نتيجه استدلال به آيه مباهله
نتيجه نخست استدلال مابه آيه مباهله وگفتار ورفتار رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آن شد كه خداوند متعال به رسول خويش امر كرد كه على عليه السلام را نفس خويش بنامد تابراى مسلمانان بهوضوح روشن گردد كه او پس از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مى آيد و مقام امامت كبرا و ولايت عام پس از ايشان از آن اوست; چرا كه خداوند هرگز به رسول خود امر نمى كند كه فاقد اين مناصب را نفس خويش بنامد.1
نتيجه دوم: آيه مباهله هم چنين به روشنى بر مساوات ميان رسول
خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم با اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت دارد كه در اين زمينه روايات بسيارى مؤيّد آن است كه از جمله مى توان به روايات زير اشاره نمود:
1ـ آن گاه كه بريدة بن حصيب نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از اميرالمؤمنين عليه السلام شكايت كرد، حضرتش به وى فرمود:
لا تقع في علي فإنّه مني وأنا منه;2
اى بريده، بغض على را به دل نداشته باش، چرا كه او از من و من از اويم.
و يا در عبارتى ديگر فرمود:
يا بريدة، لا تقعنّ في علي، فإنّه مني وأنا منه، وهو وليّكم بعدي;3
اى بريده، نسبت به على عليه السلام كينه توزى نكن، چرا كه او از من و من از او هستم و او پس از من ولى شماست.
2ـ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در حديث ولايت فرمود:
عليّ منّي وأنا من عليّ، وعليّ وليّ كلّ مؤمن بعدي;4
على از من است و من از على ام و او پس از من سرپرست و صاحب اختيار شماست.
3ـ از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره برخى از اصحاب حضرتش سؤال شد، پس به آن حضرت عرض كردند كه درباره على عليه السلام چه مى فرماييد؟ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در پاسخ فرمودند:
إنّما سألتني عن الناس ولم تسألني عن نفسي;5
همانا درباره مردم از من سؤال كنيد و درباره نفس من از من نپرسيد.
4ـ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره خلقت خود و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
خلقت أنا وعليّ من نور واحد;6
من و على از يك نور خلق شده ايم.
5ـ در روايت ديگرى آمده است:
خلقت أنا وعلي من شجرة واحدة;7
من و على از يك درخت خلق شده ايم.
و يا پيامبر فرمود:
الناس من شجر شتّى وأنا وعليّ من شجرة واحدة.8
6ـ بر اساس روايتى، جبرئيل در جنگ احد درباره مساوات اميرالمؤمنين عليه السلام و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پرسيد كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در جواب فرمودند:
يا جبرئيل، إنّه منّي وأنا منه. فقال جبرئيل: «وأنا منكما»;9
اى جبرئيل، همانا او از من است و من از اويم. پس جبرئيل عرضه داشت: «و من از شما دو نفرم».
روايات در اين زمينه فراوان است كه به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مى كنيم.
نتيجه سوم: از سويى از آيه مباهله و قول و فعل رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم اين نتيجه بدست مى آيد كه حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها از همه مسلمانان و صحابه بافضيلت تر است، چنان كه جمعى از عالمان سنى با استناد به حديث شريف «فاطمة بضعة منّي…»، بر برترى و افضليت حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها بر ابوبكر و عمر تصريح كرده اند.10 از سويى ديگر به اجماع تمامى مسلمانان اميرالمؤمنين عليه السلام از حضرت فاطمه سلام الله عليها افضل است، از اين رو اميرالمؤمنين عليه السلام افضل از ابوبكر و عمر مى باشد و خلافت بلافصل رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و امامت، حق مسلّم آن حضرت است. با اين حال ابن روزبهان مى گويد:
لأميرالمؤمنين عليّ عليه السلام في هذه الآية فضيلة عظيمة وهي مسلّمة، ولكن لا تصير دالة على النصّ بإمامته;11
براى اميرالمؤمنين على عليه السلام در اين آيه فضيلت بزرگى وجود دارد و اين امر مسلّم است، ليكن اين آيه بر نصّ به امامت ايشان دلالت ندارد!
اما وى به اين نكته تفطّن ندارد كه آيه بر افضليت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت دارد; زيرا فضيلتى كه براساس آيه براى اميرالمؤمنين عليه السلام اثبات مى شود، براى غير او حاصل نيست. پس آن حضرت با فضيلت ترين صحابه است12 و افضليت نيز لزوماً اثبات كننده امامت است.
فخر رازى به دلالت آيه بر افضليت اميرالمؤمنين عليه السلام از ساير مسلمانان توجه دارد، از اين رو در اين زمينه خدشه نمى كند. اما اشكال وى در استدلال مرحوم حمصى رازى به آيه شريفه است كه با توجه به اين آيه، برترى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را بر ساير انبياء اثبات كرده است كه در مباحث بعدى به اين موضوع بيشتر خواهيم پرداخت، اما شاهد ما در اين جا اعتراف اهل سنّت به دلالت آيه بر افضليت اميرالمؤمنين عليه السلام از ساير صحابه و مسلمانان است، چنان كه زمخشرى نيز به اين حقيقت اعتراف كرده و مى نويسد:
وفيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام;13
در اين آيه دليلى وجود دارد بر اين كه هيچ چيزى محكم تر از اثبات فضل و برترى اصحاب كساء عليهم السلام بر ديگران وجود ندارد.
نتيجه چهارم: از آيه مباهله و رفتار و گفتار رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پس از نزول آن نتيجه مى گيريم كه براساس دلالت آيه، حسنين عليهما السلام فرزندان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به شمار مى روند و اين حقيقتى است كه بسيارى از بزرگان اهل تسنن به آن تصريح كرده اند.
پس از بررسى دلالت آيه مباهله، نوبت به نقد و بررسى اشكالات و شبهات مخالفان مى رسد. در ادامه با طرح مناقشات وارد شده بر دلالت آيه مباهله و ارائه پاسخ مناسب به اين مناقشات، بحث را پى مى گيريم.
1. ر.ك: سنن الكبرى: 10 / 120; تاريخ بغداد: 6 / 183 / ش 3240; معجم البلدان: 5 / 269; كنز العمال: 4 / 507 / ش 11500 و 12 / 601 / ش 35879; فتوح البلدان: 1 / 79 ـ 80 / ش 205; الكامل (ابن اثير): 2 / 294; المصنّف (ابن أبي شيبة): 7 / 483 / ش 37 و 8 / 564; تاريخ مدينة دمشق: 44 / 364.
2. مسند أحمد: 5 / 356; مجمع الزوائد: 9 / 128; البداية والنهاية: 7 / 380; تاريخ مدينة دمشق: 42 / 189 و منابع ديگر.
3. تاريخ الإسلام: 3 / 629; خصائص أميرالمؤمنين عليه السلام (نسائي): 99 (با اندكى اختلاف) و منابع ديگر.
4. المصنّف (ابن أبي شيبة): 7/504/ ح 508; كنزالعمال: 11/608/ ح 32941 و 11/ 142/ ح 36444.
5. كفاية الطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب: 155; نهج الإيمان: 351; مناقب آل أبي طالب: 2 / 58.
6. تفسير الآلوسي: 6 / 186; الفردوس بمأثور الخطاب: 2 / 191 / ش 2952.
7. اين فرمايش پيامبر صلى الله عليه وآله را با الفاظ مختلفى نقل كرده اند; با همين الفاظ رجوع شود به: شواهد التنزيل: 1 / 377 / ح 396 و 26 / 203 / ح 837; تاريخ مدينة دمشق: 42 / 65; ينابيع
المودّة: 2 / 307 / ح 877 .
8. مجمع الزوائد: 9 / 100; المعجم الأوسط: 4 / 263; المناقب (خوارزمي): 143.
9. مجمع الزوائد: 6/ 114; المعجم الكبير: 1/ 318 / ش 941; شرح نهج البلاغة: 13 / 261 و 14 / 251; نظم دررالسمطين: 120; كنزالعمال: 13/43 ـ 144/ ح 36449; تاريخ مدينة دمشق: 42/76 و 60 / 168; العثمانية: 324; الكامل (ابن اثير): 2 / 154; تاريخ الطبري: 2 / 197: الإكمال في أسماء الرجال: 67.
10. ر.ك: فيض القدير شرح الجامع الصغير: 3 / 138، ذيل شماره 2868 و 4 / 544 / ش 5833 . ابن حجر عسقلانى نيز در كتاب الإصابة: جلد 8 ، صفحه 264 مى نويسد: «قالت عائشة: ما رأيت قطّ أحداً أفضل من فاطمة غير أبيها. أخرجه الطبراني في ترجمة إبراهيم بن هاشم من المعجم الأوسط وسنده صحيح على شرط الشيخين إلى عمر».
11. دلائل الصدق: 4 / 401.
12. ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 42 / 531; البداية والنهاية: 8 / 13.
13. الكشاف عن حقائق التنزيل: 1 / 437. هم چنين ر.ك: تفسير البحر المحيط: 2 / 503.