تسليم قلبى و پيروى قطعى
وَقَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَرَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ;
و دلم تسليم شما و رأى من نيز تابع (رأى) شماست و ياريم برايتان آماده است.
اگر «واو» عاطفه باشد، اين جمله به جمله هاى گذشته مرتبط مى شود و خلاصه اين كه به تمام آن چه گفتم اعتقاد قلبى جازم دارم و در همه امور تابع شما هستم.
ولى به نظر مى رسد «واو» استينافى باشد و مى خواهيم به امام عليه السلام اين گونه بگوييم:
قلب من در اختيار شما و به تمام معنا تسليم شماست، و اين همان است كه قرآن كريم مى فرمايد:
(وَما كانَ لِمُؤْمِن وَلا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينًا);1
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد آن گاه كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، (در برابر آن فرمان) اختيارى داشته باشد و هر كس از فرمان خدا و رسولش نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.
و پرواضح است كه تسليم بودن در برابر امام، تسليم بودن در برابر خدا و رسول است. خلاصه اين كه رضاى امام، رضاى خدا و رسول است، و حالت رضا در رأس همه حالات بندگى است، و لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
رأس طاعة الله الصبر والرضا عن الله فيما أحبّ أو كره، ولا يرضى عبد عن الله فيما أحبّ أو كره إلاّ كان خيراً له فيما أحبّ أو كره;2
آغاز طاعت خدا صبر و راضى بودن از خداوند است به آن چه بنده دوست داشته يا ناپسند شمارد و هيچ بنده اى از خدا درباره آن چه دوست دارد يا ناپسند مى شمارد، راضى نباشد جز آن خيرش در آن چه دوست داشته يا ناپسند شمرده، خواهد شد.
و نيز در روايت جالبى فرمود:
عجبت للمرء المسلّم لا يقضي الله عزّوجلّ له قضاءً إلاّ كان خيراً له، إن قرض بالمقاريض كان خيراً له، وإنْ ملك مشارق الأرض ومغاربها كان خيراً له;3
در شگفتم از مرد تسليم شده اى كه خداى متعال براى او سرنوشتى قرار ندهد مگر اين كه خير او باشد، اگر بدنش را با قيچى ها ببرند، خير اوست و اگر شرق و غرب زمين را مالك شود، خير اوست.
و اين چنين است قلب مسلّم.
و مى دانيم كه قلب بر همه اعضا و جوارح انسانى حكومت دارد; وقتى قلب تسليم خداى متعال، رسول اكرم صلى الله عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام باشد، همه اعضا و جوارح من در اختيار و تسليم خواهند بود.
بنابراين، چشمى كه در اختيار امام عليه السلام باشد نه فقط گناه نمى كند; بلكه خدمتگزار و مطيع خواهد بود، هم چنين است زبان، پا و دست نه فقط گناه نمى كنند; بلكه خدمتگزار و در مسير آن ها خواهند بود، چون همه اين ها در خدمت قلب هستند و قلب تسليم و در اختيار امام عليه السلام است. تا اين جا، به قلب مربوط بود.
جمله بعدى «ورأيي لكم تبع» به فكر مربوط است; يعنى نه فقط قلب من و اعضاى تابعه آن، بلكه فكر من نيز در خدمت شماست.
به عبارت ديگر، رأى من بايد در اختيار و مسير شما باشد، نه بر خلاف رأى شما، بايد در خط شما باشد، نه بر خلاف خط شما.
جمله بعدى «ونصرتي لكم معدّة» كلمه «نصرة» مصدر است و مقرّر شده كه مصدر مضاف بر عموم دلالت دارد; يعنى تمام قدرت و نيروى بدنى و مادى من و هر آن چه كه در توانم دارم، آماده به خدمت شماست.
آرى، ما در برابر ائمّه عليهم السلام اين طور بايد باشيم، آماده به خدمت نه اين كه بى تفاوت تا چه رسد بر خلافشان باشيم.
نصرت ائمه عليهم السلام تقويت راه آن هاست كه راه خدا و رسول است، و اين بر هر فرد به قدر توان و امكانات واجب است، عالم و دانشمند از راه علم و تحقيق، سخنرانى، تدريس و تأليف كتاب، ثروتمند از راه كارهاى مالى، اگر كسى آبرو و موقعيت اجتماعى دارد براى پيش برد مكتب اهل بيت عليهم السلام خرج كند. خلاصه هر كسى به هر نحوى بايد در مقام نصرت آن بزرگواران باشد، مخصوصاً در جهت تقويت حكومت حضرت مهدى ارواحنا فداه در زمان حضور، ان شاء الله تعالى.
كوتاه سخن اين كه تسليم و استقامت در عقيده و عمل و تبعيّت مطلق در رأى و مهيّا بودن بالفعل و در رابطه با دولتشان در آينده، يعنى «تشيّع»، و با گفتن اين عبارات در واقع تشيّع و ثابت بودن بر ولايت را حتّى در شرايط دشوار، عرضه مى داريم.
1 . سوره احزاب (33): آيه 36.
2 . الكافى: 2 / 60.
3 . همان: 2 / 62، حديث 8 .