گواهان سراى فانى
وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ؛
شما گواهان سراى گذراى دنيا و شفيعان سراى هميشگى آخرت هستيد.
ماده «شهادت» در لغت عرب گاهى خود متعدّى مى شود، مثل آيه مباركه اى كه مى فرمايد:
(فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ)؛1
پس آن كسى كه از شما در حضر و در ديار خود باشد، بايد روزه بگيرد.
گاهى به حرف «لام» تعديه مى شود، آن جا كه مى فرمايد:
(كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ)؛2
عدالت را به طور كامل اجرا كنيد و به عدالت رفتار نماييد و فقط به خاطر خدا (به حق) شهادت دهيد.
و گاهى به حرف «على» تعديه مى شود، آن جا كه قرآن مى فرمايد:
(لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ)؛3
تا شما (مسلمانان) گواهان بر مردم باشيد.
در آيه ديگر مى فرمايد:
(وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاّ أَنْفُسُهُمْ)؛4
و آنان گواهانى جز خودشان ندارند.
اگر ماده «شهادت» به حرف «لام» تعديه شود، شهادت به نفع است، و اگر به حرف «على» تعديه شود، شهادت به ضرر خواهد بود، و اگر خود متعدى شود به معناى حضور است كه معناى موضوع له كلمه «شهد» از ماده «شهادت» در لغت عرب همان حضور مى باشد. راغب اصفهانى در اين باره گويد:
شهد: الشهود والشهادة الحضور مع المشاهدة إمّا بالبصر أو بالبصيرة.5
اگر انسان در جايى حاضر شود و شيئى را ببيند؛ يا به بصر يا به بصيرت، مى تواند به آن شهادت دهد. از اين رو ما بر اساس بصيرت به وجود خداوند متعال، قيامت و… شهادت مى دهيم. انسان مؤمن اين قدر اعتقاد قطعى به اين امور دارد كه گويى به چشم مى بيند و شهادت مى دهد.
ما پيش تر در فرازى از زيارت جامعه چنين خوانديم: … وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ… .
اين عبارت ها درباره اهل بيت عليهم السلام ريشه قرآنى دارد و به بعضى آيات شريفه اشاره دارد. البته در مباحث امامت درباره اين موضوع به تفصيل بحث كرده ايم.
خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:
(وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا)؛6
و هم چنين ما شما را اُمّت وسط قرار داديم، تا گواهان بر مردم باشيد و رسول خدا نيز بر شما شاهد و ناظر اعمال شما باشد.
درست است كه در آيه مباركه كلمه «امّت» آمده، ولى اين آيه مباركه به امّت ارتباطى ندارد. اما خطيب بغدادى، ابن حجر عسقلانى و جمعى از بزرگان اهل سنّت طبق اين آيه مباركه بر عدالت صحابه استدلال كرده اند(!!)7 و ما ثابت كرديم كه اين آيه به صحابه نيز ارتباطى ندارد(!!)
بنابراين، نه امّت منظور است و نه صحابه. پس مراد در اين آيه چيست؟
پيش از اين كه در تفسير اين آيه، به روايتى مراجعه كنيم، بررسى الفاظ آيه ضرورى است.
1 . كلمه «جعلناكم»
جعلِ شما به عنوان شهدا ـ كه شما شهدا قرار داده شده ايد ـ به طور مستقيم به خدا ارتباط دارد، نه به مردم. جعل، جعل الاهى است. خداوند متعال چنين خواسته و اين گونه قرار داده است. اگر اين آيه مباركه به «امام» و امامت ارتباط داشته باشد كه بيان خواهيم كرد، پس حتى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز در تعيين امام دخيل نيستند. تعيين امام و نصب او به دست خداى سبحان است و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مبلّغ هستند كه در روز غدير خم مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)؛8
اى پيامبر! آن چه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به طور كامل به مردم ابلاغ كن.
2 . كلمه «اُمّةً وسطاً»
مفسّران براى معناى «وسط» در اين جا چهار قول ذكر مى كنند، ولى ما نظر خود را به اجمال بيان مى نماييم:
وقتى مراد از امّت، در اين آيه مباركه تك تك افراد امّت اسلام و خصوص صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله هم نباشند، مراد از لفظ امّت، ائمه عليهم السلام خواهند بود. نظير آيه اى كه مى فرمايد:
(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ)؛9
شما بهترين امّت در بين مردم هستيد.
در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
في قراءة عليّ عليه السلام. «كنتم خير أئمّة أخرجت للناس» قال: هم آل محمّد صلى الله عليه وآله؛10
در قرائت حضرت على عليه السلام آمده است: «شما برترين پيشوايان مردم هستيد» و منظور از پيشوايان، همان خاندان حضرت محمّد صلى الله عليه وآله هستند.
بنابراين، ائمه عليهم السلام وسط اند؛ يعنى واسطه بين خلق و خداوند هستند. چرا؟ چون امام، مقتدا و راهنماست و هر امامى در وسط واقع مى شود. لذا امام جماعت نيز وسط و واسطه بين خدا و مأمومين است.
آن چه بيان شد تعبير ديگرى از «الصراط الأقوم» و «حبل الله» است كه حبل، رابط بين اين طرف و آن طرف است و طرفين را به هم وصل مى كند.
از اين رو در بعضى از روايات حديث ثقلين، از قرآن و عترت به «حبلين» تعبير شده است. آن جا كه حضرتش فرمود:
أيّها الناس! إنّي قد تركت فيكم حبلين: إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدي…؛11
اى مردم! من دو ريسمان را از خودم در ميان شما به جاى مى گذارم كه اگر آن دو را گرفتيد هيچ گاه بعد از من گمراه نخواهيد شد.
در بعضى ديگر از روايات آمده است:
طرفٌ بيد الله تعالى وطرفٌ بأيديكم؛12
يك طرف آن ريسمان در دست خداوند متعال و طرف ديگر آن در دست شماست.
3 . كلمه «شهداء».
در اين آيه، كلمه «شهداء» هرگز بر غير ائمه عليهم السلام صدق نمى كند، چون واژه «شهداء» جمع شاهد، يا به معناى لغوى است؛ به اين معنا كه شما بر عاقبت امر امّت ها در دنيا و در روز قيامت ناظر و حاضر هستيد و يا به معناى اصطلاحى، به معناى گواه بودن است.
لكن ظاهر آيه به قرينه «على الناس» معناى دوم است، نه اول. پس مقصود شهادت دادن است. بنابراين، بايد شرايط شهادت از علم و عدالت جمع باشد و چون مشهود عليه «الناس» هستند، پس شهدا بر احوال همه اُمّت ها بايد احاطه داشته باشند.
به راستى چه كسى مى تواند اين معنا را براى غير ائمه عليهم السلام ادّعا كند؟
براى تتميم مطلب يادآورى اين نكته لازم است كه اگر مراد از اين شهادت معناى لغوى آن (إشراف و نظارت داشتن) باشد، باز هم از عهده انسان هاى عادى برنمى آيد، زيرا كسى كه بر اين امّت و ديگر امّت ها نظارت داشته باشد بايد شخص فوق العاده اى باشد كه جز اهل بيت عليهم السلام چنين نظارتى از كسى ساخته نيست و اين شهادت يك كار الاهى است.
طبق قاعده، مقصود از شهادت، معناى اصطلاحى است كه البته مستلزم اشراف، احاطه، اطّلاع و علم كامل است.
به هر تقدير، در شهادت، علم و احاطه لازم است و مطلب به علم امام مى انجامد كه ما به آن بحث وارد نمى شويم. همين قدر كافى است كه بدانيم:
اوّلاً طبق ادلّه كتاب، سنّت و… وقتى قرار شد در جهان آخرت حساب و كتابى باشد تا هر كسى به نتيجه اعمال خودش برسد، ناگزير حسابرسانى لازم است كه به اعمال مردم رسيدگى كنند. ذات بارى تعالى متصدّى حساب و كتاب نيست، بلكه كسى يا كسانى از جانب خدا بايد متصدّى حساب و كتاب بشود و حساب امّت ها به دست ائمه عليهم السلام است و آنان جزء دستگاه ربوبى هستند، چنان كه گذشت.
ثانياً مقام علم و احاطه كامل بر اين امّت و ديگر امّت ها براى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ثابت است كه قرآن كريم مى فرمايد:
(وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا)؛13
و پيامبر هم بر شما گواه است.
هم چنين به شرحى كه گذشت براى ائمه اطهار عليهم السلام نيز ثابت است.
بنابر آن چه گذشت، ائمّه عليهم السلام گواهان بر اهل اين عالم هستند و بر اعمال امّت و ساير اُمّت ها به قرينه «على الناس» نظارت دارند و در آن عالم، حسابرس خواهند بود.
1 . سوره بقره (2): آيه 185.
2 . سوره نساء (4): آيه 135.
3 . سوره بقره (2): آيه 143 و سوره حج (22): آيه 78.
4 . سوره نور (24): آيه 6.
5 . مفردات غريب القرآن: 267.
6 . سوره بقره (2): آيه 143.
7 . الاصابة في معرفة الصحابة: 1 / 162، الكفاية في علم الرواية: 63، سماء المقال في علم الرجال: 1 / 12، معرفة الثقات: 1 / 94.
8 . سوره مائده (5): آيه 67.
9 . سوره آل عمران (3): آيه 110.
10 . تفسير العياشى: 1 / 195، حديث 128، بحار الأنوار: 24 / 153، حديث 1.
11 . تفسير مجمع البيان: 2 / 356، بحار الأنوار: 24 / 83 .
12 . الغيبة، نعمانى: 29، الطرائف: 117، بحار الأنوار: 23 / 109، حديث 15، مجمع الزوائد: 9 / 164، المعجم الكبير: 5 / 167، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 18 / 43.
13 . سوره بقره (2): آيه 143.