پذيرش علوم اهل بيت
مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ;
بار علم و دانش شما را تحمّل مى كنم.
در كلمه «محتمل» چند احتمال وجود دارد، و در اين جمله علم به ائمه عليهم السلام اضافه شده، با توجّه به اين نكته معلوم مى شود كه ائمه علومى اختصاصى به خود دارند.
ممكن است مراد اين باشد كه من، در حمل علم شما جدّ و جهد دارم و سعى و كوشش مى كنم لياقتم بيشتر شود. البته طبق روايات فراوانى كه داريم ائمه عليهم السلام به قدر معرفت و فراخور استعداد اصحاب به آنان مطلب مى دادند. از اين روست كه مراتب اصحاب ائمه عليهم السلام مختلف است; هم چنان كه هر دانشمند بزرگى در هر رشته اى شاگردانى دارد و مطالبى را به آن ها آموزش مى دهد و مراتب اين شاگردها يكسان نيست.
آن بزرگواران در هنگام اعطاى علومشان به ظرف نگاه مى كنند و مطلب مى دهند و هر كسى به آن مقدارى كه توانست و استعداد داشت، استفاده مى كند. چون وجود ائمه عليهم السلام نظير نور يا آب جارى است. آب جارى از جايى سرچشمه مى گيرد و حركت مى كند و به جايى ديگر منتهى مى شود; چقدر از اين آب براى آشاميدن، كشاورزى و… استفاده مى شود; بستگى به استعداد دارد.
بنابراين، اگر ائمه عليهم السلام به كسى مقدارى از علوم خود آموختند و به ديگرى بيشتر و به شخصى اصلاً چيزى را عنايت نفرمودند، همه اين ها به خاطر اهليت، لياقت و ظرفيت بوده. خداوند مى فرمايد:
(هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب);1
اين عطاى ماست، به هر كس مى خواهى ببخش، و از هر كس مى خواهى امساك كن كه حسابى بر تو نيست.
البته در اين خصوص در باب ولايت تكوينى بايد به تفصيل بحث شود.
پس «محتمل» يعنى كوشش دارم تا حامل علم باشم، كه اين، شرف عظيم و مقام رفيعى است.
ممكن است مراد «تعهّد» باشد، يعنى من نسبت به علوم شما ملتزم و معتقد هستم و حقانيتش را قبول دارم، هر چند از كم و كيف آن اطّلاع ندارم، لذا انسان مؤمن آن چه را كه دادند معتقد است و آن چه را كه ندادند نيز معتقد است.
اين نيز يكى از موارد تسليم در برابر ائمه اطهار عليهم السلام است و از علايم ايمان كامل قرار داده شده. حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
من سرّه أن يستكمل الإيمان كلّه فليقل: القول منّي في جميع الأشياء قول آل محمّد عليهم السّلام فيما أسرّوا وما أعلنوا وفي ما بلغني عنهم وفي ما لم يبلغني;2
هر كس خرسند است كه تمام مراتب ايمان را به پايان برساند بايستى بگويد: سخن من در هر موضوعى سخن آل محمّد عليهم السلام است; در آن چه پنهان كنند و در آن چه آشكار نمايند و در آن چه از ايشان به من برسد و در آن چه به من نرسد.
از اين روست كه در اصول الكافى، بصائر الدرجات و بحار الأنوار بابى با عنوان «چگونگى علوم ائمه عليهم السلام» باز شده و روايات فراوانى در آن آمده است.
بنابراين، مؤمن هميشه سعى مى كند خود را به مرحله اى برساند كه براى بعضى از امور و علوم كه به ديگران داده نمى شود، اهليّت داشته باشد. وقتى مطالبى به او دادند، اما بقيّه مطالب را ندادند، نسبت به آن بقيّه نبايد موضع منفى بگيرد يا انكار كند، و اين نكته بسيار مهمّى است كه همواره بايد توجّه داشتيم، اگر چيزى را ندانستيم يا نتوانستيم درك كنيم منكر نشويم.
يكى از معانى روايت معروف همين است، آن جا كه امام سجّاد عليه السلام در سخنى فرمود:
والله، لَو علم أ بوذر ما في قلب سلمان لقتله. ولقد آ خا رسول الله صلّى الله عليه وآله بينهما فما ظنّكم بساير الخلق؟
إنّ علم العالم صعب مستصعب لا يحتمله إلاّ نبي مرسل، أو ملك مقرّب، أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان.
فقال: وإنّما صار سلمان من العلماء، لأنّه امرؤ منّا أهل البيت عليهم السلام فلذلك نسبته إلى العلماء;3
به خدا سوگند، اگر ابوذر از آن چه در دل سلمان بود، آگاهى داشت، او را مى كشت، در صورتى كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ميان آن دو برادرى برقرار كرد، بنابراين درباره مردم ديگر چه مى پنداريد؟
به راستى علم عالم مشكل و بسى دشوار است، جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده توان تحمّل آن را ندارد.
و سلمان از علماست، چون او مردى از ما خاندان است. از اين رو او را در رديف علما آوردم.
از اين روست كه در بين برخى از اصحاب ائمه، اختلافات و مباحثى واقع شده است; چرا كه به بعضى مطلبى گفته شده كه به ديگرى گفته نشده; زيرا ظرفيّت ها لحاظ مى شده و به هر كدام به مقتضاى ظرفيتش مطالب آموخته اند.
به همين جهت توصيه شده كه اگر به كسى چيزى را داديم، كسانى كه توان شنيدن آن را ندارند به آن ها گفته نشود و نزد آن ها طرح نشود و ممكن است مراد از «محتمل لعلمكم» همين معنا باشد.
بنابراين، اگر مؤمن توانست خود را به آن جايى كه لايق است به او بدهند برساند چه بهتر، و اگر نتوانست خود را به آن جا برساند آن چه را كه گفته اند بايد از ديگران كه اهليّت ندارند مكتوم بدارد و آن چه را كه نگفته اند، اگر به ديگرى گفته اند، نبايد انكار كند، بلكه به اجمال بايد معتقد باشد.
ابوبصير مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:
حديثنا صعب مستصعب لا يؤمن به إلاّ ملك مقرّب، أو نبي مرسل، أو عبد4امتحن الله قلبه للإيمان، فما عرفت قلوبكم فخذوه وما أنكرت فردّوه إلينا;5
حديث ما مشكل و بسى دشوار است، به آن ايمان نمى آورد جز فرشته مقرّب، يا پيامبر مرسل، يا بنده اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده است. پس آن چه را دل هاى شما مى شناسد، بپذيريد و از آن چه دل هاى شما روگردان است به ما برگردانيد.
در حديثى ديگرى ابوحمزه ثمالى مى گويد: از امام سجاد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
إنّ حديثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلاّ نبي مرسل أو ملك مقرّب. ومن الملائكة غير مقرّب;6
به راستى كه حديث ما مشكل و بسى دشوار است. جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب توان تحملّ آن را ندارد و برخى از فرشتگان غير مقرّب هستند.
البته ملاك بودنِ ظرفيت و به ظرفيت شاگردها نگاه كردنِ استاد و مطابق استعدادشان مطلب دادن به ائمه عليهم السلام اختصاص ندارد، همه بزرگانى كه مكتب داشتند اين گونه بوده اند، مطالبى در سينه اينان بوده و كسى نيافتند به او بگويند و مُردند و مطالب را با خودشان بردند.
مرحوم جدّم درباره يكى از بزرگان فرمود: با خودش مطالبى را برد و به احدى نگفت.
اين امر طبيعى است كه هميشه و در هر مورد بايستى ظرفيّت ها در نظر گرفته شود كه ندادن مطلب به كسى كه ظرفيّت دارد ظلم است، و دادن مطلب به كسى كه ظرفيّت ندارد نيز ظلم است.
1 . سوره ص (38): آيه 39.
2 . الكافى: 1 / 391، حديث 8 .
3 . الكافى: 1 / 401، حديث 2، بحار الأنوار: 22 / 343، حديث 53.
4 . در بحار الأنوار آمده است: «أو عبد مؤمن».
5 . بصائر الدرجات: 41، حديث 4، بحار الأنوار: 2 / 191، حديث 28.
6 . بصائر الدرجات: 41، حديث 2، همان: 2 / 190، حديث 26.