مناقشه در عبدالرحمن بن صالح أزدى
يكى ديگر از راويان روايات طبرى كه از سوى سالوس مورد مناقشه قرار گرفته، «عبدالرحمن بن صالح ازدى» است. جرم او نيز تشيّع است. ابن حجر در تهذيب التهذيب مى نويسد:
ص (النسائي في خصائص علي) عبدالرحمن بن صالح الأزدي العتكي… روى عن… وعنه ابراهيم بن اسحاق الجزري وأبو زرعة وأبو حاتم وعباس الدوري وعبدالله بن احمد الدورقي وعثمان بن خرزاذ ومحمّد بن غالب تمتام ويعقوب ابن سفيان وأبو قلابة الرقاشي وأحمد بن علي البربهاري وأبوبكر بن أبي خيثمة وابراهيم بن فهد وعبدالله بن أحمد بن حنبل وأبويعلى أحمد بن علي بن المثنى وآخرون.
قال يعقوب بن يوسف المطوعي: كان عبدالرحمن بن صالح رافضياً وكان يغشى أحمد بن حنبل، فيقربه ويدنيه، فقيل له: فيه، فقال: سبحان الله! رجل أحبّ قوماً من أهل بيت النبي صلى الله عليه وآله وسلم وهو ثقة. وقال سهل بن علي الدوري: سمعت يحيي بن معين يقول: عليكم رجل من أهل الكوفة يقال له عبدالرحمن بن صالح، ثقة صدوق شيعى; لأن يخرّ من السماء أحبّ إليه من أن يكذب في نصف حرف. وقال محمّد ابن موسى البربري: رأيت يحيى بن معين جالساً في دهليزه غير مرّة يكتب عنه. وقال الحسين بن محمّد بن الفهم: قال خلف بن سالم لابن معين: نمضي إلى عبدالرحمن بن صالح، فزجره وقال: عنده سبعون حديثاً، ما سمعت منها شيئاً. وقال ابن محرز عن ابن معين: لا بأس به وقال أبو حاتم: صدوق.
وقال موسى بن هارون: كان ثقة وكان يحدّث بمثالب أزواج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأصحابه… وقال علي بن محمّد بن حبيب، عن صالح بن محمّد: صدوق. وقال الآجري عن أبي داود: لم أر أن أكتب عنه. وضع كتاب مثالب في أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم، قال: وذكره مرة اُخرى، فقال: كان رجل سوء، وذكره ابن حبّان في الثقات. وقال إبن عدي: معروف مشهور في الكوفيين، لم يذكر بالضعف في الحديث ولا أتّهم فيه إلا أنّه محترق فيما كان فيه من التشيع. وقال الحضرمي وغيره: مات سنة خمس وثلاثين ومأتين;1
عبدالرحمن بن صالح ازدى از رجال نسائى در خصائص امير المومنين عليه السلام است… . او از… روايت نقل مى كند و ابراهيم بن اسحاق جزرى، ابوزرعه، ابوحاتم، عباس دورى، عبدالله بن احمد دورقى، عثمان بن خرزاد، محمّد بن غالب تمتام، يعقوب بن سفيان، ابوقلابة رقاشى، احمد بن على بر بهارى، ابوبكر بن أبى خيثمه، ابراهيم بن فهد، عبدالله بن احمد بن حنبل، ابويعلى أحمد بن على بن مثنى و ديگران نيز از او به نقل حديث پرداخته اند.
يعقوب بن يوسف مطوعى گويد: عبدالرحمن بن صالح رافضى (شيعه) بود ]با اين حال[ پيش احمد بن حنبل مى آمد و احمد او را به خود نزديك مى ساخت. نزد احمد از او بدگويى كردند ]كه او شيعه بوده و به خاندان عصمت و طهارت محبت بيش از اندازه دارد[، احمد در پاسخ گفت: سبحان الله! او مردى است كه گروهى از اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را بسيار دوست مى دارد ]و اين با وثاقت منافاتى ندارد، من معتقد هستم[ او ثقه است. سهل بن على دورى گفت: از يحيى بن معين شنيدم كه مى گفت: كسى به سوى شما مى آيد كه عبدالرحمن بن صالح نام دارد، او ثقه، بسيار راست گو و شيعه است ]و در راست گويى چنان است كه[ اگر از آسمان بر زمين سقوط كند نزد وى بهتر از آن است كه حتى به مقدار نصف حرفى سخنى دروغ بگويد. محمّد بن موسى بربرى گويد: بارها مشاهده كردم كه يحيى بن معين در راهرو منزل عبدالرحمن بن صالح نشسته و احاديث وى را مى نويسد. حسين بن محمّد بن فهم گويد: خلف بن سالم به يحيى بن معين گفت: آيا به نزد عبدالرحمن بن صالح برويم؟ يحيى بن معين او را از اين كار نهى كرد و گفت: نزد وى هفتاد حديث هست كه من به چيزى از آن ها گوش نداده ام. ابن محرز به نقل از يحيى بن معين گويد: اشكالى به عبدالرحمن بن صالح وارد نيست. ابوحاتم گويد: او راست گو است.
موسى بن هارون گويد او ثقه بود و معايب همسران پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و اصحاب ايشان را نقل مى كرد… و على بن محمّد بن حبيب به نقل از صالح گويد: وى بسيار راست گو است. و آجرى از ابوداوود نقل مى كند كه نظر من بر آن نبود كه احاديث عبدالرحمن بن صالح را بنويسم ]زيرا وى[ كتابى در معايب اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم گردآورده است. و بار ديگر از او ياد كرد و گفت: او مرد بدى بود. ابن حبّان وى را در شمار راويان ثقه در كتاب الثقات آورده است. ابن عدى مى گويد: عبدالرحمن بن صالح در ميان كوفيان معروف و مشهور بود و كسى او را به ضعف در حديث ياد نمى كرد و در اين باره متهم نمى ساخت، جز اين كه وى در آتش مذهب تشيع خود مى سوخت. حضرمى و ديگران گويند: عبدالرحمن بن صالح به سال دويست و سى و پنج هجرى درگذشت.
بنابراين عبدالرحمن بن صالح أزدى به اتفاق تمام عالمان رجالى اهل تسنن ثقه و راست گو است و هيچ ضعفى در او وجود ندارد. چنين شخصى تنها به جرم دوست داشتن اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بايد طرد شود و احاديث وى فقط به خاطر صداقت در بازگو كردن برخى حقايق تاريخى نقل نگردد. ابوداوود احاديث اين راوىِ ثقه و راست گو را ذكر نكرده و از او به بدى ياد مى كند، چرا كه وى در قالب كتابى، گوشه اى از واقعيات زندگى اصحاب پيامبر را بازگو ساخته است.2 مثلا وى شراب خوارى برخى صحابه را منعكس كرده است!3 از عبدالرحمن بن صالح به بدى ياد مى شود، زيرا احاديثى را گردآورده است كه بازگوكننده بدى برخى از زنان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلّم است.4 يكى از جرم هاى وى داشتن كينه نسبت به عثمان است.5
حال اگر صحابه پيامبر مرتكب كبيره شده اند، گناه عبدالرحمن چيست كه گزارش كارهاى آنان را نقل كرده است؟! آيا رواست كه احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلّم فقط به اين دليل كه راوى آن در عين وثاقت و راست گويى، برخى معايب صحابه را نيز بازگو كرده است ترك شود؟
متأسفانه تعصب برخى از دانشمندان سنى به قدرى است كه حتى به احمد بن حنبل اعتراض مى كنند و او را به خاطر رفت و آمد با عبدالرحمن بن صالح مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهند!6 تحريف كتاب هاى عالمان گذشته خود نيز در راستاى همين تعصب قرار دارد به طورى كه بخشى از كلام احمد بن حنبل درباره عبدالرحمن بن صالح را از كتاب تهذيب التهذيب حذف كرده اند! البته اين در صورتى است كه خود ابن حجر چنين تصرفى نكرده باشد. به هر تقدير اين تحريفى است كه از جانب آنان صورت گرفته است. عبارت منقول از احمد بن حنبل در اين كتاب چنين است:
«سبحان الله رجل أحبّ قوماً من أهل بيت النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم وهو ثقة»;7
و حال آن كه به نقل از احمد در منابع ديگر آمده است:
سبحان الله! رجل أحبّ قوماً من أهل بيت النبي صلى الله عليه وآله وسلّم. نقول له لا تحبّهم؟! هو ثقة;8
سبحان الله! او مردى است كه گروهى از اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را بسيار دوست مى دارد. آيا به او بگويم كه ايشان را دوست نداشته باشد؟! او ثقه است.
سالوس نيز در نقل عبارات ابن حجر دست به تحريف و تقطيع زده و برخى از توثيقات را ذكر نكرده است. به عنوان نمونه شهادت يحيى بن معين به راست گويى عبدالرحمن بن صالح را در كتاب خود نياورده است. يحيى بن معين درباره عبدالرحمن بن صالح گفته بود: «اگر او را از آسمان بر زمين سقوط كند نزد وى بهتر از آن است كه حتى به مقدار نصف حرفى سخنى دروغ بگويد».
1. تهذيب التهذيب: 6 / 178 ـ 179 / ش 401. ابن حجر در لسان الميزان تصريح مى كند كه تضعيف أزدى به جهت تشيع وى بوده است. وى مى نويسد: «عبدالرحمن… وعنه الدوري والبغوي، وثقه ابن معين وضعّفه غيره للتشيع»; لسان الميزان: 7 / 281 / ش 3757.
2. ر.ك: ميزان الإعتدال: 2 / 569 / ش 4889; الكامل (ابن عدى): 4 / 320; تاريخ بغداد: 10 / 260.
3. ر.ك: السنن الكبرى (بيهقى): 8 / 305.
4. ر.ك: تاريخ الإسلام: 17 / 240; تاريخ بغداد: 10 / 261; تهذيب الكمال: 17 / 181 و منابع ديگر.
5. ر.ك: ميزان الإعتدال: 2 / 569 / ش 4889; الكامل (ابن عدى): 4 / 320; تاريخ بغداد: 10 / 260.
6. ر.ك: تاريخ بغداد: 10 / 260; تهذيب التهذيب: 6 / 178; تهذيب الكمال: 17 / 180.
7. تهذيب التهذيب: 6 / 176، ذيل شماره 401.
8. تاريخ بغداد: 10 / 261، ذيل شماره 5377; تهذيب الكمال: 17 / 180، ذيل شماره 3851.