نصوص حديث در منابع معتبر اهل سنّت
رواياتى كه در شأن نزول آيه شريفه مباهله وارد شده، به روشنى از نزول آن درباره اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهم السلام حكايت دارند. ابن عساكر به سند خود و ابن حجر از طريق دارقطنى از ابوالطفيل نقل مى كنند كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با اعضاى شوراى شش نفره عمر مناشده و با يادآورى برخى از فضائل و مناقب خويش با آنان احتجاج كرد و از جمله به آنان فرمود:
نشدتكم بالله، هل فيكم أحد أقرب إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم في الرحم، ومن جعله رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم نفسه، وأبناءه أبناءه ونساءه نساءه غيري؟! قالوا: «أللّهمَّ لا»;1
شما را به خدا سوگند مى دهم! كه آيا در ميان شما احدى هست كه از من به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در خويشاوندى نزديك تر باشد، و كسى جز من وجود دارد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم او را نفس (جان) خود بنامد، فرزندانش را فرزندان خود و زنانش را زنان خود قرار داده باشد؟ گفتند: «به خدا نه».
تعدادى از عالمان بزرگ اهل تسنن حديث مناشده اميرالمؤمنين عليه السلام در شورا را به اسانيد خود از ابوذرّ و ابوالطفيل روايت كرده اند كه از جمله مى توان به افرادى هم چون دارقطنى، ابن مردويه، ابن عبدالبرّ، حاكم نيشابورى، سيوطى، ابن حجر مكّى و متّقى هندى اشاره نمود.
در مسند أحمد بن حنبل آمده است:
ثنا قتيبة بن سعيد، ثنا حاتم بن إسماعيل، عن بكير بن مسمار، عن عامر ابن سعد، عن أبيه، قال: ]در ابتداى روايت، پس از تصريح به صدور دو حديث منزلت و رايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است[: ولمّا نزلت هذه الآية (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ)، دعا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم عليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً رضوان الله عليهم أجمعين، فقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهلي» »;2
قتيبه بن سعيد، از حاتم بن اسماعيل، از بكير بن مسمار، از عامر بن سعد، از پدرش نقل كرد كه گفت: … و چون آيه مباهله (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ) نازل شد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و عرضه داشت: «بارالها، اينان أهل من هستند».3
احمد در مسند اين حديث را از سعد بن ابى وقاص نقل كرده و سند آن نيز صحيح است. در اين حديث سه فضيلت براى اميرالمؤمنين عليه السلام ذكرشده است، يعنى صدور حديث منزلت، حديث رايت (پرچم) در جنگ خيبر و حديث مباهله.
مسلم نيز در صحيح خود از سعد بن ابى وقاص روايت را به صورت ديگرى نقل مى كند. وى مى نويسد:
(حدّثنا) قتيبة بن سعيد ومحمّد بن عبّاد (وتقاربا في اللفظ) قالا: حدّثنا حاتم (وهو ابن إسماعيل)، عن بكير بن مسمار، عن عامر بن سعد بن أبي وقّاص، عن أبيه، قال: أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً، فقال: «ما منعك أنْ تسبَّ أبا التراب؟!»
فقال: «أما ما ذكرت ثلاثاً، قالهنّ له رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فلن أسبّه، لأنْ تكون لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من حمر النعم. سمعت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم يقول له خلّفه في بعض مغازيه، فقال له عليٌّ: «يا رسول الله! خلّفتني مع النساء والصبيان»!
فقال له رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «أما ترضى أنْ تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّة بعدي».
وسمعته يقول يوم خيبر: «لأُعطينّ الراية رجلا يحبّ الله ورسوله، ويحبّه الله ورسوله».
قال: فتطاولنا لها، فقال: «أدعوا لي عليّاً، فأُتي به أرمد، فبصق في عينه، ودفع الراية إليه، ففتح الله عليه».
ولمّا نزلت هذه الآية: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ)، دعا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم عليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً فقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهلي»;4
مسلم به سند خود از سعد بن ابى وقاص نقل مى كند كه گفت: معاوية بن ابى سفيان به سعد دستور داد ]كه على عليه السلام را سبّ كند [و گفت: «چه چيز مانع از آن است كه تو ابوتراب را سبّ نكنى؟». در جواب پاسخ داد: به خاطر سه فضيلتى كه از او به ياد دارم و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره او فرموده است، او را سبّ نمى كنم; زيرا اگر يكى از آن فضيلت ها براى من بود نزد من از تمام دارائى هاى دنيا دوست داشتنى تر بود.
شنيدم رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره او فرمود: «آن گاه كه على عليه السلام را در يكى از جنگ ها به نمايندگى از خود در مدينه گذاشته بود، على عليه السلام به پيامبر عرض كرد: «اى رسول خدا، آيا مرا به همراه زنان و كودكان در شهر مى گذارى؟» رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به او فرمود: «آيا راضى نيستى كه جايگاه تو نزد من همانند جايگاه هارون نزد موسى باشد؟ جز ]در مقام نبوت، به خاطر اين كه[ پس از من نبوتى نيست».
و نيز از پيامبر شنيدم كه در روز خيبر فرمود: «پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست مى دارند». ما سرهاى خود را به طمع آن بالا گرفته بوديم. پيامبر فرمود: «على عليه السلام را نزد من فرا خوانيد». على عليه السلام با چشم درد نزد حضرتش آمد و پيامبر آب دهان مبارك را به چشمان ايشان ماليد و پرچم را به او سپرد و خداوند به واسطه اميرالمؤمنين فتح و گشايش نصيب مسلمانان كرد.
و چون آيه مباهله (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ) نازل شد، رسول
خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و عرضه داشت: «بارالها، اينان أهل من هستند» ».
ترمذى نيز همين حديث را با همين سند و با همين عبارات نقل كرده است. وى درباره سند آن مى نويسد:
هذا حديث حسن غريب صحيح من هذا الوجه;5
اين حديث حسن و صحيح و با اين سند غريب است.
نسائى نيز اين حديث را با همين سند و همين متن آورده است، البته با اين تفاوت كه در منقبت سوم اميرالمؤمنين عليه السلام، از نظر سعد بن ابى وقاص به جاى آيه مباهله، آيه شريفه تطهير و حديث كساء آمده است.6
حاكم نيز در كتاب مستدرك در اين باره مى نويسد:
أخبرني جعفر بن محمّد بن نصير الخلدي ببغداد، ثنا موسى بن هارون، ثنا قتيبة بن سعيد، ثنا حاتم بن إسماعيل، عن بكير بن مسمار، عن عامر ابن سعد، عن أبيه، قال: لمّا نزلت هذه الآية (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ)، دعا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم عليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً رضي الله عنهم فقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهلي»;
جعفر بن محمّد بن نصير خلدى، از موسى بن هارون، از قتيبة بن سعيد، از حاتم بن اسماعيل، از بكير بن مسمار، از عامر بن سعد، از پدرش نقل كرده است كه گفت: وقتى آيه مباهله «نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ» نازل شد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و عرضه داشت: «بارالها، اينان اهل من هستند».
وى پس از نقل حديث به اعتبار آن اشاره كرده و مى نويسد:
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه;7
اين حديث بنابر شرط مسلم و بخارى صحيح است، ولى آن را نقل نكرده اند.
گفتنى است كه ذهبى نيز در تلخيص مستدرك، در صحيح بودن حديث به شرط مسلم و بخارى با حاكم موافقت كرده است.8
حاكم در كتاب ديگر خود، حديث مباهله را در فصل مربوط به معرفت اولاد صحابه به نقل از ابن عباس ذكر كرده است. از نظر وى شناخت اولاد صحابه در علم حديث ضرورت دارد. وى مى نويسد:
ذِكر النوع السابع عشر من علوم الحديث: هذا النوع من هذا العلم معرفة أولاد الصحابة، فإنّ من جهل هذا النوع اشتبه عليه كثير من الروايات.
أوّل ما يلزم الحديثي معرفته من ذلك: أولاد سيّد البشر محمّد المصطفى صلّى الله عليه وآله وسلّم عنه منهم:
حدّثنا عليّ بن عبدالرحمن بن عيسى الدهقان بالكوفة، قال: حدّثنا الحسين بن الحكم الحبري، قال: ثنا الحسن بن الحسين العرني، قال: ثنا حبّان بن عليّ العنزي، عن الكلبي، عن أبي صالح، عن ابن عبّاس في قوله عزّوجلّ: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ ـ إلى قوله: ـ الْكاذِبينَ)نزلت على رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، وعليٌّ نفسه، (وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ): في فاطمة، (أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ): في حسن وحسين، والدعاء على الكاذبين. نزلت في العاقب والسيّد وعبدالمسيح وأصحابهم;9
بيان نوع هفدهم از علوم حديث. اين نوع از علم حديث مربوط به شناخت فرزندان صحابه است. پس اگر كسى به اين علم آگاه نباشد، روايات بسيارى بر او مشتبه خواهد شد. نخستين مطلبى كه شناخت آن براى محدث لازم است، شناخت فرزندان سيّد بشر محمّد مصطفى صلّى الله عليه وآله وسلّم است. از جمله على بن عبدالرحمن بن عيسى دهقان در كوفه از حسين بن حكم حبرى، از حسن بن حسين عرنى، از حبّان بن على عنزى، از كلبى، از ابوصالح، از ابن عباس درباره آيه مباهله: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ ـ إلى قوله: ـ الْكاذِبينَ)روايت كرد كه گفت: اين آيه بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شد و ]مراد از [نفس او على عليه السلام است. ]و مراد از[ زنان ما، فاطمه سلام الله عليها است. ]و مراد از [فرزندان ما، حسن و حسين عليهما السلام هستند و نفرين بر دروغ گويان نيز درباره عاقب، سيد، عبدالمسيح و اصحاب آن ها نازل شده است.
در همين راستا ابن حجر عسقلانى نيز در شرح حديث منزلت، روايت مسلم و ترمذى را درباره آيه مباهله آورده است.10
وى در ادامه به اسناد ديگر اين حديث اشاره مى كند.11
1. تاريخ مدينه دمشق: 42 / 432; الصواعق المحرقة: 2 / 454.
2. مسند أحمد: 1 / 185.
3. ممكن است اين سؤال مطرح شود كه چرا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلّم در اين جا با تعبير «اهل»، از اهل بيت عليهم السلام ياد مى كند؟ در پاسخ بايد گفت: اوّلاً به كار بردن تعبير اهل با اختصاص عنوان «اهل بيت» به پنج تن آل عبا عليهم السلام منافات ندارد، و ثانياً در برخى نقلها تعبير «اهل بيت» به كار رفته است.
4. صحيح مسلم: 7 / 120 ـ 121.
5. سنن الترمذي: 5 / 302 / ش 3808.
6. خصائص أميرالمؤمنين عليه السّلام (نسائي): 48 ـ 49; السنن الكبرى (نسائى): 5/107 ـ 108/ ش 8399 .
7. المستدرك على الصحيحين: 3 / 150.
8. المستدرك على الصحيحين للحاكم مع تعليقات الذهبي في التخليص: 3 / 163 / ش 4719.
9. معرفة علوم الحديث: 49 ـ 50.
10. فتح الباري في شرح صحيح البخاري: 7 / 60.
11. ابن حجر مى نويسد: «وهذا الحديث أعنى حديث الباب دون الزيادة، روي عن النبي صلّى الله عليه وآله عن غير سعد من حديث عمر وعلى نفسه وأبي هريرة وابن عباس وجابر بن عبدالله والبراء وزيد بن أرقم وأبي سعيد وأنس وجابر بن سمرة وحبشي بن جنادة ومعاوية وأسماء بنت عميس وغيرهم وقد استوعب طرقه ابن عساكر في ترجمة علي»; همان.