اُمّ سلمه و يادآورى آيه تطهير پس از شهادت امام حسين
پس از خبر شهادت امام حسين عليه السلام، امّ سلمه اهل عراق را ـ كه با ايشان جنگيده بودند ـ لعن كرد و با استناد به آيه تطهير، مقام و منزلت حضرت سيدالشهدا عليه السلام را يادآور شد. احمد بن حنبل مى نويسد:
حدّثنا عبدالله، حدّثني أبي، ثنا أبو النضر هاشم بن القاسم، ثنا عبدالحميد، يعني ابن بهرام، قال: حدّثني شهر بن حوشب، قال: سمعت أم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وآله وسلم: حين جاء نعي الحسين بن علي لعنت أهل العراق فقالت: قتلوه قتلهم الله غرّوه وذلّوه. لعنهم الله فإنّي رأيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم جاءته فاطمة غدية ببرمة قد صنعت له فيها عصيدة تحمله في طبق لها حتى وضعتها بين يديه. فقال لها: «أين ابن عمّك؟». قالت: هو في البيت. قال: «فاذهبي فادعيه وائتني بإبنيه». قالت: فجاءت تقود ابنيها كلّ واحد منهما بيد وعلي يمشي في أثرهما حتى دخلوا على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم فاجلسهما في حجره وجلس علي عن يمينه وجلست فاطمة عن يساره. قالت أم سلمة: فاجتبذ من تحتي كساء خيبرياً كان بساطاً لنا على المنامة في المدينة، فلفّه النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم عليهم جميعاً، فأخذ بشماله طرفي الكساء وألوى بيده اليمنى إلى ربّه عزّوجلّ. قال: «أللّهمَّ أهلي أذهب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهيرا أللّهمَّ أهل بيتي أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا أللّهمَّ أهل بيتي أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا». قلت: يا رسول الله، ألست من أهلك؟ قال: «بلى، فادخلي في الكساء». قالت: فدخلت في الكساء بعد ما قضى دعاءه لابن عمه علي وابنيه وابنته فاطمة رضي الله عنهم;1
عبدالله از پدرش، از ابونضر هاشم بن قاسم، از عبدالحميد بن بهرام نقل كردند كه شهر بن حوشب گفت: از ام سلمة همسر پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم شنيدم: وقتى خبر شهادت حسين بن على رسيد، اهل عراق را لعنت كرد و گفت او را كشتند، خداوند آنان را بكشد، به او نيرنگ زدند و او را خوار كردند. خداوند آنان را لعنت كند، چرا كه ديدم فاطمه عليها السلام يك روز صبح با ظرفى سنگى كه در آن براى پيامبر عصيده اى درست كرده بود و بر طبقى حمل مى كرد نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آمد و آن را در مقابل ايشان قرار داد. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم به او فرمود: پسر عمويت كجاست؟ عرض كرد: در منزل است. پيامبر فرمود برو او را دعوت كن و فرزندانت را به اين جا بياور. حضرت فاطمه سلام الله عليها ]رفت و[ بازگشت در حالى كه دست هر كدام از حسنين عليهما السلام را با يكى از دستان خود گرفته و آن ها را به دنبال خود مى كشيد. اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز به دنبال ايشان مى آمد تا اين كه بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد شدند. پيامبر حسنين عليهما السلام را به آغوش گرفته و بر پاى مبارك خود نشاند، على عليه السلام را در سمت راست و فاطمه عليها السلام را در سمت چپ خود نشانيد. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از زيرم عبايى خيبرى را كه در جاى خواب و زيراندازمان بود برداشت و آن را بر روى همه ايشان كشيد و با دست چپ دو طرف عبا را گرفته و دست راست خود را به سوى پروردگارش عزّوجلّ بلند كرد و عرضه داشت: «اينان اهل من هستند. بارالها، ناپاكى را از اهل من دور ساز و ايشان را كاملاً پاك گردان، خداوندا، ناپاكى را از اهل بيتم دور ساز و ايشان را كاملاً پاك گردان، بارالها، اهل بيت مرا از ناپاكى دور ساز و ايشان را كاملا پاك گردان». من به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا، آيا من از اهل شما نيستم؟ فرمود: «بله داخل عبا بيا». من داخل عبا شدم بعد از آن كه دعاى پيامبر در حق پسرعمويش على و دو فرزندش و دخترش فاطمه عليهم السلام تمام شده بود.
1. مسند أحمد: 6 / 298. هم چنين ر.ك: شواهد التنزيل: 2 / 110ـ112 / ح 741 و 743 ; تاريخ
مدينة دمشق: 14 / 142 با اسنادى متفاوت.