حذف نام اميرالمؤمنين و اضافه كردن «وناس من اصحابه»
اين تحريف تنها در روايتى كه ابن شبّه از شعبى نقل مى كند صورت گرفته است. ابن شبه نميرى در تاريخ المدينة مى نويسد:
حدّثنا أبو الوليد أحمد بن عبدالرحمن القرشي، قال: حدّثنا الوليد بن مسلم، قال: حدّثنا إبراهيم بن محمّد الفزاري، عن عطاء بن السائب، عن الشعبي، قال: قدم وفد نجران، فقالوا لرسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «أخبرنا عن عيسى…» قال: فأصبح رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم وغدا حسن وحسين وفاطمة وناس من أصحابه، وغدوا إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فقالوا: «ما للملاعنة جئناك، ولكنْ جئناك لتفرض علينا شيئاً نؤدّيه إليك»;1
ابووليد احمد بن عبدالرحمان قرشى، از وليد بن مسلم، از ابراهيم بن محمّد
فزارى، از عطاء بن سائب، از شعبى نقل كرد: هيأت نجران آمد، آن گاه به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم عرضه داشتند: «درباره عيسى به ما خبر بده…». فرداى آن روز رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم سحرگاهان حسن، حسين، فاطمه و عده اى از اصحاب پيامبر بيرون آمدند و نصرانيان نيز صبح زود خدمت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رسيدند و گفتند: «ما براى ملاعنه نيامده ايم، ليكن نزد تو آمده ايم تا چيزى بر ما مقرّر كنى و ما آن را بپردازيم».
روشن است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم تنها با اهل بيت عليهم السلام به مباهله با نصرانيان رفته اند، پس اگر منظور از عبارت «وغدا حسن وحسين وفاطمة وناس من أصحابه» خروج آن ها با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم براى مباهله باشد، كذب بودن خبر مسلّم خواهد بود. بر فرض قبول اين كه عده اى از اصحاب پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم همراه ايشان بودند، اما باز اين سؤال پيش مى آيد كه راوى به چه انگيزه اى نام اميرالمؤمنين عليه السلام را حداقل در ميان آن ها ذكر نمى كند؟
البته معلوم نيست كه اين تحريفات از سوى شعبى صورت گرفته يا از سوى كسانى كه حديث را از وى روايت كرده اند; ولى آن چه مسلّم است، تمايل شديد شعبى به بنواميه است. پيش از اين گفتيم كه در تفسير طبرى، اين احتمال مطرح شده كه حذف نام اميرالمؤمنين عليه السلام به جهت ديد منفى بنواميه درباره آن حضرت بوده است.2
بنابراين بعيد نيست كه شعبى جهت تأمين نظر بنواميه، حديث مباهله را تحريف كرده باشد; چرا كه وى امين آل مروان و قاضى كوفه3 بوده است.4 هم چنين به عبدالملك بن مروان تقرب داشته و از نديمان وى به شمار مى رفته است.5
1. تاريخ المدينة: 2 / 580 ـ 582.
2. ر.ك: تفسير الطبري: 3 / 407; الطبقات الكبرى: 6 / 252.
3. نصب الراية: 5 / 52 ; تغليق التعليق: 5 / 287; تفسير الثعالبي: 1 / 77.
4. الطبقات الكبرى: 6 / 252; نصب الراية: 5 / 52 ; تغليق التعليق: 5 / 287; تفسير الثعالبي: 1 / 77.
5. الأعلام (زركلى): 3 / 251.