نزول آيه تطهير درباره اهل بيت
احمد بن حنبل [م 241]
احمد بن حنبل در مسند خود مى نويسد:
حدّثنا عبدالله حدّثني أبي ثنا عبدالله بن نمير، قال: ثنا عبدالملك، يعني ابن أبي سليمان عن عطاء بن أبي رباح، قال: حدّثني من سمع أم سلمة تذكر أن النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم كان في بيتها، فأتته فاطمة ببرمة فيها خزيرة فدخلت لها عليه فقال لها: أدعي زوجك وابنيك، قالت: فجاء علي والحسين والحسن فدخلوا عليه فجلسوا يأكلون من تلك الخزيرة وهو على منامة له على دكان، تحته كساء له خيبري، قالت: وأنا أصلّي في الحجرة، فأنزل الله عزّوجلّ هذه الآية (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)قالت: فأخذ فضل الكساء فغشاهم به، ثمّ أخرج يده فألوى بها إلى السماء، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي وخاصّتي فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي وخاصتي فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً». قالت: فأدخلت رأسي البيت، فقلت، وأنا معكم يا رسول الله، قال: «إنّك إلى خير، إنّك إلى خير»;1
عبدالله از پدرش، از عبدالله بن نمير، از عبدالملك بن ابي سليمان، از عطاء بن ابي رباح حديث كرد كه گفت: كسى كه از امّ سلمه شنيده بود براى من نقل كرد كه: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در منزل امّ سلمه بود كه فاطمه عليها السلام با ديگى
سنگى كه در آن خزيره (نوعى سوپ) بود آمد و بر ايشان وارد شد. پيامبر به ايشان فرمود كه همسر و دو پسرت را دعوت كن. امّ سلمه گويد: على، حسن و حسين عليهم السلام آمدند و بر ايشان وارد شده نشستند و مشغول خوردن آن غذا شدند. پيامبر در مكانى كه جاى خواب ايشان بود نشسته و يك عباى خيبرى زير ايشان بود. امّ سلمه گويد: من در آن اتاق نماز مى خواندم كه خداوند اين آيه را نازل فرمود: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). سپس پيامبر گوشه عبا را بر سر ايشان كشيد و دست خود را بيرون آورده و به آسمان بلند كرده، عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت و خواص من هستند، پس پليدى را از ايشان دور كن و آن ها را كاملا پاك و پاكيزه ساز. خداوندا، اينان اهل بيت و خواص من هستند، پس پليدى را از ايشان دور كن و آن ها را كاملا پاك گردان». امّ سلمه گويد: من سرم را داخل اتاق كردم و عرضه داشتم: اى رسول خدا، آيا من نيز با شما (اهل بيت) هستم؟ فرمود: «تو عاقبت به خير هستى، توعاقبت به خير هستى».
بر مبناى پيشوايان جرح و تعديل اهل سنّت، سند اين حديث صحيح و معتبر است. برخى از راويان حديث به اندازه اى مشهور و معروف به وثاقتند كه وثاقت آن ها نزد آشنايان به جرح و تعديل اهل سنّت مسلّم است و براى اثبات وثاقت آنان نيازى به مراجعه به كتب رجالى نيست، با اين وجود به اين توثيقات اشاره مى كنيم.
راوى نخست حديث، عبدالله فرزند احمدبن حنبل است كه نيازى به توثيق ندارد.
وى از پدرش، احمد بن حنبل (امام حنابله) نقل مى كند.
راوى بعدى عبدالله بن نمير، شيخ و استاد احمد بن حنبل است كه بدون ترديد ثقه است.2
ديگرى عبدالملك بن ابى سليمان از راويان صحاح ستّه است3 و عطاء بن ابى رباح نيز از تابعين معروفى است كه علماى اهل سنّت در تفسير كاملاً به وى اعتماد دارند.4
امّ سلمه نيز همسر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و نزد شيعه و اهل سنت بسيار محترم است.5
احمد بن حنبل با سندى ديگر مى نويسد:
حدّثنا عبدالله، حدّثني أبي ثنا عفان ثنا حماد بن سلمة قال: ثنا علي بن زيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قال لفاطمة: إئتينى بزوجك وابنيك فجاءت بهم، فألقى عليهم كساء فدكيا، قال ثمّ وضع يده عليهم ثمّ قال: «أللّهمَّ إنّ هؤلاء آل محمّد، فاجعل صلواتك وبركاتك على محمّد وعلى آل محمّد، إنّك حميد مجيد». قالت أم سلمة: فرفعت الكساء لأدخل معهم، فجذبه من يدي وقال: «إنّك على خير;6
عبدالله از پدرش، از عفان، از حماد بن سلمه، از على بن زيد، از شهر بن حوشب، از امّ سلمه روايت كرد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به فاطمه عليها السلام فرمود: همسر و دو پسرت را نزد من بياور. حضرت فاطمه سلام الله عليها به آنان خبر داد و آنان نيز آمدند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم كسايى فدكى بر روى ايشان انداخت، دست خود را بر سر ايشان قرار داد و عرضه داشت: «خداوندا، اينان آل محمّد هستند، پس صلوات و بركات خود را بر محمّد و آل محمّد قرار ده، بدرستى كه تو سزاوار ستايش و بزرگوار هستى». امّ سلمه گويد: كساء را بالا زدم تا با ايشان در زير آن قرار گيرم، اما پيامبر عبا را از دست من كشيد و فرمود: «تو زن خوبى هستى».
راوى مورد بحث در اين روايت، على بن زيد بن جدعان است.
ابن حجر او را در طبقه چهارم دانسته است.7 وى از راويان پنج صحيح از صحاح شش گانه بوده و بخارى در كتاب أدب المفرد از وى حديث نقل كرده است. وى مى نويسد:
«بخ م 4 (البخاري في الأدب المفرد ومسلم والأربعة».8
ذهبى درباره وى مى نويسد:
«الإمام العالم الكبير».9
وى در جايى ديگر مى نويسد:
«من أوعية العلم على تشيع قليل فيه».10
يعقوب بن شيبه وى را توثيق كرده و مى گويد:
«ثقة، صالح الحديث».11
اين راوى با اينكه در پنج صحيح از صحاح شش گانه آمده است و درباره وى توثيق صريح نيز وارد شده است، اما وى را به جهت تشيعش تضعيف كرده اند.
محمّد بن منهال به نقل از يزيد بن زريع مى نويسد:
«رأيت علي بن زيد ولم أحمل عنه، فإنَّه كان رافضياً».12
ابن عدى نيز علت عدم نقل و بلكه امتناع از نقل از وى را تشيع او مى داند. او مى نويسد:
«لم أر أحداً من البصريين وغيرهم امتنعوا من الرواية عنه، وكان يغالي في التشيع».13
پس علت عدم نقل از وى تشيع وى است و درگذشته گفته شد كه به اعتراف عالمان جرح و تعديل اهل سنت، تشيع هيچ ضررى به وثاقت راوى نمى زند.
احمد بن حنبل در حديثى طولانى، به بيان دَه فضيلت در شأن اميرالمؤمنين على عليه السلام به نقل از ابن عباس مى پردازد. در اين حديث ابن عباس به فضائل اختصاصى دَه گانه اى اشاره مى كند كه يكى از اين فضائل، نزول آيه تطيهر درباره حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام است.
وى مى نويسد:
حدّثنا عبدالله، حدّثني أبي، ثنا يحيى بن حماد، ثنا أبو عوانة، ثنا أبو بلج، ثنا عمرو بن ميمون، قال: إني لجالس إلى ابن عباس، إذ أتاه تسعة رهط فقالوا: يا ابن عباس إمّا أن تقوم معنا وإمّا أن تخلّونا هؤلاء. فقال ابن عباس: «بل أقوم معكم». قال: وهو يومئذ صحيح قبل أن يعمى. قال: فابتدءوا فتحدّثوا فلا ندري ما قالوا. قال: فجاء ينفض ثوبه ويقول: أفّ وتفّ، وقعوا في رجل له عشرٌ وقعوا في رجل…
قال: وأخذ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ثوبه فوضعه على علىّ وفاطمة وحسن وحسين فقال: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)»;14
عبدالله از پدرش و او از يحيى بن حماد، از ابوعوانه، از ابوبلج از عمرو بن ميمون نقل كرد و گفت: من در محضر ابن عباس نشسته بودم كه نُه نفر نزد او آمدند و گفتند: اى ابن عباس، برخيز تا با ما همراه شوى يا اين كه اطرافيانت را مرخص كن. ابن عباس گفت: «همراه شما مى آيم». اين جريان مربوط به روزهايى بود كه ابن عباس هنوز بينايى خود را از دست نداده و سالم بود. آن ها كلام را آغاز كرده، با ابن عباس صحبت مى كردند، اما ما نمى دانستيم چه مى گويند. پس از مدتى ابن عباس آمد. در حالى كه پيراهنش را تكان مى داد و مى گفت: «اف بر تو! آن ها از مردى بد مى گفتند كه دَه منقبت دارد!… از مردى بد مى گفتند كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم پوشش خود را گرفت و بر سر على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام قرار داد و فرمود: خدا اراده كرده كه پليدى را فقط از شما اهل بيت دور سازد و شما را كاملا پاك و پاكيزه گرداند».
حديث ياد شده از يك سو بيان گر كينهورزى منافقان نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام است، و از سوى ديگر بيان گر دَه منقبت و فضيلت از مولاى متقيان است كه هر يك از آن فضائل مى تواند به تنهايى امامت و حقانيت ايشان را اثبات كند.
اين حديث به مانند دو حديث گذشته صحيح است كه براى اطلاع از وثاقت تك تك اين راويان مى توان به كتاب نفحات الأزهار مراجعه نمود.15
1. مسند أحمد: 6 / 292. همچنين ر.ك: فضائل الصحابة: 2 / 587 / ح 994; تاريخ مدينة
دمشق: 13 / 205; تفسير الثعلبي: 8 / 42; شواهد التنزيل: 2 / 128 / ش 760; تفسير ابن كثير: 3 / 492; أسباب النزول: 239.
2. ر.ك: تهذيب الكمال: 16 / 228، ذيل شماره 3618; خلاصة تذهيب تهذيب الكمال: 217; تقريب التهذيب: 1 / 542 / ش 3679; تهذيب التهذيب: 6 / 52 ـ 53 / ش 110.
3. تقريب التهذيب: 1 / 616 / ش 4198; تهذيب التهذيب: 6 / 352 / ش 751.
4. ر.ك: معرفة الثقات (عجلى): 2 / 135 / ش 1236. عجلى در معرفة الثقات مى نويسد: «عطاء بن أبي رباح مكي، تابعي، ثقة وكان مفتي أهل مكة في زمانه». هم چنين ر.ك: الجرح والتعديل (رازى): 6/330 تا 331 / ش 1839.
5. متأسفانه در شناساندن شخصيت اين بانوى بزرگوار كم كار شده و جايگاه و منزلت ايشان ناشناخته مانده است. بررسى ابعاد وجودى و زندگى پرافتخار اين بانوى بزرگوار و معرفى ايشان مى تواند قدمى در قدردانى از اين بانوى جليل القدر باشد، چرا كه ايشان مدافع به حقّ اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و حق زيادى بر گردن اهل ايمان دارد.
6. مسند أحمد: 6 / 323;
7. تقريب التهذيب: 2 / 37. هم چنين ر.ك: الطبقات الكبرى: 7 / 252.
8. تهذيب التهذيب: 7 / 283 / ش 545.
9. سير أعلام النبلاء: 5 / 206 / ش 82.
10. همان: 5 / 207.
11. تهذيب الكمال: 20 / 441.
12. همان.
13. الكامل: 5 / 201 ذيل ش 1351.
14. مسند أحمد: 1 / 330 ـ 331. اين حديث در بسيارى از مصادر معتبر اهل سنّت آمده و سند آن نيز نزد آنان معتبر است. ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 42 / 101 ـ 102; البداية والنهاية: 7 / 373 ـ 374; المناقب (خوارزمي): 125 ـ 127 / ح 140. حاكم نيشابورى به اسناد خود در مستدرك، جلد 3، صفحه 132 ـ 133، از عبدالله بن أحمد اين حديث را نقل كرده و در آخر حديث مى نويسد: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة».
15. نفحات الأزهار: 15 / 92 به بعد.