ثمره پيروى از ائمّه / سَعِدَ مَنْ وَالاَكُمْ

ثمره پيروى از ائمّه
سَعِدَ مَنْ وَالاَكُمْ;
كسى كه ولايت شما را پذيرفت، سعادتمند شد.
تا كنون بحث ما در حالات، صفات و مقامات ائمه عليهم السلام بود. در اين فراز بحث ما در اين است كه نتيجه رفتار با ائمه عليهم السلام چگونه است؟
چگونه افراد با ائمه عليهم السلام رفتار كردند؟ نتيجه رفتارشان چه چيزى شد؟ و نتايج احوالات آن ها چه خواهد بود؟!
پيش تر گفتيم كه ائمه عليهم السلام شاخص، معيار، ميزان و آيت خدا و عَلَم و راهنما هستند. بنابراين، اراده امام، اراده خداوند متعال، گفتار او گفتار خدا و كردار او كردار خداوند است.
اشخاص در رويايى با ائمه عليهم السلام از نظر اعتقادى و عملى و نتيجه آن، دو دسته اند:
1 . نيك بختان،
2 . بد بختان.
دسته اى از مردم كسانى هستند كه با ائمه عليهم السلام رفتار درستى داشتند، از آنان پيروى نموده و به وظيفه خودشان عمل كردند. البته مراتب اينان مختلف است، چنين افرادى اهل سعادت و نتيجه آن، سعادتمند بودن آن هاست.
انسان يا سعيد است و يا شقى; چرا كه دو راه بيشتر نيست، و هر راهى هم نتيجه خودش را دارد. قرآن مجيد نيز همين را مى گويد، در آيه اى مى فرمايد:
(يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعيدٌ);1
هنگامى كه آن روز (قيامت) فرا رسد هيچ كس جز به اراده و اجازه پروردگار سخن نمى گويد، پس گروهى از اين ها بدبختند و گروهى نيك بخت.
در آيه مباركه ديگر مى خوانيم:
(إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَإِمّا كَفُورًا);2
ما راه را به او نشان داديم يا مى پذيرد و يا روى برمى گرداند.
بنابراين، سرسخت ترين دشمنان اهل بيت عليهم السلام نيز نمى توانند بگويند كه نتيجه پيروى ائمه عليهم السلام جهنّم است; بلكه همه اقرار مى كنند كه پيروان آن بزرگواران نيك بخت گشتند.
پس نتيجه پيروى واقعى از اهل بيت عليهم السلام سعادت، خوشبختى، حسن عاقبت و نجات در جهان آخرت و ورود به بهشت خواهد شد. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَأَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها …);3
و امّا آن ها كه سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند.
چرا؟ چون ائمّه واسطه، سبب و رابط هستند، همه اقوال و افعالشان الاهى است، كلامشان، كلام خدا و فعلشان، فعل خداست. پس اطاعت و تبعيت از ايشان «سعادت» و مخالفت با آنان «شقاوت» خواهد بود.
نكته قابل ذكر اين كه سعادت، همواره مقابل شقاوت است;4 ولى در زيارت جامعه مقابل هلاكت آمده است و بين شقاوت و هلاكت تفاوت است. شايد به اين صورت باشد كه شقاوت، يعنى بدحالى، اما هلاكت، مساوى با نيستى و نابودى است.
بنابر آن چه گذشت، كسانى كه با اهل بيت عليهم السلام رفتار نيكويى داشتند و از آنان پيروى كردند فائز و پيروز شدند.
از قرآن مجيد استفاده مى شود كه فوز، از سعادت بالاتر است. پس اگر كسى از آنان پيروى كند، سعادتمند است. امّا اگر كسى به اهل بيت عليهم السلام تمسّك كند و از آن ها جدا نشود و ملازم آنان باشد به مقام فوز رسيده است.
البته هر فائزى سعادتمند است، اما هر سعادتمندى اهل فوز نيست; چرا كه فوز مقام بالاترى است. در قرآن كريم اين گونه مى خوانيم:
(إِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازًا * حَدائِقَ وَأَعْنابًا * وَكَواعِبَ أَتْرابًا * وَكَأْسًا دِهاقًا * لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْوًا وَلا كِذّابًا * جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِسابًا);5
همانا براى پرهيزكاران خير و سعادت و پيروزى است كه نتيجه آن، باغ هاى سرسبز كه داراى نهرهايى است با انواع انگورها و حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال و جام هايى كه لبريز از نوشيدنى هاى پاك است كه در آن جا، نه سخن لهو و بيهوده مى شنوند و نه دروغى، اين ها پاداشى حساب شده و كافى از جانب پروردگارت هستند كه به آن ها داده شده است.
در اين جا مناسب است از منابع غير شيعى حديث نقل كنيم:
ابوالقاسم طبرانى به سند خود آورده كه حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
خرج علينا رسول الله صلّى الله عليه وآله عشيّة عرفة فقال: إنّ الله باهى بكم وغفر لكم عامّةً ولعليّ خاصّة، وإنّي رسول الله إليكم غير محاب لقرابتي، هذا جبريل يخبرني أنّ السعيد حق السعيد من أحبّ عليّاً في حياته وبعد موته، وأنّ الشقيّ كلّ الشقي من أبغض عليّاً في حياته وبعد موته;6
رسول خدا صلى الله عليه وآله شب عرفه نزد ما آمد و فرمود: به راستى خدا به شما مباهات دارد همه شما را به طور عموم و على را به طور خاص آمرزيده. من رسول خدا به سوى شما هستم و از راه دوستى و خويشاوندى نيست. اين جبرئيل است كه به من خبر مى دهد سعادتمند كامل كسى است كه على را در دوران زندگى او و پس از مرگش دوست بدارد و بدبخت كامل كسى است كه على را در دوران زندگى و پس از مرگ او دشمن بدارد.
آن چه گذشت مختصرى درباره سعادت اهل ولايت در جهان آخرت بود.
اما ولايت اهل بيت عليهم السلام در دنيا نيز آثار مادّى و معنوى دارد. به نظر مى رسد بهترين و بالاترين اين آثار تقوا و ورع است. از اين رو در روايات شيعه و سنّى اميرالمؤمنين عليه السلام به «امام المتقين» موصوف شده اند.
در روايتى جابر مى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
يا جابر! أيكتفي من ينتحل التشيّع أن يقول بحبّنا أهل البيت؟ فوالله، ما شيعتنا إلاّ من اتّقى الله وأطاعه، وما كانوا يُعرفون يا جابر! إلاّ بالتواضع والتخشّع والأمانة وكثرة ذكر الله والصّوم والصّلاة والبرّ بالوالدين والتعاهد للجيران من الفقراء وأهل المسكنة والغارمين والأيتام وصدق الحديث وتلاوة القرآن وكفّ الألسن عن الناس إلاّ من خير; وكانوا اُمناء عشائرهم في الأشياء.
قال جابر: فقلت: يابن رسول الله! ما نعرف اليوم أ حداً بهذه الصفة.
فقال: يا جابر! لا تذهبنّ بك المذاهب، حسب الرّجل أن يقول: اُحبُّ عليّاً وأتولاّه ثمّ لا يكون مع ذلك فعّالاً؟
فلو قال: إنّي اُحبُّ رسول الله، فرسول الله صلّى الله عليه وآله خيرٌ من عليّ عليه السّلام ثمّ لا يتّبع سيرته ولا يعمل بسنّته ما نفعه حبّه إيّاه شيئاً.
فاتّقوا الله واعملوا لما عند الله، ليس بين الله وبين أحد قرابة، أحبُّ العباد إلى الله عزّوجلّ ]وأكرمهم عليه[ أتقاهم وأعملهم بطاعته.
يا جابر! والله، ما يتقرّب إلى الله تبارك وتعالى إلاّ بالطاعة وما معنا براءة من النار ولا على الله لأحد من حجّة. من كان لله مطيعاً فهو لنا ولي، ومن كان لله عاصياً فهو لنا عدو. وما تنال ولايتنا إلاّ بالعمل والورع;7
اى جابر! آيا همين بس است كه گروهى نام خود را شيعه بگذارند و بگويند: ما اهل بيت را دوست مى داريم؟ به خدا سوگند، شيعيان ما كسانى هستند كه تقوا داشته باشند و از خدا اطاعت كنند.
اى جابر! شيعيان ما به تواضع و فروتنى و خشوع و امانت معروف هستند، آن ها همواره در ياد خدا هستند، نماز مى خوانند، روزه مى گيرند به پدر و مادر نيكى مى كنند، با همسايگان فقير و مستمند رفت و آمد مى نمايند، به ورشكستگان مى رسند، قرض داران را كمك مى كنند، به يتيمان رسيدگى دارند، راست مى گويند، قرآن تلاوت مى نمايند، زبان از مردم باز مى دارند و جز خير نمى گويند و امينان خانواده هاى خود هستند.
جابر گويد: عرض كردم. اى فرزند رسول خدا! ما امروز اشخاصى به اين صفات مشاهده نمى كنيم.
فرمود: اى جابر! شما به كجا مى رويد؟ آيا شايسته است مردى بگويد: من على عليه السلام را دوست مى دارم، ولى بعد از اين، اهل كار نباشد؟ اگر او مى گويد: من رسول خدا صلى الله عليه وآله را دوست مى دارم، بايد بداند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله از على عليه السلام بهتر است. پس چرا از سيره رسول صلى الله عليه وآله پيروى نمى نمايد و به سنّت او عمل نمى كند بايد بداند بدون عمل از محبّت سودى نخواهد برد.
پس تقواى خدا پيشه كنيد و به دستورات او عمل نماييد، خداوند با هيچ كس نسبت و خويشاوندى ندارد، هر كس پرهيزگار باشد و از دستورات خدا اطاعت كند او محبوب خداوند است.
اى جابر! به خداوند سوگند، هيچ بنده اى بدون اطاعت نمى تواند به خداوند نزديك شود، ما برائت از آتش نداريم، هيچ كس نزد خداوند برهانى ندارد كه با آن احتجاج كند. هر كس از خداوند اطاعت كرد او دوست ماست، و هر كس به خدا عصيان نمود دشمن ماست. به ولايت ما نخواهد رسيد مگر به عمل و پارسايى.
البتّه «ورع» از «تقوا» بالاتر است و در روايات آمده كه شيعيان ما را از راه ورع بشناسيد; يعنى مهم ترين علامت تشيّع، ورع است و ائمّه عليهم السلام هم چنان به ورع توصيه داشته و با آن تربيت نموده اند.
ابواُسامه مى گويد: امام صادق عليه السلام مى فرمود:
عليك بتقوى الله والورع والاجتهاد وصدق الحديث وأداء الأمانة وحسن الخلق وحسن الجوار، وكونوا دعاةً إلى أنفسكم بغير ألسنتكم وكونوا زيناً ولا تكونوا شيناً…;8
بر تو باد تقواى خدا، ورع داشته باش، عبادت را فراموش نكن، راست بگو، امانت ها را ادا نما، حسن خلق داشته باش و با همسايگان نيكى كن.
مردم را به طرف خود بخوانيد بدون اين كه زبانتان را به كار گيريد، موجب آبروى ما باشيد و اعتبار ما را نگه داريد… .
در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام فرمود:
ليس منّا ـ ولا كرامة ـ من كان في مصر فيه مائة ألف أو يزيدون وكان في ذلك المصر أحد أورع منه;9
از ما نيست ـ و ارزشى ندارد ـ كسى كه در شهرى سكونت كند و در آن صد هزار نفر و يا بيشتر سكونت داشته باشند و در ميان آن ها پرهيزگارتر از او باشد.
در سخن ديگرى ابن رئاب مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
إنّا لا نعدّ الرجل مؤمناً حتى يكون بجميع أمرنا متّبعاً مريداً. ألا ومن اتّباع أمرنا وإرادته الورع، فتزيّنوا به يرحمكم الله…;10
كسى را در شمار مؤمنان نمى شماريم جز هنگامى كه به همه اوامر ما مطيع باشد. هان بدانيد كه ورع و پارسايى جزء اوامر ماست كه اطاعت آن ضرورى است. پس به زيور پارسايى خود را مزيّن سازيد، خدايتان رحمت كند… .
عمرو بن سعيد بن هلال نيز در اين باره روايتى دارد. او مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
أوصيني.
قال: أوصيك بتقوى الله والورع والاجتهاد، واعلم أنّه لا ينفع اجتهاد لا ورع فيه;11
مرا سفارشى فرما.
فرمود: تو را به تقواى خدا، پاكدامنى و كوشش در عبادت سفارش مى كنم. بدان كه كوشش در عبادتى كه با پاكدامنى همراه نباشد، سودى نخواهد داشت.
عبيدالله بن على مى گويد: امام كاظم عليه السلام فرمود:
كثيراً ما كنت أسمع أبي يقول: ليس من شيعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه في خدورهنّ، وليس من شيعتنا من هو في قرية فيها عشرة آلاف رجل فيهم من خلق الله أورع منه;12
من از پدرم بسيار مى شنيدم كه مى فرمود: از شيعيان ما نيست كسى كه (در پارسايى به گونه اى نباشد كه) زنان پرده نشين در ميان پرده خويش از ورع او سخن گويند و از دوستان ما نيست كسى كه در شهرى باشد كه ده هزار تن در آن باشند و پارساتر از او ميان آن ها خدا خلق كرده باشد.

1 . سوره هود (11): آيه 105.
2 . سوره دهر (76): آيه 3.
3 . سوره هود (11): آيه 108.
4 . ر.ك: المفردات في غريب القرآن: 264.
5 . سوره نبأ (78): آيات 31 ـ 36.
6 . المعجم الكبير: 22 / 415، حديث 1026.
7 . الكافى: 2 / 74، حديث 3.
8 . الكافى: 2 / 77، حديث 9.
9 . همان: 78، حديث 10.
10 . همان: حديث 13.
11 . همان: حديث 11.
12 . همان: 79، حديث 15.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *