يكى از ادلّه قوى و متقن قرآنى بر امامت و خلافت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، آيه شريفه مباهله است. در اين آيه خداى تعالى به پيامبرش دستور مى دهد كه مجادله كنندگان با حق را به مباهله فراخواند تا هر دو گروه به همراه فرزندان، زنان و كسانى كه به منزله نفس و جان هستند در اين امر شركت كنند. خداى تعالى خطاب به رسول خويش مى فرمايد:
(إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَاب ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلاَ تَكُنْ مِنْ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَه إِلاَّ اللهُ وَإِنَّ اللهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ);1
همانا مَثل عيسى نزد خدا هم چون مَثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود باش، پس موجود شد. حق از جانب پروردگار تو است، از اين رو از دودلان مباش. پس هر كسى درباره او ]عيسى[ بعد از آن كه بر تو ]به واسطه وحى[ علم و آگاهى آمد مجادله كند، بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت كنيم. سپس يكديگر را نفرين نماييم، آن گاه لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم. همانا اين از داستان هاى حق است و خدايى جز الله نيست و او شكست ناپذير و داناست; پس اگر از حق روى بگردانند ]بدانند[ كه همانا خداوند به حال مفسدان آگاه است.
رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پيرو اين دستور الاهى، به همراه حسنين عليهماالسلام ـ به عنوان فرزندان ـ و صديقه طاهر عليها السلام ـ به عنوان زنان ـ و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ـ به عنوان نفس خويش ـ براى مباهله با مسيحيان نجران خارج شدند; اما مسيحيان كه از راستى ادعاى پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم آگاه بودند، با ديدن اين صحنه بر يقين آن ها افزوده شد و به خاطر ترس از هلاكت، حاضر به شركت در مباهله نشدند. از اين رو روز مباهله روز گرانقدر و عظيم الشأنى است كه مشتمل بر كرامات و نشانه هاى الهی است.
در اين روز خداوند سبحان براى نخستين بار باب مباهله را بر پيامبر و اهل بيتش صلوات الله عليه و عليهم گشود تا به هنگام انكار دلايل روشن از سوى منكران، با مباهله، حق و باطل را از هم جدا سازند.
روز مباهله نخستين روز تجلّى عزت مندى خدا و رسول او در مقابل اهل كتاب است. خداوند در اين روز نصرانيان را با داخل ساختن در تحت حاكميت رسول خويش و الزام آنان به پرداخت جزيه، طعم ذلت و خوارىِ حاصل از استكبار و عناد را به آنان چشاند.
خداى سبحان در اين روز گوشه اى از قوّت الاهى و قدرت نبوى را به منكران دلايل عقلى و معجزات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نشان داد.
در اين روز آفتاب حقيقت، جهت تصديق آخرين فرستاده خدا حضرت محمّد مصطفى صلّى الله عليه وآله وسلّم پرتوافشانى كرد و ميان دشمنان و اعتماد كنندگان به حضرتش جدايى افكند.
در روز مباهله، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم اختصاص بلند مرتبگى به اهل بيتش عليهم السلام را آشكار ساخت.
در اين روز خداوند از اين حقيقت پرده برداشت كه حسنين عليهما السلام ـ با وجود خردسالى ـ براى مباهله سزاوارتر از صحابه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند.
خداوند در اين روز آشكار ساخت كه دخت گرامى رسول خدا صلّى الله عليهوآله وسلّم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها براى مباهله نسبت به پيروانِ ذى صلاح پيامبر ترجيح دارد.
خداوند در اين روز آشكار ساخت كه مولى الموحدين حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به منزله نفس خاتم النبيين صلّى الله عليه وآله وسلّم است و هر چند در قالب و صورت از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم جداست، اما در كمالات و فضايل با ايشان برابر است.
روز مباهله روز نشان دار شدن پرهيزكنندگان از مباهله بود. نشانى كه از پائين آمدن آنان در برابر احتجاج و حقانيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حكايت دارد.
روز مباهله روزى بود كه به گواه اخبار و روايات صحيح، پيش از اسلام سابقه نداشته است.
در اين روز مدّعيانِ دروغين لال شده بودند و در مقابل نيز مجلس شادمانى برپا بود، بدان جهت كه شركت كنندگان در مباهله نزد خدا گرامى تر از كسانى بودند كه صلاحيت شركت در مباهله را نداشتند.
روز مباهله روز آشكار شدن برهان راست گويانى بود كه خداوند مردم را در قرآن به تبعيت از ايشان دستور داده است. خداى تعالى در سوره توبه مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقينَ).2
در اين روز خداوند سبحان به عصمت تك تك شركت كنندگان در مباهله در تمام دوران زندگى گواهى داده است.
روز مباهله در تصديق پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم از تحدّى به قرآن گوياتر و از نظر دلالت روشن تر است، زيرا مشركان درباره قرآن گفتند: «اگر مى خواستيم ما نيز مى توانستيم مثل آن سخن بگوييم»، هر چند سخن آنان بهتانى بيش نبود; اما نصارا به جهت آشكار شدن نشانه هاى نبوت توان انكار و اقدام به مباهله را نداشتند.
خداوند در روز مباهله آتش جنگ را خاموش و مسلمانان را از سختى و گرفتارى جهاد حفظ كرد و به جهت شرف اهل مباهله، آنان را از اضطراب و مخاطره رهايى بخشيد.
سرانجام اين كه: زبان و قلب، به عجز خود از وصف كمال كرامات اين روز معترفند.
به جهت همين شأن و كرامات الاهى در اين روز و دلالت روشن و قوى آيه مباهله، عالمان شيعه همواره براى اثبات امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام به اين آيه استناد و استدلال مى كنند، چنان كه پيشواى هشتمين، حضرت على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية والثناء اين آيه شريفه را از جهت دلالت بر امامت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه بهترين و روشن ترين آيه در قرآن دانسته اند و با استناد به آن آيه و عمل رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پس از نزول آيه، ثابت مى كنند كه اميرالمؤمنين عليه السلام پس از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم با فضيلت ترين خلق خداوند سبحان است.3
در ادامه ابتدا به طور خلاصه داستان مباهله را مطرح كرده، سپس اندكى درباره واژه «مباهله» بحث خواهيم كرد و پس از آن به معرفى روات حديث مباهله، از طبقه صحابه، تابعين و دوره هاى مختلف تا عصر حاضر مى پردازيم. آنگاه نصوص حديث را مطرح ساخته و مورد بررسى قرار خواهيم داد. پس از بيانى كوتاه درباره سند احاديث، بحث را با بررسى تحريفات صورت گرفته در روايات پى مى گيريم و در نهايت بحث را با بررسى مناقشات و اشكالات مخالفان به پايان خواهيم رساند.
داستان مباهله
هدف اصلى عالمان از طرح داستان مباهله، تنها بيان سبب نزول آيه، نقل روايات وارد شده درباره آن و بررسى دلالت آيه و روايات بوده است. به همين جهت اغلب آنان به شرح داستان و نقل جزئيات آن نپرداخته اند. برخى هم كه به داستان اشاره كرده اند ـ مثل زمخشرى ـ به قدر نياز خود به آن پرداخته است.
اما سيد بزرگوار و عالم عادل، علاّمه سيّد بن طاووس اعلى الله مقامه به جمع روايات مربوط به داستان مباهله پرداخته است و بر اساس آن به تفصيل ماجراى گسيل داشتن پيك رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به سوى نصرانيان و دعوت آنان به اسلام را مطرح كرده و به بيان مناظرات طرفين، به تصديق پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از سوى نصرانيان پرداخته است.
از همين رو براى آگاهى از تفصيل اين داستان مى توانيد به همان كتاب شريف رجوع كنيد، اما ما به طور خلاصه و به مقتضاى بحث به اين داستان مى پردازيم.
رسول خدا صلى الله وعليه وآله در راستاى مكاتبه با سران، پادشاهان و مراكز مذهبى جهان، نامه اى به اسقف نجران نگاشتند و وى و ساكنان آن منطقه را به آيين اسلام دعوت كردند. از همين رو آنان جمع شدند تا در اين باره تصميم گيرى كنند. در اين ميان برخى هم چون «كرز بن سبر حارثى» و «جهير بن سراقه بارقى» اصرار بر جنگ با پيامبر داشتند و عده اى هم چون «عاقب» و «سيد» كه از جنگ با پيامبر خدا صلى الله وعليه وآله هراس داشتند، به عافيت طلبى رأى دادند. اما «حصين بن علقمه» كه اسقف بزرگ و دانشمندترين نصارا بود، آنان را از جنگ برحذر داشت; چرا كه وى علاوه بر ايمان به حضرت مسيح، به پيامبر اكرم صلى الله وعليه وآله نيز ايمان داشت، ولى ايمان خود را كتمان مى كرد.
پس از گفتگوى بسيار ميان بزرگان نجران، پيشنهاد ديدار با پيامبر صلى الله وعليه وآله و بحث با وى داده شد كه پس از اين پيشنهاد، گروهى از بزرگان نجران براى ديدار با پيامبر عازم مدينه شدند. زمانى به مدينه رسيدند كه پيامبر در مسجد حضور داشتند. پس از سه روز، پيامبر آنان را به اسلام دعوت نمود. آنان در جواب عرضه داشتند: اى ابوالقاسم، به جز يك صفت، تمامى صفاتى را كه در كتاب هاى الاهى از ويژگى هاى پيامبر پس از حضرت عيسى عليه السلام بيان شده است در تو يافته ايم و آن نشانه از همه نشانه ها پراهميت تر و از جهت نشانه و راهنمايى روشن تر است.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آن صفت چيست؟» عرض كردند: ما مى بينيم كه در «انجيل» آمده است كه يكى از اوصاف پيامبر پس از حضرت مسيح عليه السلام اين است كه مسيح را تصديق مى كند و به او ايمان مى آورد، ولى تو به او ناسزا گفته و او را تكذيب مى كنى و گمان مى كنى كه او بنده خدا است. بدين سان بحث و منازعه آنان با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تنها درباره حضرت عيسى عليه السلام بوده است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «من او را صادق مى دانم، او را تصديق مى كنم، به او ايمان دارم و گواهى مى دهم كه او پيامبرى بود كه از سوى پروردگارش فرستاده شده بود; اما مى گويم او بنده خدا است و هرگز اختيار سود و زيان و قدرت مرگ و زندگانى و برانگيخته و زنده شدن خود را ندارد».
نصارا عرض كردند: آيا بنده مى تواند كارهايى را كه او به جا مى آورد، به جا آورد؟ آيا پيامبران قدرت قاهره اى را كه او دارا بود، دارا بودند؟ آيا او نبود كه مردگان را زنده و نابينايان و مبتلايان به بيمارى پيسى را بهبود مى بخشيد و از آن چه در دل نهان مى داشتند و در منزل اندوخته بودند، خبر مى داد. آيا جز خداوند ـ عزّوجلّ ـ يا پسر او مى تواند اين كارها را بكند؟
بدين ترتيب، نصارا درباره حضرت مسيح عليه السلام غلوّ نموده و بسيار سخن گفتند كه خداوند از همه آن ها بسيار بلندمرتبه است!
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «برادرم عيسى ـ همان طور كه گفتيد ـ مردگان را زنده مى كرد و مبتلايان به نابينايى و پيسى را شفا مى داد و از آن چه در دل مردم مى گذشت و يا در خانه هايشان اندوخته بودند خبر مى داد; ولى همه اين ها به اذن خداوند عزّوجلّ بود و او بنده خدا است و بندگى براى او عار و ننگ نيست و خود او نيز از پذيرش آن سرپيچى نمى نمود; زيرا حضرت عيسى عليه السلام از گوشت، خون، مو، استخوان، پى و چيزهايى ديگر تشكيل شده است و غذا مى خورد و تشنه مى گشت و به دنبال حوائج خود مى رفت; ولى پروردگار او خداى بى همتا و حقى است كه هيچ چيز همسان و مشابه او نيست».
عرض كردند: كسى مثل او را به ما نشان ده كه بدون پدر متولد شده باشد؟
فرمود: «آفرينش حضرت آدم عليه السلام شگفت انگيزتر از او است، زيرا او بدون پدر و مادر به دنيا آمد و اصولاً اين گونه نيست كه در برابر قدرت خداوند عزّوجلّ آفرينش چيزى بر او آسان تر و يا سخت تر از چيز ديگر باشد; بلكه (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ);4 تنها كار او هر گاه كه چيزى را بخواهد، اين است كه به آن مى گويد موجود شو و آن چيز موجود مى شود، و آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود:
(إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ);5
مَثَل عيسى نزد خدا همانند مَثَل آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او گفت: موجود شو، و او به وجود آمد.
1. سوره آل عمران: آيه 59 ـ 63.
2. سوره توبه: آيه 119.
3. در آينده به اين روايت اشاره خواهد شد.
4. سوره يس: آيه 82 .
5. سوره آل عمران: آيه 59.