هستند كه هيچ ارتباطى با عرف و لغت ندارند; مانند «امّهات المؤمنين» و «صحابه». اگر با مراجعه به عرف و لغت در صدد فهم معانى اين اصطلاحات برآئيم، چاره اى نيست جز آن كه بگوئيم منظور از «امّهات المؤمنين» مادران تمام مؤمنان هستند و حال آن كه همه مى دانند اين اصطلاح منحصراً درباره همسران پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم به كار مى رود. يا صحابه به معناى همراه است، از اين رو در لغت به چهارپايى كه همراه انسانى باشد نيز صحابه اطلاق مى شود; اما نزد همگان روشن است كه اين اصطلاح درباره افرادى به كار مى رود كه حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم را درك كرده اند. همين طور بر اساس روايات معتبرى كه ذكر شد، «اهل بيت» نيز يك اصطلاح قرآنى است كه درباره عدّه اى مشخص و معين به كار مى رود و مراجعه به عرف و لغت براى تعيين مصداق آن نشانه جهل و نادانى و يا بيان گر عناد و تعصب است.
وى در ادامه به نقل از عكرمه مى نويسد:
من شاء باهلته انّها نزلت في ازواج النبي.11
اين نويسنده كه مدّعى است ابن عباس، عطاء، مقاتل و سعيد بن جبير نيز در اين قول با عكرمه همراه هستند، اما در عمل تنها به قول عكرمه كذاب استشهاد مى كند. پس اولا ادعاى نخست وى دروغ است، و ثانياً استشهاد او به قول عكرمه بى ارزش و اعتبار است، زيرا پيشتر ثابت شد كه عكرمه شخص كذاب و خارجى است و هيچ نقطه مثبتى در احوالات وى ذكر نشده است، بلكه همگان وى را تضعيف كرده و او مجروح و مطرود دانسته اند.
نويسنده سنى در ادامه ادعاهاى خود، خلاف واقع ديگرى را مطرح مى كند و مى نويسد:
اين گروه هم چنين به سياق نيز استدلال كرده و مى گويند كه خداوند متعال در آغاز امّهات المؤمنين را خطاب فرمود و در آخر هم فرمود: (وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ); از اين رو مراد از اهل بيت، ازواج مطهرات هستند نه افراد ديگر.
در هيچ جا ديده نشده كه عكرمه ادعاى خود را به سياق آيات مستند كند، بلكه بحث سياق براى نخستين بار توسط ابن كثير مطرح شده است. نويسنده در ادامه مى گويد:
گروه سوم از علما مى فرمايند: كلمه اهل بيت عام و در برگيرنده عترت و ازواج مطهرات مى باشد. ازواج از اين جهت ]يعنى سياق [مورد شأن نزول هستند، چنان چه عكرمه همين مطلب را گفته است و اما اهل بيت به خاطر اين كه روايات اين چنين مى گويد… دليل بر دخول ازواج مطهرات آن بود كه ذكر نموديم.
و قول همين جماعت ]سوم[ ارجح است، چرا كه مطابق اين قول بر تمام دلايل عمل مى شود ]يعنى مقتضاى جمع بين همه ادله است[ و مطابق قول دو گروه قبلى، ترك دسته اى از دلايل لازم مى آيد و اين خلاف قانون «الإعمال أولى من الإهمال» است.
پاسخ اين اشكال در بررسى قول ابن كثير به تفصيل بيان شد. حاصل آن كه با وجود روايات فراوانِ صريح و صحيح، هرگز جايى براى سياق باقى نمى ماند، لذا استناد به سياق اين جا ارزش علمى ندارد تا لازم باشد ميان دو گفته جمع كنيم. به عبارت ديگر در جايى كه راهى براى فهم مراد وجود نداشته باشد، سياق كه قرينه اى عرفى است كارگشا است، اما در اين جا روايات به روشنى مراد را بيان كرده اند، به همين روى حتى خود عكرمه كه تنها مدّعى اختصاص آيه به ازواج النبى بود هرگز به سياق استدلال نمى كند، بلكه خود او اقرار دارد كه از نظر همه عالمان، مفسّران و محدّثان آيه تطهير اختصاص به اهل بيت عليهم السلام دارد. شاهد اين ادعا آن است كه وى در بازار جار مى زده است:
ليس بالذي تذهبون إليه;
مراد از اهل بيت آن نيست كه شما مى گوييد.
چنان كه پيشتر گفتيم، اين گفتار عكرمه ظهور دارد در اين كه رأى همه بر خلاف ادعاى عكرمه بوده است. بنابراين قول يك خارجىّ كذاب هرگز نمى تواند با روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم معارضه كند تا مجبور به جمع ميان اين دو قول شويم و اين خلاف قانون «الجمع مهما أمكن اولى من الطرح»12 نيست، زيرا ردّ و طرد گفتار عكرمه كذاب نه تنها صحيح، بلكه ضرورى است.
نكته ديگرى كه در اين عبارت حائز اهميت است، به كارگيرى اصطلاح عترت درباره اهل بيت عليهم السلام مى باشد، چرا كه سنيان در محل خود درباره مصداق عترت نيز با شيعه مخالفت مى كنند و اقرار اين نويسنده سنى در اين جا مى تواند مورد استشهاد قرار گيرد.
ما نوشتار دو نفر از معاصران اهل سنّت را نقل كرده و مورد نقد و بررسى قرار داديم تا روشن شود كه سنيان معاصر نيز هيچ سخن جديدى براى عرضه ندارند و تحقيقات و نوشتارهاى آنان چيزى جز تكرار مكررات و نقل سخن پيشينيان نمى باشد. در ادامه به بررسى دلالت آيه تطهير خواهيم پرداخت.
1. مقتضاى انصاف آن است كه به هنگام طرح بحث، تمام مستندات و ادلّه موجود ارائه و بررسى شود.
2. غلام.
3. سنن الترمذي: 5 / 361 / ح 3963. مباركفورى نيز در تحفة الأحوذي مى نويسد: «أمّا حديث أنس وحديث عمر بن أبي سلمة، فأخرجهما الترمذي في تفسير سورة الأحزاب. وأمّا حديث أبي الحمراء فأخرجه ابن جرير وابن مردويه»; تحفة الأحوذي: 10 / 253.
4. سير أعلام النبلاء: 10 / 347، ذيل شماره 84 .
5. تفسير الطبري: 22 / 9 ـ 10.
6. تفسير ابن كثير: 3 / 493.
7. المستدرك على الصحيحين: 3 / 146.
8. همان: 3 / 147.
9. مسند أحمد: 6 / 296 و 305.
10. همان: 6 / 298.
11. الدرّ المنثور: 5 / 198; فتح القدير: 4 / 279; تفسير الآلوسي: 22 / 13.
12. شيخ انصارى در اين باره مى فرمايد: «اين قضيه اى مشهور است»; فرائد الأصول: 4/19.