نكته اى جالب
در اين جمله از زيارت جامعه كبيره مورد خطاب ما ائمه عليهم السلام هستند و كلمه «آيه» مفرد است، چرا اين جمله به صيغه جمع نيامده و نفرموده اند: «الآيات المخزونة»؟
اين تعبير نكته اى دارد. در قرآن مجيد در يك مورد براى دو شخص، كلمه «آيه» به صورت مفرد آمده است، آن جا كه مى فرمايد:
(وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً)؛1
ما فرزند مريم (عيسى) و مادرش را نشانه اى (از عظمت و قدرت خود) قرار داديم.
چرا خداوند نفرمود: «آيتين»؟
راغب اصفهانى مى گويد:
لأنّ كلّ واحد صار آيةً بالآخر؛2
چون هر كدام از حضرت عيسى و حضرت مريم نشانه اى براى ديگرى شدند.
يعنى به دنيا آمدن حضرت عيسى عليه السلام بدون پدر از جهتى و حامله شدن حضرت مريم عليها السلام بدون شوهر از جهت ديگر، آيت و نشانه الاهى است.
پس يك داستان است؛ از جهتى به حضرت عيسى عليه السلام مرتبط است و از جهت ديگر به حضرت مريم عليها السلام ارتباط دارد. لذا كلمه «آيه» به صورت مفرد آمده است.
در مورد ما نيز همين گونه است، به اين بيان: درست است كه ائمه عليهم السلام دوازده فرد هستند، ولى آن ها يك برنامه دارند، گفتار، كردار، دعوت و هدايتشان يكى است. از اين رو است كه ما به همه ائمه عليهم السلام بايد معتقد بشويم، گويى يك امام بيشتر نيست، چرا؟
چون مقصد، امامت و مقتدى بودن آن هاست و در اين جهت متّحد هستند، و لذا ما در زمان امام دوازدهم به يازده امام پيشين نيز بايد معتقد باشيم. و اگر كسى در زمان امام ششم ـ مثلاً ـ بوده باشد بايد به امامت ايشان و پنج امام گذشته و شش امام بعدى نيز معتقد باشد.
بنابراين، امامتشان يك امامت، راهشان يك راه و دعوتشان يك دعوت است. از اين رو بعضى از احكام را امام هاى بعدى به تدريج بيان فرموده اند و قرار است برخى از احكام را حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف بياورند و حال اين كه دين، يك دين است و چنان كه پيش تر بيان شد كه اگر حكمى را از يك امام شنيديم مى توانيم به امام ديگر نيز نسبت بدهيم؛ چرا كه امامت، عصمت، حجّيت و وجوب اطاعت مطلقه در همه آن بزرگواران به طور يكسان موجود است.
از طرفى، علامت و آيت بودنشان براى خداوند متعال نيز همين طور است؛ يعنى همه اين بزرگواران راهنما هستند؛ گويى يك راهنما هستند كه براى ما راه شناخت بارى تعالى و بندگى خداوند متعال را كه يك راه بيشتر نيست، نشان مى دهند. در قرآن كريم مى خوانيم:
(وَعَلامات وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ)؛3
و علامات و نشانه ها قرار داد (و هنگام شب و تاريكى) به وسيله ستاره آسمان مردم هدايت مى شوند.
معلّى بن خنيس گويد: امام صادق عليه السلام در ذيل اين آيه فرمود:
النّجم، رسول الله صلّى الله عليه وآله والعلامات الأوصياء بهم يهتدون؛4
منظور از «ستاره» پيامبر خدا صلى الله عليه وآله و منظور از «علامات» اوصيا و جانشينان او هستند كه مردم به وسيله آن ها هدايت مى شوند.
آرى، ائمه عليهم السلام هدايت گر هستند، گرچه خودشان متعدد هستند، اما هدايتشان يك هدايت است.
كشتى در شب تاريك به وسيله ستاره راه خود را به درستى طى مى كند و به مقصد مى رسد. بيابان گردان نيز كه در بيابان ها نه جادّه اى است و نه نشانه اى، از ستاره ها كمك مى گيرند.
چيزى كه در ائمه عليهم السلام قابل توجّه است اين كه آن بزرگواران هم به كشتى تشبيه شده اند و هم به ستاره. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند:
إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا؛5
همانا مثل اهل بيت من در ميان شما (امّت) مانند كشتى نوح عليه السلام است كسى كه بر كشتى سوار شود نجات پيدا مى كند.
در حديث ديگرى فرمودند:
… فإنّما مثل أ صحابي فيكم كمثل النّجوم، بأيّها اُ خذ اهتدي وبأي أقاويل أ صحابي أ خذتم اهتديتم… .
قيل: يا رسول الله! ومن أ صحابك؟
قال: أهل بيتي؛6
… مثل اصحاب من در ميان شما همانند ستارگانند؛ از هر كدام پيروى كنيد هدايت خواهيد يافت.
شخصى از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: اى رسول خدا! اصحاب شما كيانند؟
پيامبر فرمودند: اهل بيتم.
اين حديث در كتاب هاى اهل سنّت بدون «قيل: يا رسول الله! من أصحابك؟ قال: أهل بيتي» نقل شده، امّا جمع كثيرى از بزرگانشان آن نقل را تكذيب كرده اند،7 ولى متأسّفانه يكى از علماى شيعه آن را در كتاب خود آورده و به رسول خدا صلى الله عليه وآله نسبت داده است!!
فخر رازى از بعضى از مذكّرين8 نقل كرده كه او در مقام جمع بين «حديث سفينه» و «حديث نجوم» چنين گفته است:
هم چنان كه مسافر براى رسيدن به مقصد، به كشتى سالم و راهنمايى ستارگان نياز دارد، مسلمانان نيز، هم به اهل بيت و هم به صحابه نيازمند هستند و همه را بايد احترام و پيروى كنند.9
اما اين كلام به علّت عدم صحّت «حديث نجوم» ـ بدون ذيل ـ و نيز به خاطر عدم عدالت همه صحابه رسول الله صلى الله عليه وآله باطل است، بلكه صحيح آن است كه اهل بيت عليهم السلام، هم سفينه هستند و هم ستاره راهنما.
1 . سوره مؤمنون (23): آيه 50.
2 . مفردات غريب القرآن: 33.
3 . سوره نحل (16): آيه 16.
4 . تفسير العياشى: 2 / 255، حديث 8 ، تفسير القمى: 1 / 383، بحار الأنوار: 24 / 81 ، حديث 24.
5 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 435 از همين كتاب.
6 . بصائر الدرجات: 31، معانى الاخبار: 156، حديث 1، الاحتجاج: 2 / 105، بحار الأنوار: 2 / 220، حديث 1.
7 . براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: حقيقت صحابه از سلسله پژوهش هاى اعتقادى، شماره 25، از همين نگارنده.
8 . در قديم الايام افرادى در جايى كه محلّ اجتماع مردم بود، مثل مسجد مى نشستند و مطالبى را به راست يا دروغ نقل مى كردند و به اصطلاح، مردم را به ياد خدا و قيامت مى انداختند و موعظه مى كردند، به اين افراد مذكّر مى گفتند.
9 . تفسير رازى: 27 / 167.