چرا امتحان؟
بديهى است كه خداوند متعال فرد فرد خلايقش را مى شناسد. در آيه مباركه اى مى فرمايد:
(أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ)؛1
آيا آن كسى كه موجودات را آفريده است از آن ها آگاه نيست؟ در حالى كه او از دقيق ترين اسرار باخبر و نسبت به همه چيز عالم است.
آرى، خداوند خودش خلايق را آفريده است و آن ها را مى شناسد و مى داند كه چه چيز آفريده و چگونه آفريده است، پس چرا امتحان مى كند؟
در پاسخ مى گوييم: خداوند متعال مى خواهد به بندگان خود نمره بدهد و نتيجه اعمال هر كسى را به دست او بسپارد. پس بايد بر هر كسى حجّت اقامه كند و بر او حجّت تمام شود كه اهل ضلالت نگويند: ما چنين نبوديم. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
(لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)؛2
(ما پيامبران را براى هدايت مردم فرستاديم) تا حجّت بر آن ها تمام شود و بهانه اى براى كسى وجود نداشته باشد.
بنابر آن چه گذشت ائمه عليهم السلام معيار، ميزان و وسيله امتحان هستند. در روايتى آمده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:
بليّة الناس علينا عظيمةٌ؛ إن دعوناهم لم يستجيبوا لنا، وإن تركناهم لم يهتدوا بغيرنا؛3
آزمون مردم نسبت به ما بزرگ است، هر گاه آن ها را فرا مى خوانيم پاسخ نمى دهند و اگر رها كنيم به غير ما هدايت نخواهند شد.
سخن مهمى است، حال اين مردم، عجيب هستند. يعنى وسيله هدايت و نجات مردم ما هستيم، وقتى دعوتشان مى كنيم نمى آيند و آن گاه كه دعوتشان نكنيم كسى نيست آن ها را هدايت كند.
در روايت ديگر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند:
ألا إنّك المبتلى والمبتلى بك، أما إنّك الهادي لمن اتّبعك، ومن خالف طريقتك ضلّ إلى يوم القيامة؛4
هان كه تو مورد امتحان هستى؛ و به وسيله تو، امت امتحان خواهند شد. هان كه تو هدايت گر پيروان خود هستى و هر كس خلاف راهت را برود تا روز رستاخيز گمراه است.
در توضيح اين فراز، بيان دو نكته ضرورى است:
1 . هر گونه هدايت، صلاح و نجات در دنيا و جهان آخرت به علم و دانش بستگى دارد، تا علم نباشد هدايت، نجات و صلاح نخواهد بود.
البته هر كسى به قدر وسع خود بايد در پى علم و معرفت باشد، وگرنه كسى با جهل به جايى نمى رسد. گرچه رفتار خدا با جاهل قاصر غير از رفتار او با جاهل مقصّر است. مقصّر از نظر شرعى و عقلى مذموم است.
پس همه امور مرهون علم هستند و هر كسى به قدر علمش قدر و منزلت دارد. امير مؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايند:
قيمةُ كلّ امرء ما يحسنه؛5
ارزش هر كسى به چيزى است كه آن را نيكو مى داند.
از طرف ديگر، هر چه معرفت و علم انسان بيشتر شود ناگزير مقامش بالاتر مى رود.
2 . همه علوم نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله است.
پس همه هدايت ها، صلاح ها، نجات ها و توفيقات براى دنيا و جهان آخرت نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله و به توسط آن حضرت است.
پس اگر انسان هدايت، نجات، قرب و هر ارزش و هر شأن و مقامى را بخواهد بايد به طرف پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله برود. آن حضرت در حديث مشهور فرمودند:
أنا مدينة العلم وعلي بابها، فمن أراد المدينة فليأتها من بابها؛6
من شهر علم هستم و على دروازه آن است، هر كس بخواهد وارد اين شهر بشود بايد از دروازه آن عبور كند.
در قرآن مجيد دو عنوان «مدينه» و «قريه» با دو معناى متفاوت آمده كه هر جا از نظر معنوى ويران باشد به قريه تعبير مى كند و مى فرمايد:
(وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكان فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ)؛7
خداوند (براى آن ها كه كفران نعمت و ناسپاسى از نعمت هاى خداوند مى كنند) مَثَلى زده است كه منطقه اى كه در نهايت امن و امان بود و ساكنانش در آن با اطمينان و آرامش خاطر زندگى مى كردند و (علاوه بر اين نعمت معنوى) انواع روزى ها كه مورد نيازشان بود از هر مكانى به سوى آن مى آمد (نعمت هاى مادى)، اما آن ها به نعمت هاى (معنوى و مادى) خدا كفران كردند و خداوند نيز لباس گرسنگى و ترس را به خاطر كارهايشان بر اندام آن ها پوشاند.
و در آيه ديگرى مى فرمايد:
(وَكَمْ مِنْ قَرْيَة أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتًا أَوْ هُمْ قائِلُونَ)؛8
چقدر از آبادى ها را (بر اثر گناهان ساكنانشان) نابود كرديم كه اين عذاب دردناك ما در دل شب يا در وسط روز به سراغشان آمد.
و هر جا از نظر معنوى آباد باشد، به مدينه تعبير مى كند، گرچه از نظر مادى آباد نباشد، مى فرمايد:
(وَجاءَ أَهْلُ الْمَدينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ)؛9
اهل شهر آمدند در حالى كه به يك ديگر بشارت مى دادند.
و در آيه ديگرى مى فرمايد:
(قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعامًا)؛10
گفتند: پروردگار شما از مدّت خوابتان آگاه تر است، پس هم اكنون آن سكّه اى را كه با خود داريد به دست يكى از افراد خودتان بدهيد و او را به شهر بفرستيد تا برود و ببيند كدام فروشنده غذاى پاك ترى دارد.
در حديث مزبور پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله خودشان را به مدينه و جاى آباد تشبيه كرده اند؛ جايى از همه جهات معنوى كه بشريت لازم دارد، آباد است، اما اين شهر يك دروازه بيشتر ندارد كه فقط از آن جا بايد وارد شد. پس اگر كسى مى خواهد به آن منازل، مراتب و معانى برسد بايد از دروازه آن شهر وارد بشود. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها)؛11
و از دربِ خانه ها وارد بشويد.
پس هر كس به سوى اهل بيت عليهم السلام بيايد اهل نجات است و كسى كه سراغ آنان نيايد، هلاك خواهد شد. چه هلاكتى بالاتر از اين كه انسان از جهات معنوى در درجه صفر باشد؟
آيا به راستى مسير كسانى كه براى خود راه هاى ديگرى اختيار كردند به كجا منتهى مى شود؟ به واقع آن ها از رسول خدا صلى الله عليه وآله منقطع هستند.
اينان براى گريز از اين هلاكت، ناچارند در اين حديث تصرف كنند و براى آن ابواب متعددى جعل نمايند.
آن گاه كه تحريف جواب نداد براى مدينه سقف، ديوار و محراب معيّن مى كنند و مى گويند: وعثمان سقفها وعمر حيطانها(!!)12
آرى، وقتى اهل سنّت ديدند كه خلفا لياقت باب شدن براى مدينه رسول خدا صلى الله عليه وآله را نداشتند، اين روايت را جعل كردند و خودشان هم به مجعول بودن آن اقرار مى كنند.
در تاريخ آمده است: حاكم نيشابورى در شهر نيشابور حديث مشهور؛ بلكه متواتر «مدينة العلم» را روايت كرد،13 به خانه اش هجوم آوردند، درِ خانه اش را شكستند و كرسى درسش را شكستند و كتاب المستدرك او را خدشه دار كردند و او خانه نشين شد.14
1 . سوره ملك (67): آيه 14.
2 . سوره نساء (4): آيه 165.
3 . الارشاد: 2 / 167 و 168، كشف الغمّه: 2 / 339، بحار الأنوار: 26 / 253، حديث 25.
4 . مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: 2 / 555، الأمالى، شيخ طوسى: 479، حديث 1047، بحار الأنوار: 38 / 39، حديث 16.
5 . نهج البلاغه: 4 / 18، حكمت: 81 ، بحار الأنوار: 1 / 182، حديث 77.
6 . الأمالى، شيخ صدوق: 425، عيون أخبار الرّضا عليه السلام: 1 / 72، حديث 298، الارشاد: 1 / 33، الأمالى، شيخ طوسى: 577، حديث 1194، بحار الأنوار: 29 / 602، المستدرك على الصحيحين: 3 / 126، المعجم الكبير: 11 / 55، الاستيعاب: 3 / 1102، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 9 / 165، الجامع الصغير: 1 / 415، كنز العمّال: 13 / 147، حديث 36463، فيض القدير: 3 / 60، حديث 2705.
7 . سوره نحل (16): آيه 112.
8 . سوره اعراف (7): آيه 4.
9 . سوره حجر (15): آيه 67.
10 . سوره كهف (18): آيه 19.
11 . سوره بقره (2): آيه 189.
12 . ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 9 / 20، كشف الخفاء: 1 / 204، لسان الميزان: 1 / 423. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: جلد دهم.
13 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 126 و 127.
14 . نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: مقدمه جلد دهم.