مناقشه عبدالعزيز دهلوى در آيه تطهير
از ديگر كسانى كه به اين آيه و دلالت آن اشكال كرده است، عبدالعزيز دهلوى است.
وى به اشكالى پيرامون اين آيه شريفه اشاره كرده و مى نويسد: اگر آيه تطهير بر عصمت اهل بيت دلالت داشته باشد، بايد آيه ششم سوره مائده نيز بر عصمت اهل بدر دلالت كند، زيرا در هر دو آيه، اراده خداوند بر تطهير گروهى از مسلمانان مطرح شده است. خداوند درباره اهل بدر مى فرمايد:
(وَلكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ);1
ليكن خدا مى خواهد شما را پاكيزه گرداند و نعمتش را بر شما تمام كند.
دهلوى مى نويسد: چنان كه اراده خداوند بر تطهير اهل بدر لزوماً به معناى عصمت آنان نيست و ما نمى توانيم ملتزم به عصمت اهل بدر شويم، به همين دليل نمى توانيم اراده خداوند بر تطهير اهل بيت را به معناى عصمت آنان تلقى كنيم.2
در جواب بايد گفت: بايد دانست كه اراده مطرح شده درباره اهل بدر اراده تشريعى است و مراد از آن تطهير به واسطه وضو، غسل و يا تيمّم است كه خداوند مسلمانان را به آن امر فرموده است.3 اما پيش از اين ثابت شد كه خداوند در آيه تطهير، خبر از اراده تكوينى خود بر دفع هرگونه پليدى از اهل بيت عليهم السلام مى دهد.
به علاوه هيچ يك از دو گروه شيعه و اهل تسنّن قائل به عصمت اهل بدر نيستند، از اين رو اراده خدا بر تطهير آنان هرگز نمى تواند با اراده او بر عصمت اهل بيت ـ كه با دليل ثابت شده است ـ معارضه كند. درباره اهل بدر اراده خداوند بر طهارت ايشان براى نماز مطرح شده است، اما در آيه تطهير اراده خداوند بر دفع انواع پليدى (اعم از گناه، امورى كه قبح عقلى دارند و امورى كه با طبع انسانى ناسازگارند) مورد نظر است.
اما اگر كسى مدّعى شود كه آيه مربوط به اهل بدر نيز ظهور در عصمت دارد و قرائنى نيز بر اين معنا وجود دارد، از جمله روايتى كه بخارى درباره اهل بدر آورده است. وى مى نويسد:
وما يدريك لعل الله أن يكون قد اطلع على اهل بدر، فقال: إعملوا ما شئتم، فقد غفرت لكم;4
بسا كه خداوند بر اهل بدر اشراف يافت و فرمود: «هر چه مى خواهيد انجام دهيد، چرا كه من شما را بخشيدم».
ابن حجر به اين مطلب نيز پاسخ مى دهد و درباره اين حديث مى نويسد:
وليس ما استدل به بواضح; لأنّه يقتضى أنّ البدري عنده إذا جنى جناية ولو كبرت لا يعاقب عليها. وليس كذلك، فهذا عمر مع كونه المخاطب بقصّة حاطب، فقد جلد قدامة بن مظعون الحدّ لما شرب الخمر، وهو بدرىّ كما تقدّم. وإنّما لم يعاقب النبيّ صلّى الله عليه وآله وسلّم حاطبا ولا هجره; لأنّه قبل عذره في أنّه إنّما كاتب قريشاً خشية على أهله وولده وأراد أن يتّخذ له عندهم يدا، فعذره بذلك. بخلاف تخلّف كعب وصاحبيه، فإنّهم لم يكن لهم عذر أصلا. والله أعلم;5
استدلال به اين حديث روشن نيست، زيرا اقتضاى استدلال آن است كه از نظر وى، اگر يكى از اهل بدر جنايتى ولو جنايتى بزرگ مرتكب گردد، نبايد به خاطر آن عقاب گردد، در حالى كه چنين نيست و عمر با اين كه در قصه حاطب مورد خطاب بود، به جهت شراب خوارى قدامة بن مظعون، وى را شلاق زد، در حالى كه او ـ چنان كه گذشت ـ در جنگ بدر حضور داشت. همانا پيامبر حاطب را عقاب نكرد و او را از خود نراند و عذر او را در اين باره به اين جهت پذيرفت كه وى به خاطر ترس از خانواده و فرزندان مجبور بود كاتب قريش باشد تا نزد آنان جايگاهى بيابد. پس اين عذر وى غير از تخلّف كعب و همراهش بود، زيرا آنان اساساً هيچ عذرى نداشتند.
و خداوند آگاه تر است.
يكى ديگر از شواهدى كه براى مدح صحابه به آن استدلال مى كنند، آيه دهم سوره فتح است كه درباره بيعت شجره و يا رضوان نازل شده است. خداى تعالى مى فرمايد:
(إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ);6
(اى رسول خدا)، كسانى كه با تو بيعت مى كنند، به حقيقت با خدا بيعت مى كنند، چرا كه دست خدا بالاى دست آن هاست.
اهل تسنن گاه با استدلال و استشهاد به اين آيات و روايات، مقام صحابه را در حد عصمت بالا مى برند و شخصيتى از آن ها مى سازند كه هيچ انتقادى به آنان پذيرفته نمى شود. اما واقعيات تاريخى خلاف ادعاى آنان است. به عنوان نمونه «عبدالرحمان بن عديس بلوى» يكى از كسانى است كه در بيعت شجره با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بيعت كرد، اما همو يكى از سران مقاتله با عثمان بود و در قتل وى دست داشت. طبرى به نقل از واقدى مى نويسد:
أنّ يحيى بن عبدالعزيز حدّثه عن جعفر بن محمود، عن محمّد بن مسلمة، قال: خرجت في نفر من قومي إلى المصرييّن وكان رؤساؤهم أربعة، عبدالرحمن بن عديس البلوى وسودان بن حمران المرادي وعمرو بن الحمق الخزاعى… وابن النباع. قال: فدخلت عليهم وهم في خباء لهم أربعتهم ورأيت الناس لهم تبعا. قال: فعظمت حقّ عثمان، وما في رقابهم من البيعة، وخوّفتهم بالفتنة وأعلمتهم أنّ في قتله إختلافا وأمراً عظيما;7
يحيى بن عبدالعزيز، از جعفر بن محمود، از محمّد بن مسلمه حديث كرده اند كه گفت: با تعدادى از قوم خود به سوى مصريان خارج شدم در حالى كه سران آن ها چهار نفر بودند; يعنى عبدالرحمن ابن عديس بلوى، سودان بن حمران مرادى، عمرو بن حمق خزاعى… وابن النباع. ]محمّد بن مسلمه[ گويد: بر آنان وارد شدم در حالى كه هر چهار نفر آن ها در چادرشان بودند و ديدم مردم نيز آنان را همراهى مى كردند. بزرگى حق عثمان و بيعتى را كه به گردن آن ها بود يادآور شدم و آن ها را از فتنه بيم دادم و از اختلاف بزرگى كه بعد از قتل او رخ مى داد آگاهشان ساختم.
ذهبى نيز در اين باره مى نويسد:
فخرج أهل مصر في أربعمائة، وأمراؤهم عبدالرحمن بن عديس البلوى و…;8
اهل مصر با چهار نفر ]براى قتل عثمان[ خارج شدند كه فرماندهان آن ها عبدالرحمن بن عديس بلوى و… بودند.
بنابراين هرگز نمى توان گفت همه صحابه مقامى والا و عصمت گونه داشته اند، زيرا موجبه جزئيه نقيض سالبه كلّيه است و روشن شد كه ـ به اعتراف اهل سنت ـ در ميان اهل بدر و اهل بيعت شجره، كسانى بوده اند كه مرتكب كبيره نيز شده اند. اما درباره اهل بيت عليهم السلام دلائل قطعى و روشنى بر عصمت ايشان وجود دارد و آيه تطهير به صراحت بر همين معنا تأكيد دارد و شواهد و قرائن فراوانى در مصادر معتبر سنيان براين امر وجود دارد. پس هرگز اراده خداوند بر تطهير اهل بدر نمى تواند معارضى براى آيه تطهير باشد.
1. سوره مائده: آيه 6.
2. تحفه اثنا عشرية: 204.
3. خداى تعالى مى فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْديكُمْ مِنْهُ…); سوره مائده: آيه 6.
4. صحيح البخارى: 4 / 19. هم چنين ر.ك: مسند أحمد: 1 / 80; المستدرك على الصحيحين: 3 / 302.
5. فتح الباري: 8 / 90.
6. سوره فتح: آيه 10.
7. تاريخ الطبري: 3 / 405.
8. تاريخ الإسلام: 3 / 438.