پرده عهد و پيمان
مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ;
و از مهالك، در پرده امان شما روم.
واژه «محتجبٌ» از «احتجاب» به معناى استتار است، و كلمه «ذمّه» يعنى: عهده. خلاصه معنا اين كه من به شما پناهنده شده ام.
اما معنا دقيق تر و ظريف تر از اين است. توضيح مطلب اين كه:
معناى واژه «ذمّه» يك امر معنوى است كه از آن به «عهد»، «امان» و «ضمانت»1تعبير مى شود و تا كسى «اعتبار» نداشته باشد نمى تواند به عهده بگيرد، يا سبب امان شود و يا ضمانت كند، و استفاده از اعتبار و موقعيت اشخاص چه در جهات مادّى و چه در جهات معنوى امرى رايج و متعارف است.
ائمه عليهم السلام هم نزد خدا و هم نزد خلق «اعتبار» دارند. پس مى توانند ضمانت كنند، و پناه بدهند و حمايت كنند.
زائر با اين عبارت خود را پناهنده به حضرات ائمه اعلام نموده و خواهان حمايت و ضمانت آنان است. اما در برابر كى؟ و براى چه؟
در درجه اولى در برابر خداى متعال، زيرا با توجّه به كثرت گناهان خود از طرفى و به عظمت و قدرت و شدّت عذاب او از طرفى ديگر، چاره اى جز پناه بردن به معتبرترين و عزيزترين خلايق نزد او نخواهيم داشت.
و اين منافات ندارد كه مؤمن در امور شخصى خود با ساير مردم نيز به مقام ائمه اطهار عليهم السلام متوسّل بشود و از آن ها ـ چه در حال حياتشان در دنيا و چه بعد از آن ـ براى حلّ مشكلات خود كمك بخواهد، ولكن عمده خداوند متعال و حساب آخرت است.
حال اين سؤال پيش مى آيد: وقتى زائر مى گويد: «محتجبٌ بذمّتكم» اِخبار مى كند; يعنى در عهده و پناه شما هستم، يا انشاء مى نمايد كه مرا پناه بدهيد؟
جواب اين كه هر دو صحيح است، و چنان چه اِخبار باشد ممكن است نظرش به عهد و ميثاقى باشد كه با خدا و حضرات معصومين در عالم ذر در جهت امامت و ولايتشان بسته است، مى خواهد بگويد: اين معاهده را از آن روز قبول كرده ام، و معاهده طرفينى است و من هر چند خطاكار هستم، اما از عهد خود دست برنداشته ام، پس شما نيز به مقتضاى سرپرستى خود بر من، بايستى مرا ضمانت كنيد و از عذاب الاهى نجات دهيد.
و البته ما در گذشته راجع به ميثاق در عالم ذر، سخن گفته ايم.2
و اگر انشاء باشد كه پرواضح است براى مؤمنان جز اهل بيت عليهم السلام پناه گاهى وجود ندارد، لذا از محضرشان تقاضا مى كنيم كه ما را بپذيرند و در جهت نجات از گرفتارى ها يارى دهند.
به هر حال، اين جمله ملزومى دارد كه همانا قرب و وجاهت حضرات معصومين عليهم السلام نزد خداوند متعال است كه احدى از اولين و آخرين اين مقام را نايل نشده است.
1 . المصباح المنير: 210.
2 . ر.ك: صفحه 181 و 182 از همين كتاب.