اعتقادات ديگر
مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلاَنِيَتِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ;
به نهان و آشكار شما، حاضر و غايب شما و اول و آخر شما ايمان دارم.
اين فراز نيز برخى از عقايد ما را در بر گرفته است كه در مقام زيارت بر امام عليه السلام عرضه مى كنيم و مى گوييم:
هم به ذوات مقدّس و امامت شما و هم به جهاتى كه در شما وجود دارد، ايمان دارم.
ائمه عليهم السلام هم «سرّ» دارند و هم «علانيه»، بعضى «شاهد» و بعضى «غايب»; حضرت مهدى ارواحنا فداه «أوّلكم» امير مؤمنان «آخركم» ولى عصر عجّل الله فرجه.
من به همه اين جهات ايمان دارم و به طور يقين معتقد هستم.
ملاحظه كنيد! اگر انسان به مقام كسى ايمان پيدا كرد كه او از نظرش داراى يك مقام علمى بلندى است، به صحّت فرمايشات او ايمان پيدا خواهد كرد; چه آن كه به او فرموده، يا به ديگرى فرموده، چه مطالبى را كه نوشته و يا گفته و حتى مطالبى را كه نگفته، چه مطالبى شنيده و يا خود نشنيده و ديگرى شنيده و يا مطالبى را كه هنوز به كسى نفرموده، به صحّت همه آن مطالب ايمان پيدا خواهد كرد.
همين گونه است در مقام عدالت، اگر شما به عدالت كسى معتقد شديد، آثار عدالت را مترتّب مى كنيد; يعنى هم پشت سر او نماز مى خوانيد و هم شهادت او را مى پذيريد، اگر او مدح يا مذمّت كسى را نقل كرد، مى پذيريد و مدح و مذمّت او را به جا قرار مى دهيد، و بالاخره تمام آن چه كه به شئون او مربوط است مى پذيريد تا جايى كه اگر با او معاشرت داشته باشيد يا نداشته باشيد، همه جزئيّات اقوال و افعال او را حتى در داخل منزلش كه اطلاع تفصيلى نداريد، مشروع دانسته و معتقد به صحّت هستيد، چرا كه به عدالت او اعتقاد داريد.
اين مثال را براى تقريب مطلب بيان كرديم. از اين رو مى گوييم: وقتى ما در حد خودمان به ائمه اطهار عليهم السلام معرفت پيدا كرديم كه آن ها نزد خداوند متعال مقامى دارند كه حتى فرشته مقرّب، پيامبر مرسل، صديق، شهيد، عالم، و… طمع ندارد; ديگر در هيچ شأنى از شئونشان شك نخواهيم داشت، بلكه تسليم آنان بوده و ايمان قطعى خواهيم داشت.
كسانى در زمان حضور ائمه بودند و ايمان نياوردند، كسانى بعد رحلت امامى منكر امام بعدى شدند و كسانى به امام غايب قائل نشدند، ما مى گوييم: به امامت شما معتقديم; چه شاهد و حاضر باشيد و چه غايب، چه شما را ديده باشيم يا نديده باشيم. اين خصوصيات در ايمان ما هيچ مدخليّتى ندارد.
هم چنين ما معتقديم به حقّانيت ائمه و اقوال، افعال و علومشان چه به ما رسيده يا از ما مخفى باشد، چه بفهميم يا نفهميم. هرگز مستور بودن امر از ما دليل نمى شود انكار يا تكذيب كنيم، چنان كه در تاريخ از سوى خيلى افراد در برابر حضرت رسول و ائمه عليهم السلام واقع شده است.
ملاحظه كنيد! به طور قطع معارف، علوم و اسرارى در نزد كميل، رُشيد، جابر جعفى و بريد عجلى، زراره، محمّد بن مسلم، ابوبصير، بزنطى، يونس بن عبدالرحمان و نوّاب خاص امام زمان عجل الله فرجه الشريف وجود داشته و مراتب آن ها نيز متفاوت بوده، كه چيزى از آن قضايا به ديگران گفته نشده; زيرا ظرفيت و لياقت لازم است، ولى در عين حال ما به حقانيت آن علوم، اسرار و معارف، اعتقاد و ايمان داريم.
عبارت «مؤمن بسرّكم و علانيتكم» هم مى تواند به ذوات مقدس ائمّه عليهم السلام متعلّق باشد و هم مى تواند به احوالات، علوم، صفات و مقامات آن بزرگواران برگردد.
البته عدم شناخت و اعراض مردم هيچ ضررى به مقامات پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام نخواهد داشت. شما مى دانيد پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مدّت ها در مكّه مورد آزار و اذيّت مردم بودند و آنان حاضر نبودند به آن حضرت ايمان بياورند و حضرتش چند سال هم در شعب ابى طالب تحت محاصره بودند. آيا اين گونه رفتار مردم ضررى به نبوّت پيامبر داشت؟
مردم در غدير خم با امير مؤمنان على سلام الله عليه بيعت كردند، اما بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از آن حضرت اعراض كردند; آيا اين اعراض به امامت و ولايت آن بزرگوار ضررى داشت؟
اين مسئله درباره امام حسن و امام حسين عليهما السلام و امامان ديگر نيز همين گونه است و بسيارى از مردم از امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف غافلند، آيا اين غفلت ها، اعراض ها و عدم شناخت ها ضررى به مقامات و امامت آن ها دارد؟
در اُمّت هاى پيشين نيز همين طور بود، بسيارى از پيامبران الاهى از طرف اُمّت خود مورد اهانت و اذيّت واقع شدند و بسيارى از آن ها به قتل رسيدند، آيا اين گونه رفتار با آنان به نبوّت و رسالتشان ضررى داشت؟
اين يك حقيقت است كه ما به ائمه و مقامات آن ها عليهم السلام ايمان داريم; گرچه تمام اهل عالم از آن ها اعراض كنند.
آرى، ما به نهان و آشكار، شاهد و غايب و اول و آخر ائمه عليهم السلام ايمان داريم و ايمان ما، ايمان به مقام ولايت است كه اين مقام، در اين ذوات مقدسه محصور است. ما به ذوات ائمّه و مقاماتشان حتى مقاماتى كه نمى توانيم آن ها را درك كنيم و از چگونگى آن ها آگاهى نداريم، ايمان داريم.
در روايت جالبى آمده است كه ابوبصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
يا أبا محمّد! والله إنّ عندنا سرّاً من سرّ الله، و علماً من علم الله، والله ما يحتمله ملك مقرّب، ولا نبي مرسل، ولا مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان;1
اى ابامحمّد! به خدا سوگند! به راستى در نزد ما رازى از رازهاى خدا و دانشى از دانش خداوند است. به خدا سوگند، فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و مؤمنى كه خداوند دلش را با ايمان آزموده، توان تحمّل آن ها را ندارد.
آرى، وقتى چنين مؤمنى اين مقام را تحمّل ندارد روشن است كه مطلب فوق درك، فهم و عقول ماست. آن بزرگواران اين چنين هستند و همه اين مقامات از خداوند متعال است. ما درباره ائمه غلو نداريم، مى گوييم: هر چه آن بزرگواران دارند از خداوند متعال است كه به بركت عبوديت و طاعتشان به آنان عنايت فرموده، ولى به ديگران نداده است.
ملاحظه كنيد! مگر قرآن مجيد داستان عرش بلقيس را حكايت نكرده است؟
مگر آصف بن برخيا نگفت:
(أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ);2
پيش از آن كه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد.
آيا ائمه اطهار عليهم السلام از آصف بن برخيا كمتر هستند؟
ما دليل داريم بر اين كه قدرت و علمى كه خداوند متعال به آن بنده از بندگانش داده نسبت به آن چه به ائمه اطهار عليهم السلام عنايت كرده چيزى نيست، عبدالرحمان بن كثير هاشمى در ذيل آيه ياد شده از امام صادق عليه السلام اين گونه نقل مى كند:
ففرّج أبو عبدالله عليه السلام بين أصابعه فوضعها على صدره ثمّ قال:
والله عندنا علم الكتاب كلّه;3
امام صادق عليه السلام انگشتان مباركش را باز كرد و بر سينه اش نهاد، آن گاه فرمود: به خدا سوگند، همه علم كتاب نزد ماست.
در روايت ديگرى آمده: ابن أذينه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
الّذي عنده علم الكتاب هو أمير المؤمنين عليه السلام.
وسئل عن الّذي عنده علم من الكتاب أعلم أم الّذي عنده علم الكتاب؟
فقال: ما كان علم الّذي عنده علم من الكتاب عند الّذي عنده علم الكتاب إلا بقدر ما تأ خذ البعوضة بجناحها من ماء البحر.
وقال أمير المؤمنين صلوات الله عليه: ألا إنّ العلم الّذي هبط به آدم من السماء إلى الأرض وجميع ما فضلت به النبيون إلى خاتم النبيين، في عترة خاتم النبيين;4
كسى كه داراى علم كتاب است امير مؤمنان على عليه السلام است.
از حضرتش پرسيدند: كسى كه داراى علم كتاب است داناتر است يا كسى كه مقدارى از علم كتاب را داراست؟
فرمود: نسبت علم و دانش كسى كه مقدارى از علم كتاب را دارد به كسى كه علم كتاب را دارد، نسبت مقدار آبى است كه پشه اى از آب دريا با بال خود برمى دارد.
امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: هان! تمام دانشى را كه حضرت آدم از آسمان به زمين فرود آورد و همه امتيازات پيامبران تا خاتم پيامبران در اختيار عترت پيامبر خاتم است.
بنابراين، ما به ائمه اطهار عليهم السلام عرض مى كنيم:
ما به امامت و مقامات شما ايمان داريم; چه از نزديك با شما ديدار داشته باشيم و شما را مشاهده كنيم و چه ديدار نداشته باشيم. ديدن امام عليه السلام تأثيرى در اين عقيده ندارد; چه از خصوصيات و جزئيات مقام شما اطلاع داشته باشيم يا اطلاع نداشته باشيم، آن طورى كه هستيد و خودتان مى دانيد ايمان داريم.
و ممكن است جمله «وأوّلكم وآخركم» به دوازده امامى بودن اشاره باشد، و اين كه امامت و ولايتى را كه براى حضرت امير عليه السلام قائل هستيم براى ساير ائمه تا امام زمان عليهم السلام قائل باشيم، نه مثل آن هايى به بعضى ايمان داشتند و امامت بقيّه امامان را منكر شدند.
ابن مسكان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
من أنكر واحداً من الأحياء فقد أنكر الأموات;5
كسى كه يكى از امامان زنده را انكار كند، در واقع پيشوايانى را كه از دنيا رفته اند، انكار كرده است.
و همه ائمه اثنا عشر در امامت و ولايت و وجوب طاعت در يك مرتبه هستند.
در حديث ديگرى رسول خدا صلى الله عليه وآله به حضرت على عليه السلام اين گونه فرمود:
أنا سيّد الأوّلين والآخرين، وأنت ـ يا علي! ـ سيّد الخلائق بعدي، أوّلنا كآخرنا وآخرنا كأوّلنا;6
من سرور و سالار اولين و آخرين هستم و تو اى على! سرور و سالار خلايق پس از من هستى، اولين ما مانند آخرين ما و آخرين ما مانند اولين ماست.
1 . الكافى: 1 / 402، حديث 5، بحار الأنوار: 25 / 385، حديث 44.
2 . سوره نمل (27): آيه 40.
3 . بصائر الدرجات: 232 ـ 233، حديث 2، بحار الأنوار: 26 / 170، حديث 37.
4 . تفسير القمى: 1 / 367، بحار الأنوار: 26 / 160، حديث 6.
5 . الكافى: 1 / 373، كمال الدين: 410، بحار الأنوار: 23 / 95، حديث 1.
6 . بحار الأنوار: 25 / 360.