ابن کثیر [م 774]
وى از عالمان مهم اهل سنت بوده و از جايگاه ويژه اى در نزد آنان به ويژه وهابيت برخوردار است، در تفسير خود و با طرقى بسيار به نقل اين حديث پرداخته است. هر چند كه وى در سند برخى از احاديث خدشه كرده است، اما به اكثر اسانيد خدشه اى وارد نساخته است. او ابتدا حديث عكرمه را ـ كه به ابن عباس منتسب كرده است ـ نقل مى كند. بر اساس اين حديث، عكرمه در بازار راه مى رفته و فرياد مى زده كه آيه تطهير درباره زنان پيامبر است و مدّعى بوده كه حاضر است در اين زمينه با مخالفان مباهله كند! ابن كثير پس از نقل روايت عكرمه، آن را نمى پذيرد و مدّعى مى شود مصداق اهل بيت در آيه اعم از زنان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است. او در اين باره مى نويسد:
فإنّه قد وردت أحاديث تدلّ على أنّ المراد أعم من ذلك;1
همانا احاديثى وارد شده كه دلالت دارند بر اين كه مراد از اهل بيت اعم از زنان پيامبر است.
وى پس از طرح احاديث فراوان به طرق متعدد، ادعا مى كند كه مقتضاى جمع بين احاديث و سياق آيه آن است كه گفته شود مصداق اهل بيت هم همسران پيامبر و هم اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت فاطمه عليها السلام و حسنين عليهما السلام هستند.
اينك به طرح و بررسى احاديث مطرح شده در تفسير ابن كثير مى پردازيم.
ابن كثير روايت نخست را به نقل از انس بن مالك آورده است. او مى نويسد:
1ـ الحديث الأول: حدّثنا الإمام أحمد، حدّثنا عفان، حدّثنا حماد، أخبرنا علي بن زيد عن أنس بن مالك رضي الله عنه قال: إن رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم كان يمرّ بباب فاطمة رضي الله عنها ستّة أشهر، إذا خرج إلى صلاة الفجر يقول: «الصلاة يا أهل البيت، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) و رواه الترمذي عن عبد بن حميد عن عفان به. وقال: حسنٌ غريبٌ;2
حديث يكم: احمد بن حنبل، از عفان، از حماد، از علىّ بن زيد، از انس بن مالك نقل كرد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به مدت شش ماه، هرگاه براى نماز صبح خارج مى شد از درب منزل فاطمه مى گذشت و مى فرمود: «اى اهل بيت، وقت نماز است، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)».
ترمذى اين حديث را از عبد بن حميد و او نيز از عفان نقل كرده است. ترمذى درباره اين حديث مى گويد: اين حديث خوبى است، اما فقط به همين سند نقل شده است.
اين حديث را هم احمد بن حنبل3 و هم ترمذى4 نقل كرده اند و ابن كثير در سند آن مناقشه نمى كند. حديث دوم را از طبرى روايت مى كند. وى مى نويسد:
2ـ قال إبن جرير، حدّثنا إبن وكيع، حدّثنا أبو نعيم، حدّثنا يونس عن أبي إسحاق، أخبرني أبو داود عن أبي الحمراء قال: رابطت المدينة سبعة أشهر على عهد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قال: رأيت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم إذا طلع الفجر جاء إلى باب علي وفاطمة رضي الله عنهما، فقال: «الصلاة الصلاة، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً);5
حديث دوم: ابن جرير گويد: ابن وكيع از ابونعيم، از يونس، از ابواسحاق، از ابوداوود، از ابوحمراء حديث كرد كه ابوحمراء6 گفت: در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هفت ماه در مدينه اقامت گزيدم و مى ديدم رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به هنگام طلوع فجر به درب منزل على و فاطمه عليهما السلام مى آمد و مى فرمود: «نماز، نماز، همانا خداوند اراده فرموده كه ناپاكى را فقط از شما اهل بيت دور سازد و شما را كاملا پاك گرداند».
او پس از نقل اين حديث در سند آن خدشه مى كند7 و درباره ابوداوود مى نويسد:
أبو داود الأعمى هو نفيع بن الحارث كذّاب;8
ابوداوود اعمى همان نفيع بن حارث است. وى دروغ گو است.
وى حديث سوم را اين گونه نقل مى كند:
3ـ وقال الإمام ]أحمد[ أيضاً: حدّثنا محمّد بن مصعب، حدّثنا الأوزاعي، حدّثنا شدّاد بن عمار قال: دخلت على واثلة بن الأسقع رضي الله عنه، وعنده قوم، فذكروا عليّاً رضي الله عنه فشتموه، فشتمته معهم. فلمّا قاموا، قال لي: شتمت هذا الرجل؟ قلت: قد شتموه فشتمته معهم. ألا أخبرك بما رأيت من رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم؟ قلت: بلى، قال: أتيت فاطمة رضي الله عنها أسألها عن علي رضي الله عنه، فقالت: توجّه إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فجلست أنتظره حتى جاء رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ومعه عليّ وحسن وحسين رضي الله عنهم، آخذ كلّ واحد منهما بيده حتى دخل، فأدنى عليّاً وفاطمة رضي الله عنهما، واجلسهما بين يديه، واجلس حسناً وحسيناً رضي الله عنهما كلّ واحد منهما على فخذه، ثمّ لفّ عليهم ثوبه أو قال كساءه، ثمّ تلا صلّى الله عليه وآله وسلّم هذه الآية: «(إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)» وقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي، وأهل بيتي أحقّ»;9
احمد بن حنبل، از محمّد بن مصعب، از اوزاعى، از ابوعمار شدّاد نقل كرد كه گفت: بر واثلة بن أسقع وارد شدم در حالى كه عده اى نزد او بودند. از على عليه السلام سخن به ميان آمد و به او ناسزا گفتند و من نيز به همراه آنان ناسزا گفتم. وقتى برخاستند به من گفت: چرا اين مرد را شتم كردى؟! گفتم آن ها ناسزا گفتند، من نيز به همراه آنان ناسزا گفتم. گفت آيا مى خواهى آن چه را از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ديدم به تو خبر دهم؟ گفتم: آرى. گفت: نزد فاطمه عليها السلام رفتم تا درباره على عليه السلام از ايشان خبر بگيرم. فرمود به نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رفته است. من منتظر ايشان نشستم تا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به همراه على، حسن و حسين عليهم السلام آمدند و در حالى كه دست هر يك از آن دو فرزند را با يكى از دستانش گرفته بود وارد منزل شد. على و فاطمه عليهما السلام را به نزديك خود فراخواند و در مقابل خود نشاند و هر يك از حسن و حسين عليهما السلام را بر ران خويش قرار داد، آن گاه پوشش يا عباى10 خود را بر سر آنان كشيد و اين آيه را تلاوت فرمود: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) و عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من سزاوارترند».
از اين روايات نكات بسيار مهمى به دست مى آيد. اين احاديث به خوبى شرايط اجتماعى آن روزگار را به تصوير مى كشند و كينه و دشمنىِ منافقان را نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام نشان مى دهند. منافقانى كه روز عاشورا در صحراى كربلا حضرت سيدالشهدا صلوات الله عليه را تنها به جرم فرزند على بودن به شهادت رساندند و در پاسخ حضرتش كه درباره علت دشمنى و جنگ آنان با خود سؤال كرده بود، گفتند: «نقاتلك بغضاً منّا لأبيك»;11 تو را به خاطر بغضى كه از پدرت داريم شهيد مى كنيم! آيا دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السلام و اولاد ايشان جز كفر و نفاق دليل ديگرى دارد؟ دشمنى با كسانى كه محبوب ترين افراد نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بودند و پيامبر آنان ر ا اهل بيت خود معرفى فرمودند، چه دليلى جز حقد، كينه و نفاق دارد؟ بايد توجه داشت كه اين همه فضليت در چنين شرايطى به ما رسيده است! امّا واقعاً با وجود اين همه حق گريزى و حق ستيزى چه ميزان از حقايق به دست ما رسيده است؟! از صدر اسلام تاكنون افرادى هم چون ابن كثير و بلكه حق ستيزتر و متعصب تر از او فراوان بوده اند. آيا مى توان به گفتار افرادى هم چون ابن كثير كه درباره تك تك ادلّه و نصوص متعلّق به اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير اهل بيت عليهم السلام تشكيك مى كنند، اعتنا كرد؟ آنانى كه پس از نقل روايات فراوان كه بيان گر نزول آيه تطهير درباره اميرالمؤمنين عليه السلام و همسر و فرزندان ايشان عليهم السلام هستند، باز هم مصداق اهل بيت را اعم مى دانند!
ابن كثير همان روايت سابق را اين بار به نقل از طبرى اين چنين آورده است:
4ـ وقد رواه أبو جعفر بن جرير عن عبدالكريم بن أبي عمير عن الوليد ابن مسلم. عن أبي عمرو الأوزاعي بسنده نحوه. زاد في آخره قال واثلة رضي الله عنه: فقلت: و أنا ـ يا رسول الله صلّى الله عليك ـ من أهلك؟ قال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «وأنت من أهلي». قال واثلة رضي الله عنه: وإنّها من أرجى ما أرتجى.
ثمّ رواه أيضاً عن عبدالأعلى بن واصل عن الفضل بن دكين، عن عبدالسلام بن حرب عن كلثوم المحاربي عن شدّاد بن أبي عمار قال: إنّي لجالس عند واثلة بن الأسقع رضي الله عنه; إذ ذكروا عليّاً رضي الله عنه فشتموه، فلمّا قاموا قال: إجلس حتى أخبرك عن هذا الذي شتموه. إنّي عند رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم إذ جاء عليّ وفاطمة وحسن وحسين رضي الله عنهم، فألقى صلّى الله عليه وآله وسلّم عليهم كساء له، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي، أللّهمَّ اذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً». قلت: يا رسول الله، وأنا؟ قال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «وأنت». قال: فو الله إنها لأوثق عمل عندي;12
و ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى، از عبدالكريم بن أبى عمير، از وليد بن مسلم، از ابوعمرو اوزاعى به سند خويش، مانند همين حديث را روايت كرده است و در انتهاى آن مى افزايد: واثلة گفت: به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا، صلوات خدا بر تو باد. آيا من نيز از اهل شما هستم؟ ايشان فرمود: «تو از اهل من هستى». واثلة گفت: اين بزرگترين آرزو در ميان آرزوهاى من بود.
هم چنين طبرى همين روايت را از عبدالأعلى بن واصل، از فضل بن دكين، از عبدالسلام بن حرب، از كلثوم محاربى، از شدّاد بن ابى عمار نقل مى كند كه نزد واثلة بن أسقع نشسته بودم كه نام على عليه السلام برده شد و به او ناسزا گفتند. وقتى جمعيت برخاستند به من گفت: بنشين تا درباره كسى كه به وى ناسزا گفتند خبرى براى تو نقل كنم. من نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بودم كه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام آمدند. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم عباى خود را بر روى ايشان انداخت و درباره آنان عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت من هستند. خداوندا، ناپاكى را از ايشان دور ساز و آنان را كاملا پاك گردان». عرضه داشتم: اى رسول خدا، من هم در دعاى شما داخل هستم؟ پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «تو نيز داخل هستى». واثلة گويد: پس به خدا سوگند اين اطمينان بخش ترين كار براى من بود.
در اين روايت به ظاهر پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم واثله را در زمره اهل بيت دانسته اند، اما اين مطلب به اجماع مسلمين صحيح نيست، زيرا هيچ يك از فرق و مذاهب، واثله را در زمره اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نمى دانند. البته با توجه به فرق ميان اهل پيامبر و اهل بيت و با توجه به روايت نخست از واثله، پيامبر وى را در زمره اهل خود قرار داده اند نه اهل بيت خود. از همين رو پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وى را در زير عباى خود وارد نكردند تا مشمول آيه تطهير شود.
5 ـ قال الإمام أحمد: حدّثنا عبدالله بن نمير، حدّثنا عبدالملك بن أبي سليمان عن عطاء بن أبي رباح، حدّثني من سمع أم سلمة رضي الله عنها تذكر أنّ النّبي صلّى الله عليه وآله وسلّم كان في بيتها، فأتته فاطمة رضي الله عنها ببرمة فيها خزيرة، فدخلت عليه بها، فقال صلّى الله عليه وآله وسلّم لها: «أدعى زوجك وابنيك». قالت: فجاء عليّ و حسن و حسين رضي الله عنهم، فدخلوا عليه فجلسوا يأكلون من تلك الخزيرة وهو على منامة له، وكان تحته صلّى الله عليه وآله وسلّم كساء خيبري. قالت: وأنا في الحجرة أصلّي،
فأنزل الله عزّوجلّ هذه الآية (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). قالت رضي الله عنها، فأخذ صلّى الله عليه وآله وسلّم فضل الكساء فغطّاهم به، ثمّ أخرج يده فألوى بها إلى السماء، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي وخاصّتي، فأذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا» قالت: فأدخلت رأسي البيت، فقلت: وأنا معكم يا رسول الله؟ فقال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «إنّك إلى خير، إنّك إلى خير».
في إسناده من لم يسمّ وهو شيخ عطاء، وبقية رجاله ثقات;13
احمد بن حنبل گويد: عبدالله بن نمير، از عبدالملك بن ابى سليمان، از عطاء بن أبى رباح، از كسى كه از ام سلمة شنيده بود نقل كرد كه ام سلمه يادآور شد كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در منزل ايشان بود. فاطمة عليها السلام با ديگى سنگى كه خزيره در آن بود بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد شد. پيامبر به ايشان فرمود: «همسر و دو پسرت را نيز دعوت كن». امّ سلمه گويد: على، حسن و حسين عليهم السلام آمدند و بر پيامبر وارد شدند، نشستند و شروع به خوردن آن غذا كردند. پيامبر در جاى خواب خود نشسته بود و زير ايشان عبايى خيبرى قرار داشت و من نيز در آن اتاق مشغول به خواندن نماز بودم كه خداى عزّوجلّ اين آيه را نازل فرمود: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). امّ سلمه گويد: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم گوشه عبا را گرفت و بر سر آنان كشيد و آن گاه دست خود را بيرون آورد و به سوى آسمان بلند كرد و عرضه داشت: «خداوندا،
اينان اهل بيت و نزديكان خاص من هستند. پس ناپاكى را از آنان دور كن و ايشان را كاملا پاك گردان». امّ سلمه گويد: سرم را داخل اتاق كردم و گفتم: اى رسول خدا، آيا من نيز با شما هستم؟ پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «تو عاقبت به خير هستى، تو عاقبت به خير هستى».
در سند اين حديث شيخ عطاء وجود دارد كه در كتب رجالى از او ذكرى به ميان نيامده است، ولى بقيه راويان ثقه هستند.
ابن كثير به لحاظ عبارت «حدّثني من سمع أم سلمة» به ردّ حديث مبادرت كرده است كه اين گفتار ابن كثير صحيح نيست.
وجه اعتبار روايت اين است كه ناقل روايت از امّ سلمه، يا از صحابه است و يا از تابعين.
با توجه به روايتى كه در منابع معتبر اهل سنت از جمله صحيح بخارى، مسلم، ترمذى، نسائى و منابع ديگر آمده است كه پيامبر فرمود: «خير الناس قرني، ثمّ الذين يلونهم»،14 تابعين به مانند صحابه از اعتبار برخوردار بوده و روايات آنان به سان روايات صحابه معتبر است. بر همين اساس است كه حاكم نيشابورى در كتاب معرفة علوم الحديث پيرامون تابعين مى نويسد:
ذكر النوع الرابع عشر من علوم الحديث: النوع الرابع عشر من هذا العلم معرفة التابعين وهذا نوع يشتمل على علوم كثيرة، فإنّهم على طبقات في الترتيب ومهما غفل الإنسان عن هذا العلم، لم يفرق بين الصحابة والتابعين، ثمّ لم يفرق أيضا بين التابعين وأتباع التابعين. قال الله عزّوجلّ:
(وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْري تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ) وقد ذكرهم رسول الله صلى الله عليه وسلم… فخير الناس قرنا بعد الصحابة من شافه أصحاب رسول الله صلى الله عليه ]وآله[ وسلم و حفظ عنهم الدين والسنن وهم قد شهدوا الوحي والتنزيل.15
اثبات اعتبار اين راوى به اين كيفيت در صورتى است كه راوى مجهول باشد، در حالى كه راوى مورد نظر، فرزند ام سلمه، يعنى عمر بن ابى سلمه است;16زيرا با رجوع به منابع مختلف، عطاء بن ابي رباح حديث كساء را با واسطه
عمر بن ابى سلمة از ام سلمه نقل كرده است كه در اين صورت وى از صحابه بوده و اعتبارش در ميان اهل سنت مجمعٌ عليه است.17 از اين رو روايت از اعتبار سندى برخوردار است.
ابن كثير روايت ديگرى را از ابن جرير طبرى نقل مى كند. وى مى نويسد:
6ـ قال إبن جرير: حدّثنا أبو كريب، حدّثنا مصعب بن المقدام، حدّثنا سعيد بن زربي عن محمّد بن سيرين عن أبي هريرة عن أم سلمة رضي الله عنها قالت: جاءت فاطمة رضي الله عنها إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ببرمة لها قد صنعت فيها عصيدة، تحملها على طبق، فوضعتها بين يديه صلّى الله عليه وآله وسلّم فقال: «أين ابن عمّك وابناك»؟ فقالت رضي الله عنه: في البيت. فقال صلّى الله عليهوآلهوسلّم: «أدعيهم». فجاءت إلى علي رضي الله عنه، فقالت: أجب رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم أنت وابناك. قالت أم سلمة رضي الله عنها: فلمّا رآهم مقبلين، مدّ صلّى الله عليه وآله وسلّم يده إلى كساء كان على المنامة، فمدّه وبسطه واجلسهم عليه، ثمّ أخذ بأطراف الكساء الأربعة بشماله، فضمه فوق رؤوسهم، وأومأ بيده اليمنى إلى ربّه فقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي، فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا»;18
ابن جرير طبرى گويد: ابوكريب، از مصعب بن مقدام، از سعيد بن زربى، از محمّد بن سيرين، از ابوهريره، از امّ سلمه نقل كرد كه فاطمه سلام الله عليها با ديگى سنگى كه در آن عصيده19 پخته بود و در طبقى حمل مى كرد نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آمد و آن را مقابل ايشان قرار داد. پيامبر فرمود: «پسر عمو و دو پسرت كجايند؟» عرض كرد: در منزل هستند. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «آنان را دعوت كن». پس نزد على عليه السلام رفت و عرض كرد كه به همراه پسرانت دعوت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را اجابت كن. امّ سلمه گويد: وقتى پيامبر متوجه ورود آنان شد، دست مبارك خود را به سمت كسايى كه در محل خواب ايشان قرار داشت دراز كرد، آن را برداشت و گسترد و ايشان را بر روى آن نشاند. آن گاه چهار طرف كساء را با دست چپ گرفت و بر روى سر ايشان كشيد و با دست راست به پروردگارش اشاره كرد و عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت من هستند، پس ناپاكى را از ايشان دور ساز و آنان را كاملا پاك گردان».
ابن كثير در سند اين حديث نيز هيچ خدشه و مناقشه اى نمى كند.
7ـ قال ابن جرير: حدّثنا ابن حميد حدّثنا عبدالله بن عبدالقدوس، عن الأعمش عن حكيم بن سعد قال: ذكرنا علي بن أبي طالب رضي الله عنه عند أم سلمة رضي الله عنها فقالت: في بيتي نزلت (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) قالت أم سلمة: جاء رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم إلى بيتي فقال: «لا تأذني لأحد» فجاءت فاطمة رضي الله عنها، فلم أستطع أن أحجبها عن أبيها، ثمّ جاء الحسن رضي الله عنه، فلم أستطع أن أمنعه أن يدخل على جده وأمه، وجاء الحسين فلم أستطع أن أحجبه عن جدّه صلّى الله عليه وآلهوسلّم وأمه رضي الله عنها ثمّ جاء علي رضي الله عنه، فلم أستطع أن أحجبه، فاجتمعوا فجلّلهم رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم بكساء كان عليه، ثمّ قال: «هؤلاء أهل بيتي، فاذهب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهيرا» فنزلت هذه الآية حين اجتمعوا على البساط، قالت: فقلت: يا رسول الله وأنا؟ قالت: فو الله ما أنعم، وقال: «إنّك إلى خير»;20
ابن جرير در روايتى ديگر مى گويد: ابن حميد، از عبدالله بن عبدالقدوس، از اعمش، از حكيم بن سعد نقل كرد كه نزد امّ سلمه از على بن ابى طالب عليهما السلام ياد شد. او گفت: آيه (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)در منزل من نازل شد. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به منزل من آمد و فرمود به كسى اجازه ورود نده. آن گاه فاطمه سلام الله عليها آمد و من نتوانستم مانع ديدار او با پدرشان شوم. سپس حسن عليه السلام آمد و نتوانستم از ورود او بر مادر و جدش مانع گردم. سپس حسين عليه السلام آمد و نتوانستم مانع ديدار او با مادر و جدش شوم. سپس على عليه السلام آمد و نتوانستم مانع او گردم. پس آن ها جمع شدند و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم با كسائى كه بر دوش ايشان بود آن ها را پوشاند و سپس ]به بارگاه الاهى[ عرضه داشت: «اينان اهل بيت من هستند، پس ناپاكى را از ايشان دور ساز و آنان را كاملا پاك گردان». در اين هنگام اين آيه نازل شد. گفتم: اى رسول خدا، من نيز با شما هستم؟ سوگند به خدا كه پاسخ مثبت نداد و فرمود: «تو عاقبت به خير هستى».
اين حديث و سند آن نيز مورد قبول ابن كثير است و او مناقشه اى در سند آن نكرده است.
8 ـ قال الإمام أحمد: حدّثنا محمّد بن جعفر، حدّثنا عوف عن أبي المعدل عن21 عطية الطفاوي عن أبيه قال: إن أم سلمة رضي الله عنها حدّثته قالت: بينما رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم في بيتي يوماً إذ قالت الخادم: إن فاطمة وعلياً22 رضي الله عنهما بالسدة، قالت: فقال لي رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم «قومي فتنحي عن أهل بيتي». قالت: فقمت فتنحيت فى البيت قريباً، فدخل علي وفاطمة ومعهما الحسن والحسين رضي الله عنهم، وهما صبيان صغيران، فأخذ الصبيين فوضعهما في حجره فقبّلهما، واعتنق علياً رضي الله عنه بإحدى يديه، وفاطمة رضي الله عنها باليد الأخرى، وقبّل فاطمة وقبّل علياً وأغدق عليهم خميصة سوداء، وقال: «أللّهمَّ إليك لا إلى النار أنا وأهل بيتي». قالت: فقلت وأنا يا رسول الله؟ قال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «وأنت»;23
احمد بن حنبل گويد: محمّد بن جعفر، از عوف، از ابومعدل عطيه طفاوى، از پدرش نقل كرد كه امّ سلمه رضي الله عنها براى او نقل كرده است كه: روزى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در منزل من بود كه خادم گفت: فاطمه و على عليهما السلام بر درِ خانه هستند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به من فرمود: «برخيز و براى ورود اهل بيت من كنار برو». من مقدارى كنار رفتم. على و فاطمه به همراه حسن و حسين عليهم السلام كه كودكان خردسالى بودند وارد شدند. پيامبر كودكان را در آغوش گرفت و بوسيد و يك دست بر گردن على عليه السلام و دست ديگر بر گردن فاطمه عليها السلام نهاد و آن دو را بوسيد. آن گاه پوشش سياهى را بر روى آنان انداخت و عرضه داشت: «خداوندا، من و اهل بيتم را به سوى خود ببر نه به سوى آتش». امّ سلمه گويد: عرضه داشتم: اى رسول خدا، من نيز در دعاى شما داخل هستم؟ پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «تو نيز داخل هستى».
9ـ قال ابن جرير: حدّثنا أبو كريب حدّثنا الحسن بن عطية، حدّثنا فضيل بن مرزوق عن عطية عن أبي سعيد عن أم سلمة رضي الله عنها قالت: إنّ هذه الآية نزلت في بيتي (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). قالت: وأنا جالسة على باب البيت، فقلت: يا رسول الله، ألست من أهل البيت؟ فقال صلّى الله عليه وآله وسلّم : «إنّك إلى خير، أنت من أزواج النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم». قالت: وفي البيت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم وعليّ وفاطمة والحسن والحسين رضي الله عنهم;24
ابن جرير هم چنين روايت مى كند: ابوكريب، از حسن بن عطيه، از فضيل بن مرزوق، از عطيه، از ابوسعيد و او نيز از امّ سلمه نقل كرد كه اين آيه در منزل من نازل شد: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). امّ سلمه گويد: من كنار درِ منزل نشسته بودم و گفتم اى رسول خدا، آيا من از اهل بيت نيستم؟ پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «تو عاقبت به خير و از همسران پيامبر هستى». امّ سلمه گويد: به هنگام نزول آيه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام در خانه بودند.
10ـ رواها ابن جرير أيضا عن أبي كريب عن وكيع عن عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب عن أم سلمة رضي الله عنها بنحوه;25
ابن جرير همين حديث را به سند ديگرى از ابوكريب، از وكيع، از عبدالحميد بن بهرام، از شهر بن حوشب، از امّ سلمه رضي الله عنها روايت مى كند.
11ـ قال ابن جرير: حدّثنا أبو كريب، حدّثنا خالد بن مخلد، حدّثني موسى بن يعقوب، حدّثني هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبي وقّاص، عن عبدالله بن وهب بن زمعة قال: أخبرتني أم سلمة رضي الله عنها قالت: إنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم جمع علياً وفاطمة والحسن والحسين رضي الله عنهم، ثمّ أدخلهم تحت ثوبه، ثمّ جأر إلى الله عزّوجلّ ثمّ قال: «هؤلاء أهل بيتي». قالت أم سلمة رضي الله عنها: فقلت يا رسول الله، أدخلني معهم؟ فقال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «أنت من أهلي»;26
ابن جرير گويد: ابوكريب، از خالد بن مخلّد، از موسى بن يعقوب، از هاشم بن هاشم بن عتبه بن ابى وقاص، از عبدالله بن وهب بن زمعه نقل كرد كه ام سلمه گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را جمع كرد، سپس زير پوشش خود برد، به درگاه خدا تضرّع كرد و عرضه داشت: «اينان اهل بيت من هستند». امّ سلمه گويد: به رسول خدا عرض كردم مرا نيز به همراه ايشان زير پوشش خود داخل كن. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «تو اهل من هستى».
12ـ رواها ابن جرير أيضاً عن أحمدبن محمّد الطوسي، عن عبدالرحمن ابن صالح، عن محمّد بن سليمان الأصبهاني، عن يحيى بن عبيد المكي عن عطاء، عن عمر بن أبي سلمة، عن أمه رضي الله عنها بنحو ذلك;27
ابن جرير حديث قبل را و او نيز به طريق ديگرى از احمد بن محمّد طوسى، از عبدالرحمن بن صالح، از محمّد بن سليمان اصفهانى، از يحيى بن عبيد مكى، از عطا، از عمر بن أبى سلمه و او نيز از مادرش به همين صورت نقل مى كند.
13ـ قال ابن جرير: حدّثنا ابن وكيع، قال: حدّثنا محمّد بن بشر عن زكريا، عن مصعب بن شيبة، عن صفيّة بنت شيبة، قالت: قالت عائشة: خرج النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم ذات غداة وعليه مرطٌ مرجل من شعر أسود، فجاء الحسن رضي الله عنه فأدخله معه، ثمّ جاء الحسين فأدخله معه ثمّ جاءت فاطمة رضي الله عنها فأدخلها معه، ثمّ جاء علي رضي الله عنه فأدخله معه، ثمّ قال صلّى الله عليه وآله وسلّم: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). و رواه مسلم عن أبي بكر بن أبي شيبة عن محمّد بن بشر به;28
ابن جرير گويد: وكيع، از محمّد بن بشير، از زكريا، از مصعب بن شيبه، از صفيّه دختر شيبة نقل كرد كه عايشه گفت: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم يك روز صبح از منزل خارج شد در حالى كه عبايى بافته شده از پشم سياه و داراى نقش و نگار به تن داشت. حسن عليه السلام آمد و پيامبر او را همراه خود داخل عبا برد. سپس امام حسين عليه السلام آمد، او را نيز همراه خويش داخل كرد. آن گاه فاطمه عليها السلام آمد، او را هم به همراه خود داخل آن عبا كرد. پس از ايشان على عليه السلام آمد و او را نيز داخل كرد; سپس تلاوت كرد: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).
مسلم اين حديث را از ابوبكر بن ابى شيبه، از محمّد بن بشر روايت كرده است.
اين روايت را عائشه نقل كرده و مسلم نيز آن را در صحيح خود آورده است، بنابراين طبيعى است كه ابن كثير در آن خدشه نكند.
14ـ قال ابن أبي حاتم: حدّثنا أبي، حدّثنا شريح بن يونس أبو الحارث، حدّثنا محمّد بن يزيد عن العوام، يعني ابن حوشب رضي الله عنه، عن ابن عم له قال: دخلت مع أبي على عائشة فسألتها عن علي رضي الله عنه، فقالت رضي الله عنها: تسألني عن رجل كان من أحبّ الناس إلى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، وكانت تحته ابنته وأحب الناس إليه؟ لقد رأيت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم دعا علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً رضي الله عنهم، فألقى عليهم ثوبا فقال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي، فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا». قالت: فدنوت منهم فقلت: يا رسول الله، وأنا من أهل بيتك؟ فقال صلّى الله عليه وآله وسلّم: «تنحّي فإنّك على خير»;29
ابن ابى حاتم گويد: پدرم از ابوحارث شريح بن يونس، از محمّد بن يزيد، از عوام بن حوشب، از عمويش نقل كرد كه گفت: با پدرم بر عايشه وارد شديم و من از او درباره على عليه السلام پرسيدم. او گفت: از من درباره مردى سؤال مى كنى كه از محبوب ترين مردم نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بود و دخترش كه محبوبترين مردم نزد اوست را به ازدواج او درآورده بود؟! به تحقيق ديدم كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را دعوت كرد و پوششى روى ايشان انداخت و عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت من هستند، پس ناپاكى را از ايشان دور ساز و ايشان را كاملا پاك گردان». عايشه گويد: نزديك ايشان شدم و گفتم: اى رسول خدا، آيا من هم از اهل بيت تو هستم؟ پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «دور شو! تو زن خوبى هستى».
نكته قابل توجه در اين حديث، برخورد پيامبر با عايشه است. به تصريح خود عايشه وقتى وى درباره همراهى خود با اهل بيت سؤال مى كند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم او را كنار مى زند.
15ـ قال ابن جرير: حدّثنا ابن المثنى، حدّثنا بكر بن يحيى بن زبان العنزي، حدّثنا مندل عن الأعمش عن عطية، عن أبي سعيد رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: «نزلت هذه الآية في خمسة: فيّ وفي علي وحسن وحسين وفاطمة، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). قد تقدّم أن فضيل بن مرزوق رواه عن عطية، عن أبي سعيد، عن أم سلمة رضي الله عنها كما تقدم، وروى ابن أبي حاتم من حديث هارون بن سعد العجلي، عن عطية، عن أبي سعيد رضي الله عنه موقوفاً، والله سبحانه وتعالى أعلم;30
ابن جرير از ابن مثنى، از بكر بن يحيى بن زبان عنزى، از مندل، از اعمش، از عطيه، از ابوسعيد نقل كرد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: اين آيه درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من، على، حسن، حسين و فاطمه عليهم السلام كه (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). پيشتر گفتيم كه اين حديث را فضيل بن مرزوق، از عطيه، از ابوسعيد، از امّ سلمه نقل كرده است ولى ابن ابى حاتم آن را از نقل هارون بن سعيد عجلى، از عطيه، از ابوسعيد به صورت موقوف31 روايت مى كند و خداوند سبحان داناتر است.
ابن كثير در أسناد اين حديث به روايت ابن جرير خدشه نمى كند، اما اسناد ابن ابى حاتم را مخدوش مى داند.
16ـ قال ابن جرير: حدّثنا ابن مثنى، حدّثنا أبوبكر الحنفي، حدّثنا بكير ابن مسمار قال: سمعت عامر بن سعد رضي الله عنه قال: قال سعد رضي الله عنه: قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم حين نزل عليه الوحي، فأخذ علياً وابنيه وفاطمة رضي الله عنهم، فادخلهم تحت ثوبه، ثمّ قال: «ربّ هؤلاء أهلي وأهل بيتي»;32
ابن جرير گويد: ابن مثنى، از ابوبكر حنفى، از بكير بن مسمار نقل كرد كه از عامر بن سعد شنيدم كه سعد گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به هنگام نزول اين آيه، على و فرزندانش و فاطمه عليهم السلام را گرفت و زير پوشش خود برد و سپس عرضه داشت: «خداوندا! اينان اهل و اهل بيت من هستند».
ابن كثير حديث ديگرى را از صحيح مسلم روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم آن را در غدير خم فرموده است. اين حديث در حقيقت حديث ثقلين است كه در ضمن آن به اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز اشاره شده است. در تفسير ابن كثير آمده است:
17ـ وقال مسلم في صحيحه: حدّثني زهير بن حرب وشجاع بن مخلّد، عن ابن علية، قال زهير: حدّثنا إسماعيل بن ابراهيم، حدّثني أبو حيان، حدّثني يزيد بن حبّان قال: انطلقت أنا وحصين بن سبرة وعمر بن مسلم إلى زيد بن أرقم رضي الله عنه، فلمّا جلسنا إليه قال له حصين: لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً; رأيت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم وسمعتَ حديثه، وغزوتَ معه، وصلَّيتَ خلفه. لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً. حدّثنا يا زيد ما سمعتَ من رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قال: يابن أخي، والله لقد كبرت سني، وقدم عهدي، ونسيتُ بعض الذي كنت أعي من رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فما حدّثتكم فاقبلوا، وما لا فلا تكلّفوا فيه.
ثمّ قال: قام فينا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم يوماً خطيباً بماء يدعى خمّاً، بين مكة والمدينة، فحمدالله تعالى وأثنى عليه، ووعظ وذكر ثمّ قال: «أمّا بعد، ألا أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتيني رسول ربي فأجيب، وأنا تارك فيكم ثقلين: أولهما كتاب الله تعالى، فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به» فحثّ على كتاب الله عزّوجلّ ورغّب فيه، ثمّ قال: «وأهل بيتي أذكّركم الله في أهل بيتي، أذكّركم الله في أهل بيتي» ثلاثا، فقال له حصين: ومن أهل بيته يا زيد؟ أليس نساؤه من أهل بيته؟ قال: نساؤه من أهل بيته، ولكن أهل بيته من حَرُمَ الصدقة بعده، قال: ومَنْ هم؟ قال: هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس رضي الله عنهم، قال: كلّ هؤلاء حرم الصدقة بعده؟ قال: نعم;33
مسلم در صحيح خود مى نويسد: زهير بن حرب و شجاع بن مخلّد، از ابن عليّه نقل كردند كه زهير گفت: اسماعيل بن ابراهيم، از ابوحيّان، از يزيد بن حبّان نقل كرد كه من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم. چون نزد وى نشستيم، حصين به او گفت: اى زيد، تا به حال خير زيادى به تو رسيده است، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را ديده و حديثش را شنيده اى، با او به جنگ رفته اى و پشت سر ايشان نماز خوانده اى. اى زيد، همانا خير زيادى به تو رسيده است. اى زيد، آن چه را از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شنيده اى براى ما نقل كن. زيد گفت: اى پسر برادرم، به خدا سوگند كه سن من بالا رفته و دورانم گذشته است و برخى از آن چه را از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در ذهن داشتم فراموش كرده ام. هر اندازه كه نقل كردم بپذيريد و آن چه را نقل نكردم مرا درباره آن به سختى نيندازيد. سپس گفت: روزى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در كنار چشمه اى كه خم ناميده مى شود و بين مكه و مدينه قرار دارد، براى ايراد خطبه برخاست. پس از آن خداى تعالى را حمد و ثنا كرد و به موعظه مردم و ياد خدا پرداخت، سپس فرمود: «اى مردم، آگاه باشيد، به درستى كه من بشر هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم ]يعنى فرشته مرگ[ به سوى من آيد و من به او پاسخ خواهم گفت و اين در حالى است كه من در ميان شما دو شىء گران بها به جا مى گذارم: نخستين آن دو، كتاب خداى تعالى است كه در آن هدايت و نور است. پس كتاب خدا را گرفته و بدان عمل كنيد و تمسّك جوييد». پيامبر مردم را نسبت به آن تشويق و ترغيب كرد و سپس فرمود: «و اهل بيتم، شما را درباره اهل بيتم به خدا توجه مى دهم، شما را درباره اهل بيتم به خدا تذكّر مى دهم». پيامبر سه بار اين سخن را تكرار فرمود. حصين گفت: اى زيد، اهل بيت پيامبر چه كسانى هستند؟ آيا زنان پيامبر از اهل بيت او نيستند؟ گفت: زنان او از اهل بيت او هستند، اما اهل بيت او ]در اين سخن پيامبر[ كسانى هستند كه صدقه بر آنان حرام است. حصين گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفت: ايشان آل على، آل عقيل، آل جعفر و آل عباس هستند. حصين گفت: آيا صدقه براى همه آنان حرام است؟ زيد گفت: بله.
در سند اين حديث خدشه اى وارد نكرده اند، اما لازم است درباره رابطه آن با احاديث ديگر و نيز راجع به مفاد آن بحث و بررسى شود. در اين حديث زيد بن ارقم به سؤال از اهل بيت بودن همسران پيامبر پاسخ مثبت داده است، اما ابن كثير حديث ديگرى را از صحيح مسلم و به نقل از زيد بن ارقم روايت مى كند كه كاملا با حديث فوق مخالف است، چرا كه در آن روايت به اين پرسش پاسخ مثبت داده نشده و زنان پيامبر از اهل بيت خارج شده اند.
در ادامه آمده است:
18ـ ثمّ رواه عن محمّد بن الريان، عن حسّان بن إبراهيم، عن سعيد بن مسروق، عن يزيد بن حيّان، عن زيد بن أرقم رضي الله عنه، فذكر الحديث بنحو ما تقدّم، وفيه فقلت له: من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا، وأيم الله، إنّ المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر، ثمّ يطلّقها فترجع إلى أبيها وقومها، أهل بيته أصله وعصبته الذين حُرموا الصدقة بعده.
هكذا وقع في هذه الرواية، والأولى أولى والأخذ بها أحرى.
وهذه الثانية تحتمل أنه أراد تفسير الأهل المذكورين في الحديث الذى رواه;34
سپس مسلم همين حديث را به همين صورت از محمّد بن بكار بن ريّان، از حسان بن ابراهيم، از سعيد بن مسروق، از يزيد بن حيان، از زيد بن ارقم نقل مى كند، با اين تفاوت كه در اين نقل آمده است: به زيد بن ارقم گفتم: آيا همسران پيامبر از اهل بيت ايشان هستند؟ گفت: نه، به خدا سوگند همسر در دوره اى از روزگار با مرد است، سپس مرد او را طلاق مى دهد و او نزد پدرش باز مى گردد. اهل بيت پيامبر اصل، ريشه و خويشان او هستند كه صدقه بعد از او بر ايشان حرام است.
اينچنين در اين روايت آمده است، ولى روايت نخست سزاوارتر و اخذ به آن شايسته تر است و احتمال دارد در اين روايت دوم، تفسير اهل را كه در حديث او ذكر شده اراده كرده باشد.
بسيار عجيب است، در حالى كه براساس متون صريح روايات اهل تسنن، عايشه اذعان و اعتراف دارد كه از اهل بيت پيامبر شمرده نمى شود و امّ سلمه مى گويد پيامبر او را از اهل بيت ندانسته است، ابن كثير اين حقيقت را از زيد بن أرقم قبول نمى كند و آن را انكار و تأويل مى كند و فقط اهل بيت مطرح شده در حديث ثقلين را منحصر در خمسه طيبه مى داند! اين موضوع نيز در محل خود بررسى خواهد شد.
19ـ وقد قال ابن أبي حاتم: حدّثنا أبي، حدّثنا أبو الوليد، حدّثنا أبو عوانة، عن حصين بن عبدالرحمن، عن ابن جميلة قال: إنّ الحسن بن علي إستخلف حين قتل علي رضي الله عنهما، قال: فبينما هو يصلّي إذ وثب عليه رجل، فطعنه بخنجره، وزعم حصين أنه بلغه أن الذي طعنه رجل من بني أسد، وحسن رضي الله عنه ساجد. قال: فيزعمون أنّ الطعنة وقعت في وركه، فمرض منها أشهراً ثمّ برأ، فقعد على المنبر فقال: يا أهل العراق إتقوا الله فينا، فإنا أمراؤكم وضيفانكم، ونحن أهل البيت الذي قال الله تعالى: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). قال فما زال يقولها حتى ما بقي أحد من أهل المسجد إلاّ وهو يحن بكاء;35
ابن ابى حاتم گويد: پدرم از ابووليد، از ابوعوانه، از حصين بن عبدالرحمن، از ابو جميله نقل كرد كه: به هنگام شهادت على عليه السلام، حسن عليه السلام جانشين ايشان شد. روزى ايشان نماز مى خواند كه مردى به سوى او خيز برداشت و با خنجرش به ايشان زد.
حصين مى گفت: به او خبر رسيده است كه آن كسى كه به امام حسن خنجر زد مردى از بنواسد بوده و آن حضرت را در حال سجده زده است.
آنان مى گفتند: ضربه به ران مبارك حضرت اثر كرده و سلامتى آن را از بين برده است. حضرت چند ماهى بر اثر آن ضربه مريض شدند، سپس بهبود يافتند و بر منبر نشستند و فرمودند: اى اهل عراق، درباره ما از خدا پروا كنيد، زيرا ما اميران و ميهمانان شما هستيم. ما اهل بيتى هستيم كه خداى تعالى مى فرمايد: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). امام حسن عليه السلام به سخنرانى ادامه داد تا اين كه كسى در مسجد نماند جز اين كه صداى گريه اش بلند شد.
بر اساس اين حديث، حضرت امام حسن عليه السلام براى بيان حقوق خويش نسبت به مردم به آيه تطهير استناد و استدلال فرمودند. اين روايت را ابن ابى حاتم در تفسير خود آورده و وى در مقدّمه تفسيرش36 به صحّت روايات موجود در آن ملتزم شده است. ابن كثير نيز در سند آن خدشه نمى كند.
20ـ وقال السدّي عن أبي الديلم قال: قال علي بن الحسين رضي الله عنهما لرجل من أهل الشام: «أما قرأت فى الأحزاب (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)؟». قال: نعم، ولأنتم هم؟ قال: «نعم»;37
سدّى به نقل از ابوديلم مى نويسد: حضرت على بن الحسين به مردى از اهل شام فرمود: آيا در سوره احزاب اين آيه را قرائت نكرده اى كه: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)؟ آن مرد عرض كرد: آرى، آيا شما همان اهل بيت هستيد؟ حضرت فرمودند: «بله».
پس هم امام مجتبى عليه السلام به هنگام مظلوميت به آيه تطهير استدلال فرموده اند، و هم حضرت امام سجاد عليه السلام در حال اسارت! راويان اين احاديث نيز اهل شام و از اتباع بنواميه هستند، به همين جهت ابن كثير و امثال وى با اعتماد به آنان به نقل اين احاديث پرداخته اند. ابن كثير از ميان بيست روايتى كه در تفسير خود آورده است، تنها در سه روايت مناقشه سندى كرده است. در بررسى اسناد روايات روشن خواهد شد كه اين سه سند نيز با توجه به مبانى رجالى اهل تسنن صحيح هستند. به هر روى از نظر ابن كثير، حدود هفده حديث صحيح بيان گر اين واقعيت است كه مصداق اهل بيت در آيه تطهير حضرت اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا، حضرت امام مجتبى و حضرت سيدالشهداء عليهم السلام هستند. با اين حال او قول عكرمه را به تنهايى در مقابل احاديث فراوان قرار داده و آن را به عنوان معارض مطرح مى كند و در جمع بين احاديث مدّعى مى شود مراد از اهل بيت اعم است و شامل همسران پيامبر نيز مى شود!38
1. تفسير ابن كثير: 3 / 491 ـ 492. هم چنين ر.ك: مسند ابن راهويه: 4 / 15 ـ 16.
2. همان: 3 / 492.
3. مسند أحمد: 3 / 285.
4. سنن الترمذي: 5 / 31 / ح 3259.
5. تفسير ابن كثير: 3 / 492. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 10 / ح 21731.
6. وى پيشگام، ملازم و خادم رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده است.
7. در مباحث آينده ـ بر خلاف نظر ابن كثير ـ سند اين روايت تصحيح خواهد شد.
8. همان. هم چنين ر.ك: مسند أحمد: 4 / 107. در چاپ موجود مسند أحمد و برخى چاپ هاى تفسير ابن كثير، اين روايت از احمد نقل شده است، اما جمله «فشتموه، فشتمته معهم» حذف شده است.
9. تفسير ابن كثير: 3 / 492. هم چنين ر.ك: مسند أحمد: 4 / 107; كنز العمّال: 13 / 602;
شواهد التنزيل: 2 / 67; تاريخ مدينة دمشق: 14 / 147 ـ 148; إمتاع الأسماع: 5 / 384.
10. ترديد از راوى است.
11. ينابيع المودّة: 3/80 .
12. تفسير ابن كثير: 3 / 492. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 10 ـ 11 / ح 21732.
13. همان. هم چنين ر.ك: مسند أحمد: 6 / 292. احمد بن حنبل در مسندش، پس از نقل اين حديث، چند سند ديگر را ذكر كرده و مى نويسد: «قال عبدالملك وحدّثني أبو ليلى عن أمّ سلمة مثل حديث عطاء سواء. قال عبدالملك: وحدّثني داود بن أبي عوف الجحاف عن حوشب عن أمّ سلمة بمثله سواء».
14. صحيح البخاري: 3 / 151، 4 / 189 و 7 / 174; صحيح مسلم: 7 / 185; سنن الترمذي: 3 / 339 / ح 2320، 376 / 2404 و 5 / 357 / ح 3950; سنن الكبرى (نسائي): 3 / 135 / ح 4751 با اندكى اختلاف و منابع ديگر.
15. معرفة علوم الحديث: 41 ـ 42.
16. عمر بن أبي سلمه فرزند خوانده پيامبر محسوب مى شده است. آن گاه كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم امّ سلمه را خواستگارى كردند، او فرزندان زيادى داشت و عمر بن ابى سلمه نيز حدود سه يا چهار ساله بوده است. وى تربيت شده پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم است. در شرح حال وى نوشته اند:
«عن أبي بكر بن محمّد بن عمر بن أبي سلمة عن أبيه أن رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم خطب أم سلمة إلى ابنها عمر بن أبى سلمة، فزوّجها رسول الله وهو يومئذ غلام صغير»; رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم امّ سلمه را از پسرش عمر بن ابى سلمه خواستگارى كرد و او مادرش را به عقد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم درآورد، در حالى كه وى در آن زمان پسر بچه كوچكى بود.
اين امر در ابتدا بعيد به نظر مى آيد، اما با مطالعه نمونه هايى از اين دست در تاريخ و يا مشاهده نوابغى كه در سه سالگى حافظ كل قرآن شده اند، مى توان از آن رفع استبعاد كرد. چنان كه در كتاب سليم بن قيس نيز از جناب محمّد بن ابى بكر ـ حشره الله مع اميرالمؤمنين عليه السلام ـ به هنگام مرگ پدرش، حديثى نقل شده و برخى به اين بهانه كه محمّد بن ابى بكر در آن زمان خردسال بوده است، به كتاب سليم بن قيس خدشه كرده اند.
مرحوم مجلسى پس از طرح اين اشكال، به آن پاسخ گفته است. ر.ك: بحار الأنوار: 30 / 133 ـ 134.
مرحوم صاحب عبقات نيز با طرح حديث خواستگارى امّ سلمه از عمر بن ابى سلمه ـ كه در منابع معتبر اهل سنت آمده است ـ از اين امر رفع استبعاد كرده است. ر.ك: إستخراج المرام: 1 / 410 ـ 412.
17. ر.ك: سنن الترمذي: 5 / 30 / ح 3258; المعجم الكبير: 9 / 26.
18. تفسير إبن كثير: 3 / 492 ـ 493. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 11 / ح 21733. طبرانى در كتاب المعجم الأوسط جلد 7، صفحه 318 ـ 319 روايت را با اين سند نقل مى كند: «محمّد بن اسحاق، از پدرش، از كرمانى فرزند عمرو و او از سعيد بن زربى». وى در آخر حديث مى گويد: «وطهّرهم تطهيرا، ثلاث مرّات». اما حسكانى در شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 104، حديث 734، پس از نقل حديث با همين سند، «ثلاث مرات» را در انتهاى روايتش نمى آورد.
19. «العصيدة: دقيق يلت بالسمن ويطبخ، يقال: عصدت العصيدة وأعصدتها، أي اتخذتها»; النهاية في غريب الحديث: 3 / 246; لسان العرب: 3 / 291; تاج العروس: 5 / 108.
20. تفسير ابن كثير: 3 / 493. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 12 ـ 13 / ح 21739.
21. در مسند أحمد بدون «عن» آمده است كه همين صحيح است; زيرا «ابوالمعدل» كنيه «عطيه طفاوى» است.
22. در مسند أحمد به اين صورت آمده است: «انّ عليّاً وفاطمة».
23. همان. هم چنين ر.ك: مسند أحمد: 6 / 296; مجمع الزوائد: 9 / 166; المعجم الكبير: 23 / 393; تاريخ مدينة دمشق: 13 / 202 ـ 203 و 14 / 145; الإكمال في أسماء الرجال: 156. تبريزى، صاحب الإكمال في أسماء الرجال، پس از نقل اين حديث از احمد بن حنبل مى نويسد: «سند هذا الحديث حسن لغيره لأجل عطيّة وأبيه، ولهما متابعات كثيرة والحديث صحيح، وقال الحافظ ابن تيمية في منهاج السنّة: 3 / 4 صحيح»، ليكن با رجوع به چاپ هاى جديد منهاج السنّة، اين روايت موجود نمى باشد!
24. تفسير ابن كثير: 3 / 493. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 11 / ح 21734; شواهد التنزيل: 2 / 85 / ح 706 و 88 / ح 713. حسكانى اين روايت را به سندى ديگر نقل كرده است.
25. همان. هم چنين: ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 11، ذيل ح 21732.
26. همان: 3 / 493. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 12 / ح 21735 ـ 21736.
27. همان.
28. همان. هم چنين ر.ك: المصنّف (ابن أبي شيبة): 7 / 501 / ح 39; تفسير الطبري: 22 / 9 / ح 21728، با اندكى تفاوت در عبارات.
29. همان: 3 / 493 ـ 494.
30. همان: 3 / 494. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 9 / ح 21727.
31. روايتى است كه سندش به صحابه پيامبر منتهى شود نه به پيامبر صلّى الله عليه وآله; ر.ك: منهج النقد في علوم الحديث: 326.
32. تفسير ابن كثير: 3 / 494. هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 22 / 12 / ح 21738; السنن الكبرى (نسائى): 5 / 122 ـ 123 / ح 8439; المستدرك على الصحيحين: 3 / 108 ـ 109.
33. همان: 3 / 494. هم چنين ر.ك: صحيح مسلم: 7 / 122 ـ 123; مسند أحمد: 4 / 366 ـ 367; تفسير الآلوسي: 22 / 16.
34. همان: 3 / 494. هم چنين ر.ك: صحيح مسلم: 7 / 123; تفسير الآلوسي: 22 / 14.
35. همان: 3 / 495. هم چنين ر.ك: الصواعق المحرقة: 2 / 410.
36. تفسير إبن إبى حاتم: 9 / 3132 / ح 17676.
37. تفسير ابن كثير: 3 / 495. هم چنين ر.ك: الصواعق المحرقة: 2 / 655 ـ 656.
38. تفسير ابن كثير: 3 / 491 ـ 492.