رجعت از ديدگاه علما
به اين اعتقاد عموم علماى شيعه تصريح كرده اند، و ما به نقل ديدگاه تنى چند از آنان مى پردازيم.
شيخ صدوق رحمه الله در كتاب الاعتقادات در باب «الاعتقاد بالرجعة» چنين مى نويسد:
اعتقادنا في الرجعة أنّها حق;1
اعتقاد ما درباره رجعت آن است كه رجعت ثابت و مسلّم است.
شيخ صدوق رحمه الله محدث است و به رئيس المحدثين لقب يافته، اما مطالب شيخ مفيد، سيد مرتضى و اين طبقه از بزرگان ما بر اساس حديث تنها نيست، از اين رو مسلك شيخ مفيد و سيد مرتضى در خيلى از مسائل با مسلك شيخ صدوق رحمه الله تفاوت دارد. با اين حال هر دو مسلك اعتقاد به رجعت را بيان فرموده اند و اختلافى بين علماى اماميه در اين مورد وجود ندارد.
سيد مرتضى مى فرمايند:
قد اجتمعت الإمامية على أنّ الله تعالى عند ظهور القائم صاحب الزمان عليه السلام يعيد قوماً من أوليائه لنصرته والابتهاج بدولته وقوماً من أعدائه ليفعل بهم ما يستحقّون من العذاب. وإجماع هذه الطائفة قد بيّنا في غير موضع من كتبنا أنّه حجّة، لأنّ المعصوم فيهم، فيجب القطع على ثبوت الرجعة، مضافاً إلى جوازها في القدرة;2
همه شيعيان اماميه اتّفاق نظر دارند كه به هنگام ظهور امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف قومى از اولياى امام زمان عليه السلام به اين عالم برمى گردند تا آن بزرگوار را كمك كنند و اين ها در عصر امام زمان و به دولت و قدرت آن حضرت مبتهج مى شوند. امام زمان عليه السلام قومى را نيز از دشمنان خدا و رسول برمى گرداند.
بعد ايشان مى فرمايند: در مباحثمان به اثبات رسانديم كه اجماع طائفه اماميه حجّت است; زيرا در مجمعين معصوم وجود دارد. پس بايد قطع و يقين و اعتقاد به رجعت داشته باشيم. علاوه بر اين كه رجعت يك امر مقدورى براى خداوند متعال است. پس ما بايد معتقد باشيم.
شيخ طبرسى رحمه الله در تفسير مجمع البيان در ذيل چند آيه از قرآن مجيد رجعت را بيان كرده و به اجماع اماميه تصريح كرده است. وى مى نويسد:
(وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّة فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ).3
أي: يدفعون، عن ابن عبّاس. وقيل: يحبس أوّلهم على آخرهم.
واستدلّ بهذه الآية على صحّة الرجعة من ذهب إلى ذلك من الإمامية، بأن قال: إنّ دخول «من» في الكلام، يوجب التبعيض، فدلّ ذلك على أنّ اليوم المشار إليه في الآية، يحشر فيه قوم دون قوم، وليس ذلك صفة يوم القيامة الّذي يقول فيه سبحانه: (وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا).4
وقد تظاهرت الأخبار عن أئمة الهدى من آل محمّد عليهم السّلام في أنّ الله تعالى سيعيد عند قيام المهدي عليه السّلام قوماً ممّن تقدّم موتهم من أوليائه وشيعته، ليفوزوا بثواب نصرته ومعونته، ويبتهجوا بظهور دولته.
ويعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقم منهم وينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب، في القتل على أيدي شيعته والذلّ والخزي بما يشاهدون من علوّ كلمته.
ولا يشك عاقل أنّ هذا مقدور لله تعالى غير مستحيل في نفسه، وقد فعل الله ذلك في الأمم الخالية، ونطق القرآن بذلك في عدّة مواضع مثل قصّة عزير وغيره، على ما فسّرناه في موضعه.
وصحّ عن النبي صلّى الله عليه وآله قوله: «سيكون في أمتي كلّ ما كان في بني إسرائيل، حذو النعل بالنعل، والقذة بالقذة، حتى لو أنّ أحدهم دخل جحر ضبّ لدخلتموه»5.6
علامه مجلسى رحمه الله در اين باره مى فرمايند:
أجمعت الشيعة عليها (الرجعة) في جميع الأعصار واشتهرت بينهم كالشمس في رابعة النهار، حتى نظموها في أشعارهم، واحتجّوا بها على المخالفين في جميع أمصارهم، وشنّع المخالفون عليهم في ذلك وأثبتوه في كتبهم وأسفارهم;7
در همه زمان ها، در همه طبقات شيعه، اين اجماع وجود دارد، اين عقيده مشهور شيعيان است.
اين عقيده را بزرگان علماى مخالفان مثل فخر رازى به شيعيان نسبت داده اند، و در كتاب هاى آن ها نيز مذكور است، وليكن بعضى از روى عمد و غرض واقعيّت را اخفا نموده و اين عقيده را تحريف كرده، سپس به آن دهان كجى مى كند. چنان كه در عبارت يكى از آن ها خواهد آمد.
بنابراين، رجعت يعنى: برگشتن قومى از رؤوس مؤمنان و قومى از رؤوس ظالمان و منافقان و كسانى كه در طول تاريخ به ائمه عليهم السلام، به اصحاب و به شيعيانشان ستم كرده اند، به اين عالم، و انتقام گرفتن مؤمنان از ظالمان در زمان حكومت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف.
اين عقيده كه از كتاب و سنّت دلايل زيادى دارد به مرور زمان به شيعيان اختصاص يافته و غير شيعه نه فقط سعى كردند اين عقيده را نفى كنند; بلكه معناى آن را عوض كردند و به گونه ديگرى كه اساساً قابل قبول نيست به ما نسبت دادند تا ذهن مردم از اين اعتقاد مشوّش گردد.
اينك عبارت يكى از بزرگان اهل سنّت را مى خوانيم. حافظ نُوَوى ـ كه در نظر اهل سنّت بسيار بزرگ و از او فراوان تجليل مى كنند و شرح او بر صحيح مسلم مشهورترين شرح هاست ـ در معناى رجعت مى گويد:
هو ما تقوله الرافضة وتعتقده بزعمها الباطل. أنّ عليّاً كرم الله وجهه8 في السحاب فلا نخرج يعني مع من يخرج من ولده حتى ينادى من السماء أن اخرجوا معه. وهذا نوع من أباطيلهم وعظيم جهالاتهم اللائقة بأذهانهم السخيفة و عقولهم الواهية;9
چيزى كه شيعيان مى گويند و معتقد هستند به زعم خودشان، اين است كه على كرم الله وجهه در سحاب (يعنى در آسمان در بين ابرها) زندگى مى كند، و چون چنين است (منتظر مى مانيم) خروج نخواهيم كرد و با فرزندان على كه قيام مى كنند عليه حكومت هاى ظالمان، قيام و همكارى نمى نماييم تا وقتى كه از آسمان ندا بيايد كه زود خارج شويد. يعنى عليه حكومت ظلم قيام كنيد. اين نوعى از اباطيل شيعيان است; كسانى كه عقولشان اين قدر ضعيف و سخيف است، چنين عقايدى دارند.
آنان رجعت را اين چنين معنا مى كنند، حال اين كه ما اين را نگفتيم و نمى گوييم.
چرا رجعت را اين گونه معنا مى كنند؟
براى اين كه در پى آن بتوانند به شيعه فحش بدهند و جسارت بكنند. هر كس اين عقيده را بشنود مى گويد: چه عقيده باطلى و چه حرف مزخرفى است!
يعنى چه على عليه السلام در ابر است و تا وقتى او اجازه ندهد؟ تا از آن ناحيه ندايى نيايد؟
همان گونه كه اشاره كرديم و بيان خواهيم كرد، اصل رجعت ريشه قرآنى و روايى دارد كه عدّه اى از بزرگان اهل سنّت نيز به رجعت قائل بوده اند.
علاوه بر اين كه اگر عقيده به رجعت يك عقيده سخيف باطلى ـ العياذ بالله ـ بود كه ريشه قرآنى و حديثى نداشت، آنان علماى قائل به رجعت ما را توثيق نمى كردند، چنان كه خواهد آمد.
اما اين كه چرا رجعت را اين طور معنا مى كنند؟ و در اين باره به شيعه حمله مى كنند و توهين مى نمايند؟
زيرا ـ چنان كه گذشت ـ بين رجعت و ولايت و برائت ارتباط وجود دارد. اين ارتباط مانع مى شود كه اين اعتقاد را بپذيرند; از اين رو منكر مى شوند و به معتقدان اين عقيده حمله مى كنند. چون اگر به رجعت معتقد بشوند بايد به لوازم آن نيز متعهّد بشوند و اين به ضرر آن هاست.
اعتقاد به رجعت به طور كلّى يك اعتقاد قرآنى و حديثى است و بزرگان ما براى آن، اجماع ادّعا نموده اند و براى اثبات اين اعتقاد، كتاب هاى بسيارى نيز تأليف كرده اند، از جمله:
1 . اثبات الرجعة از فضل بن شاذان نيشابورى (260).
2 . اثبات الرجعة از علامه حسن بن يوسف حلّى (726).
3 . اثبات الرجعة از عبدالرزاق لاهيجى قمى.
4 . اثبات الرجعة از شيخ حسن بن سليمان بن خالد حلّى (صاحب مختصر البصائر) (قرن 8).
5 . اثبات الرجعة از محقق كركى (940).
6 . الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شيخ محمّد بن حسن حر عاملى (1104).
7 . اثبات الرجعة وظهور الحجة از ميرزا محمّد مؤمن حسينى استرآبادى (1088).
8 . اثبات الرجعة (فارسى) از علامه مجلسى (1110).
9 . اثبات الرجعة از آقا جمال الدين خوانسارى (1125).
10 . حيات الأموات بعد الموت از شيخ احمد درازى بحرانى (1131).
11 . النجعة في اثبات الرجعة از سيد على نقى نقوى لكنهوى.
12 . رهبر گمشدگان في ا ثبات الرجعة از سيد على نقى فيض الاسلام.
اكنون اين بحث را از چند جهت پى مى گيريم:
1 . الاعتقادات في دين الاماميه: 60، باب 18.
2 . رسائل المرتضى: 3 / 136.
3 . سوره نمل (27): آيه 83 .
4 . سوره كهف (18): آيه 47.
5 . بحار الأنوار: 53 / 127.
6 . تفسير مجمع البيان: 7 / 405 ـ 406.
7 . بحار الأنوار: 53 / 122.
8 . اهل سنّت از امير مؤمنان على به «كرم الله وجهه» تعبير مى كنند. چون امير مؤمنان عليه السلام هرگز براى بت ها سجده نكرده. اما بزرگان آن ها، عمرى بر بت ها سجده كرده اند.
9 . شرح مسلم نووى: 1 / 101.