آفرينش نورى ائمه از ديدگاه روايات شيعى
اينك چند روايت درباره آفرينش نورى ائمه عليهم السلام از منابع شيعى مى آوريم.
در كتاب الكافى روايتى از بكير بن اعين نقل شده است كه امام باقر عليه السلام همواره مى فرمود:
إنّ الله أخذ ميثاق شيعتنا بالولاية لنا وهم ذرّ يوم أخذ الميثاق على الذّرّ، بالإقرار له بالربوبيّة ولمحمّد صلّى الله عليه وآله بالنبوّة، وعرض الله عزّوجلّ على محمّد صلى الله عليه وآله أمته في الطين وهم أظلّة وخلقهم من الطينة الّتي خلق منها آدم، وخلق الله أرواح شيعتنا قبل أبدانهم بألفي عام وعرضهم عليه، وعرفهم رسول الله صلى الله عليه وآله وعرفهم عليّاً، ونحن نعرفهم في لحن القول;1
خداوند ميثاق شيعيان ما را به ولايت براى ما گرفته در حالى كه آن ها به صورت ذرّ بودند، در روز اخذ ميثاق به اقرار براى خدا به ربوبيت، براى محمّد صلى الله عليه وآله به نبوّت گرفت و خداوند اُمّت حضرت محمّد را در سرشت گل عرضه كرد در حالى كه به صورت شبح بودند. طينت آن ها را از همان سرشت آدم آفريد. خداوند ارواح شيعيان ما را دو هزار سال پيش از بدن ها آفريد و بر آن ها عرضه داشت و به پيامبر خدا و حضرت على عليهما السلام معرفى كرد، ما آن ها را با اسلوب و طريقه سخن گفتن مى شناسيم.
در روايت ديگرى آمده كه حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
قال الله تبارك وتعالى: يا محمّد! إنّي خلقتك وعليّاً نوراً ـ يعني روحاً بلا بدن ـ قبل أخلق سماواتى وأرضى وعرشى وبحري، فلم تزل تُهلّلُني وتمجّدني، ثمّ جمعت روحيكما فجعلتهما واحدةً فكانت تمجّدني وتقدّسني وتهلّلُني.
ثمّ قسمتها ثنتين وقسمت الثّنتين ثنتين فصارت أربعة محمّد واحد وعلي واحد والحسن والحسين ثنتان.
ثمّ خلق الله فاطمة من نور ابتدأها روحاً بلا بدن، ثمّ مسحنا بيمينه فأفضى نوره فينا;2
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: اى محمّد! من تو و على را به صورت نورى يعنى روحى بدون پيكر آفريدم، پيش از آن كه آسمان، زمين، عرش و دريايم را بيافرينم. پس تو همواره يكتايى و تمجيد مرا مى گفتى، سپس دو روح شما را گرد آوردم و يكى ساختم، و آن يك روح مرا تمجيد و تقديس و تهليل مى گفت.
آن گاه آن را به دو قسمت كردم و باز هر يك از آن دو قسمت را به دو قسمت نمودم تا چهار روح شد: محمّد يكى، على يكى، حسن و حسين دو تا.
سپس خدا فاطمه را از نورى كه در ابتدا روحى بدون پيكر بود آفريد، آن گاه با دست خود ما را مسح كرد و نورش را به ما رسانيد.
گفتنى است كه هر بخشى از اين گونه روايات را كه توانستيم مى فهميم و هر بخشى را كه نتوانستيم بفهميم حق نداريم رد كنيم. چون در اين جهت نمى خواهيم وارد شويم. مى خواهيم اين عبارتى كه در زيارت جامعه آمده شرح دهيم كه «خلقكم أنواراً فجعلكم بعرشه محدقين».
روايت ديگر از محمّد بن سنان نقل شده است، همو كه برخى در وثاقتش اشكال مى كنند. البته تا آن جايى كه در روايات او دقت شده، هيچ گونه غلوى درباره او يافت نشده است. محمّد بن سنان گويد:
كنت عند أبي جعفر الثاني عليه السلام: فأجريت اختلاف الشيعة.
فقال: يا محمّد! إنّ الله تبارك وتعالى لم يزل متفرّداً بوحدانيّته ثمّ خلق محمّداً وعلياً وفاطمة، فمكثوا ألف دهر، ثمّ خلق جميع الأشياء، فأشهدهم خلقها وأجرى طاعتهم عليها وفوّض أمورها إليهم، فهم يحلّون ما يشاؤون ويحرّمون ما يشاؤون، ولن يشاؤوا إلاّ أن يشاء الله تبارك وتعالى;
خدمت امام جواد عليه السلام بودم و اختلاف شيعه را مطرح كردم.
حضرت فرمود: اى محمد! همانا خداى تبارك و تعالى همواره به يگانگى خود يكتا بود، سپس محمد، على و فاطمه را آفريد، آن ها هزار دوران ماندند، سپس چيزهاى ديگر را آفريد و ايشان را بر آفرينش آن ها گواه گرفت و اطاعت ايشان را در ميان مخلوق جارى ساخت و كارهاى مخلوق را به ايشان واگذاشت.
پس ايشان هر چه را خواهند حلال كنند و هر چه را خواهند حرام سازند، ولى هرگز جز آن چه خداى تبارك و تعالى خواهد نخواهند.
عجيب است كه در ذيل اين روايت آمده كه امام جواد عليه السلام به محمّد بن سنان فرمود:
يا محمّد! هذه الديانة الّتي من تقدّمها مرق، ومن تخلّف عنها محق. ومن لزمها لحق. خذها إليك يا محمّد!3
اى محمد! اين است آن ديانتى كه هر كس از آن پيش رود از دايره اسلام بيرون رفته و هر كس عقب بماند نابود گشته و هر كس به آن بچسبد، به حق رسيده است. اى محمد! همواره ملازم اين ديانت باش.
شايد به ذهن برخى آمده كه چون ائمه و اهل بيت عليهم السلام از نور خداوند متعال آفريده شده اند پس اين ها مثلاً همانند خداوند متعال قدمت دارند. نه، روايت صراحت دارد كه چنين نيست. بعضى تأمّل مى كنند و مى گويند: منظور از جريان اطاعت و تفويض چيست؟ اين همان ولايت است كه در اين كتاب شرح داده ايم.
و از روايت استفاده مى شود كه اين گونه مطالب براى هر كسى قابل درك نيست و لذا به هر كسى نبايد گفته شود، ولى چون نوشته شده و به دست ما نيز رسيده ذكر مى كنيم.
روايت ديگر از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:
إنّ بعض قريش قال لرسول الله صلى الله عليه وآله: بأيِّ شيء سبقت الأنبياء وأنت بعثت آخرهم وخاتمهم؟
قال: إنّي كنت أوّل من آمن بربّي وأوّل من أجاب حين أخذ الله ميثاق النبيّين (وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى) فكنت أنا أول نبيٍّ قال بلى، فسبقتهم بالإقرار بالله;4
شخصى از قريش به رسول خدا صلى الله عليه وآله گفت: شما كه آخرين و پايان پيامبران هستى، براى چه در مقام و رتبه از همه پيش افتادى؟
فرمود: زيرا من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم، آن گاه كه خدا از پيامبران پيمان گرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت من نخستين كسى بودم كه «بلى» گفت. پس سبقت من بر پيامبران به واسطه اقرار به خدا بود.
در روايت ديگر مفضّل گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
كيف كنتم حيث كنتم في الأظلّة؟
فقال: يا مفضّل! كنّا عند ربّنا ليس عنده أحد غيرنا في ظلّةِ خضراء نسبّحه ونقدّسه ونهلّلهُ ونمجّده، وما من ملك مقرّب ولا ذي روح غيرنا، حتّى بدا له في خلق الأشياء، فخلق ما شاء كيف شاء من الملائكة وغيرهم، ثمّ أنهى علم ذلك إلينا.5
در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام فرمود:
إنّا أوّل بيت نَوَّهَ الله بأسماءنا. إنّه لمّا خلق السماوات والأرض أمر منادياً فنادى: أشهد أن لا إله إلاّ الله ـ ثلاثاً ـ أشهد أنّ محمّداً رسول الله ـ ثلاثاً ـ أشهد أنّ عليّاً أمير المؤمنين حقّاً ـ ثلاثاً ـ ;6
ما نخستين خاندانى هستيم كه خدا نام ما را بلند ساخت، چون خدا آسمان ها و زمين را آفريد به منادى دستور داد تا فرياد زد: گواهى مى دهم كه شايسته پرستشى جز خدا نيست، گواهى مى دهم كه محمد رسول خداست ـ سه بار ـ گواهى مى دهم كه على از روى حق امير مؤمنان است ـ سه بار ـ .
كلمه «حقّاً» درباره اميرالمؤمنين عليه السلام جالب است; چرا كه معلوم مى شود از همان وقت كسانى بودند كه به ولايت آن حضرت ايمان نداشته اند.
روايت ديگر از خود اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه حضرتش فرمود:
إنّ الله كان إذ لا كان، فخلق الكان والمكان، وخلق نور الأنوار الّذي نُوّرت منه الأنوار، وأجرى فيه من نوره الّذي نوّرت منه الأنوار، وهو النور الّذي خلق منه محمّداً وعليّاً. فلم يزالا نورين أولين، إذ لا شيء كوِّن قبلهما، فلم يزالا يجريان طاهرين مطهّرين في الأصلاب الطاهرة، حتى افترقا في أطهر طاهرين في عبدالله وأبي طالب;7
همانا خدا بود و هيچ پديده اى نبود، سپس پديده و مكان را آفريد و نور الانوار را آفريد كه همه نورها از او نور گرفت و از نور خود ـ كه همه نورها از آن نور يافت ـ در آن جارى ساخت و آن نورى است كه محمد و على را از آن آفريد.
پس محمد و على دو نور نخستين بودند، زيرا پيش از آن ها چيزى پديد نيامده بود و آن دو همواره پاك و پاكيزه در صلب هاى پاك جارى بودند تا آن كه در پاك ترين آن ها يعنى عبدالله و ابوطالب از يك ديگر جدا گشتند.
در روايت ديگر جابر بن يزيد جعفى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
يا جابر! إنّ الله أوّل ما خلق خلق محمّداً صلى الله عليه وآله وعترته الهداة المهتدين، فكانوا أشباح نور بين يدي الله.
قلتُ: وما الأشباح؟
قال: ظلّ النور أبدان نورانيّة بلا أرواح، وكان مؤيّداً بروح واحدة وهي روح القدس، فبه كان يعبد الله. وعترته،8 ولذلك خلقهم حلماء علماء بررة أصفياء، يعبدون الله بالصلاة والصّوم والسجود والتسبيح والتهليل، ويصلون الصلوات ويحجّون ويصومون;9
اى جابر! همانا خدا در اول آفرينش محمد صلى الله عليه و آله و خاندان هدايت گر و هدايت شده او را آفريد، و آن ها در برابر خدا اشباح نور بودند.
عرض كردم: اشباح چيست؟
فرمود: يعنى سايه نور، پيكرهاى نورانى بدون روح، و محمد صلى الله عليه وآله تنها به يك روح يعنى روح القدس مؤيّد بود كه او و خاندانش به وسيله آن روح خدا را عبادت مى كردند و از اين جهت خدا ايشان را خويشتن دار، دانشمند، نيكوكار، برگزيده آفريد كه با نماز، روزه، سجود، تسبيح و تهليل خدا را عبادت مى كردند و نمازها را مى گزاردند، حج مى كردند و روزه مى گرفتند.
در سخن ديگرى حضرت على عليه السلام در برخى از خطبه هاى خويش فرمود:
إنّا آل محمّد كنّا أنواراً حول العرش، فأمرنا الله بالتسبيح فسبّحنا فسبّحته الملائكة بتسبيحنا.
ثمّ اهبطنا إلى الأرض فأمرنا بالتسبيح فسبّحنا فسبّحت أهل الأرض بتسبيحنا، فإنّا لنحن الصافّون وإنّا لنحن المسبّحون;10
ما آل محمّد انوارى اطراف عرش بوديم، خدا دستور داد تسبيح كنيم، ما كه تسبيح كرديم، فرشتگان از تسبيح ما به تسبيح مشغول شدند.
سپس به زمين آمديم، باز خدا دستور تسبيح به ما داد و چون تسبيح كرديم اهل زمين از ما تسبيح خدا را آموختند… .
روايت ديگر از ابن عباس نقل شده. وى مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله در ضمن سخنى فرمود:
خلقني الله نوراً تحت العرش قبل أن يخلق الله آدم باثني عشر ألف سنة، فلمّا أن خلق الله آدم ألقى النور في صلب آدم، فأقبل ينتقل ذلك النور من صلب إلى صلب حتّى تفرقنا في صلب عبدالله بن عبدالمطلب وأبي طالب، فخلقنا ربّي من ذلك النور لكنّه لا نبيّ بعدي.11
در روايت ديگر آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
كنت أنا وعلي نوراً بين يدي الله جلّ جلاله قبل أن يخلق آدم بأربعة آلاف عام، فلمّا خلق الله آدم سلك ذلك النّور في صلبه، فلم يزل الله عزّوجلّ ينقله من صلب إلى صلب حتّى أقره في صلب عبدالمطّلب.
ثمّ أخرجه من صلب عبدالمطّلب فقسّمه قسمين، فصيّر قسم في صلب عبدالله وقسم في صلب أبي طالب.
فعليٌ منّي وأنا من علي، لحمه من لحمي ودمه من دمي، فمن أحبّني فبحبّي أحبّه، ومن أبغضه فببغضي أبغضه;12
چهار هزار سال پيش از آن كه خداوند آدم را بيافريند من و على يك نور در پيشگاه الاهى بوديم و چون خداوند آدم را آفريد اين نور در پشت آدم راه يافت و همواره خداى متعال اين نور را از پشتى به پشت ديگر منتقل مى كرد تا آن كه در پشت عبدالمطلب جاى داد، سپس از پشت عبدالمطلب بيرون آورد و به دو بخش تقسيم نمود: يك بخش را در پشت عبدالله و بخش ديگر را در پشت ابى طالب نهاد.
پس على از من است و من از على هستم. گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است. پس هر كس مرا دوست بدارد. به دوستى من او را نيز دوست مى دارد و هر كس مرا دشمن بدارد به دشمنى من او را نيز دشمن خواهد داشت.
روايتى ديگر از معاذ بن جبل نقل شده كه گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
إنّ الله عزّوجلّ خلقني وعليّاً وفاطمة والحسن والحسين قبل أن يخلق الدنيا بسبعة آلاف عام.
قلت: فأين كنتم يا رسول الله؟
قال: قدّام العرش نسبّح الله تعالى ونحمده ونقدّسه ونمجده.
قلت: على أيّ مثال؟
قال: أشباح النور…;13
خداوند متعال هفت هزار سال پيش از آفرينش دنيا من، على، فاطمه، حسن و حسين را آفريد.
معاذ مى گويد: عرض كردم: اى رسول خدا! پيش از آفرينش دنيا شما كجا بوديد؟
فرمودند: پيش عرش بوديم و خداى تعالى را تسبيح مى نموديم، مى ستوديم و تقديس و تمجيد مى كرديم.
عرض كردم: به چه هيئت و شكلى بوديد؟
حضرت فرمودند: شبح هايى از نور بوديم… .
در روايت ديگر آمده كه حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
… أما علمت إنّ محمّداً وعليّاً صلوات الله عليهما كانا نوراً بين يدى الله جلّ جلاله قبل خلق الخلق بألفي عام، وإنّ الملائكة لمّا رأت ذلك النور رأت له أصلاً قد تشعّب فيه شعاعٌ لامع. فقالت: إلهنا وسيّدنا! ما هذا النور؟!
فأوحى الله عزّوجلّ إليهم: هذا نور من نوري أصله نبوّة وفرعه إمامة، أمّا النبوّة فلمحمّد عبدي ورسولي، وأمّا الإمامة فلعلي حجّتي ووليّي، ولولاهما ما خلقت خلقي…;14
… آيا نمى دانى كه محمّد و علىّ صلوات الله عليهما هر دو نورى در مقابل خداوند متعال بودند كه دو هزار سال پيش از آفرينش مخلوقات آفريده شده بودند. وقتى فرشتگان اين نور را ديدند به خوبى دريافتند كه اين نور اصلى داشته كه از آن شعاعى درخشان منشعب گرديده است. از اين رو عرضه داشتند: خداى ما و آقاى ما! اين نور چيست؟
خداوند متعال به ايشان وحى فرمود: اين نورى است از نور من كه اصلش نبوّت و فرعش امامت است. امّا نبوّت به بنده و رسولم محمّد تعلّق دارد و امامت از آنِ حجّت و ولىّ من على است و اگر اين دو نمى بودند هرگز مخلوقات را نمى آفريدم… .
در روايت ديگر مى خوانيم كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
إنّ الله تبارك وتعالى خلق محمّداً وعليّاً والأئمّة الأحد عشر من نور عظمته أرواحاً في ضياء نوره يعبدونه قبل خلق الخلق، يسبّحون الله عزّوجلّ ويقدّسونه، وهم الأئمة الهادية من آل محمّد عليهم السلام;15
خداى تعالى محمد و على و يازده نفر پيشوايان را از نور عظمت خويش آفريد; در وقتى كه آنان، ارواحى بودند در روشنايى نور او كه خدا را پيش از ديگر خلق، عبادت مى كردند، تسبيح و تقديس او مى نمودند و اينان پيشوايان هدايت گر از آل محمد عليهم السلام هستند.
روايت ديگرى را شيخ مفيد رحمه الله از سلمان نقل مى كند كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
خلقني الله من صفوة نوره ودعاني فأطعت، وخلق من نوري عليّاً فدعاه فأطاعه، وخلق من نوري ونور علي فاطمة، فدعاها فأطاعته، وخلق منّي ومن نور علي وفاطمة الحسن والحسين فدعاهما فأطاعاه.
فسمّانا بالخمسة الأسماء من أسمائه: الله المحمود وأنا محمّد، والله العلي وهذا علي، والله الفاطر وهذه فاطمه، والله ذوالإحسان وهذا الحسن، والله المحسن وهذا الحسين.
ثمّ خلق منّا من صلب الحسين تسعةً أئمةً، فدعاهم فأطاعوه قبل أن يخلق الله سماءً مبنيّةً وأرضاً مدحيّةً أو هواءً أو ماءً أو ملكاً أو بشراً، وكنّا بعلمه نوراً نسبّحه ونسمع ونطيع;16
خداوند مرا از برگزيده نور خود آفريد، پس مرا خواند و من اطاعتش كردم، و على را از نور من آفريد، پس او را خواند و او اطاعتش كرد و از نور من و على، فاطمه را آفريد، سپس او را خواند و او اطاعت كرد، و از نور من، على و فاطمه حسن را آفريد و او را خواند و او اطاعت كرد، و از نور من، على، فاطمه و حسن، حسين را آفريد و او را خواند، وى اطاعت كرد.
ما را به پنج نام از نام هاى خويش نام نهاد، خدا محمود است و من محمد، خدا على است و اين على، خدا فاطر است و اين فاطمه، خدا احسان است و اين حسن، خدا محسن است و اين حسين.
پس از آن خداوند از ما (پنج نفر) و از صلب حسين نه امام آفريد و آنان را خواند آن ها اطاعت كردند، و اين پيش از آن بود كه خداوند آسمان افراشته، زمين پهناور، يا هوا، يا فرشته، يا آب و يا بشرى را بيافريند. ما به علم او نورى بوديم كه او را تسبيح مى نموديم و دستورات او را مى شنيديم و اطاعت مى كرديم.
شيخ طوسى رحمه الله در الأمالى خويش اين گونه نقل مى كند:
روزى امير مؤمنان على عليه السلام در رَحبه كوفه نشسته بودند و مردم دور حضرتش جمع شده بودند، كسى آمد و سؤالى كرد و حضرت جوابى دادند تا مطلب به اين جا رسيد فرمودند:
والّذي بعث محمّداً صلى الله عليه وآله بالحق نبيّاً، إنّ نور أبي طالب يوم القيامة ليطفيء أنوار الخلق إلاّ خمسة أنوار: نور محمّد صلى الله عليه وآله ونوري ونور فاطمه ونور الحسن والحسين ومن ولده من الأئمة; لأنّ نوره من نورنا الّذي خلقه الله عزّوجلّ من قبل أن خلق آدم بألفي عام;17
به آن خدايى كه محمد را به حق به پيامبرى مبعوث كرد، به راستى نور ابوطالب در روز قيامت همه انوار خلايق را فرو نشاند مگر پنج نور را; نور محمد، نور من، نور فاطمه، نور حسن و نور حسين و پيشوايان از فرزندان حسين; زيرا كه نور ايشان از نور ماست كه خداى تعالى آن را دو هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، آفريده است.
گفتنى است كه هر يك از اين روايات نكاتى دارد كه دانستن آن ها در معرفت انسان مؤثر است.
روايت ديگرى را امام صادق عليه السلام از امير مؤمنان على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مى كند كه جبرئيل عرضه داشت:
يا محمّد! إنّ الله جعلك سيّد الأنبياء، وجعل عليّاً سيّد الأوصياء وخيرهم، وجعل الأئمّة من ذريّتكما إلى أن يرث الأرض ومن عليها. فسجد علي صلوات الله عليه وجعل يقبّل الأرض شكراً لله تعالى.
وإنّ الله جلّ اسمه خلق محمّداً وعليّاً وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام أشباحاً يسبحونه ويمجّدونه ويُهلّلونه بين يدي عرشه قبل أن يخلق آدم بأربعة عشر ألف عام، فجعلهم نوراً ينقلهم في ظهور الأخيار من الرجال وأرحام الخيرات المطهّرات والمهذّبات من النساء من عصر إلى عصر.
فلمّا أراد الله عزّوجلّ أن يبيّن لنا فضلهم ويعرفنا منزلتهم ويوجب علينا حقهم، أخذ ذلك النور فقسّمه قسمين: جعل قسماً في عبدالله بن عبدالمطّلب فكان منه محمّد سيّد النبيّين وخاتم المرسلين وجعل فيه النبوّة.
وجعل القسم الثاني في عبد مناف وهو أبو طالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف، فكان منه علي أمير المؤمنين وسيّد الوصيّين وجعله رسول الله وليّه ووصيه وخليفته وزوج ابنته وقاضِىَ دِيْنِه (دينه) وكاشف كربته ومنجز وعده وناصر دينه.18
و روايات در اين زمينه فراوان است، اما به همين مقدار اكتفا مى كنيم.
1 . الكافى: 1 / 438، حديث 9، بصائر الدرجات: 109، حديث 1، بحار الأنوار: 26 / 120 و 121، حديث 9.
2 . الكافى: 1 / 440، حديث 3، بحار الأنوار: 15 / 18 و 19، حديث 28.
3 . الكافى: 1 / 441، حديث 5، بحار الأنوار: 25 / 340، حديث 24.
4 . همان، حديث 6، همان: 16 / 353، حديث 36.
5 . همان: حديث 7، بحار الأنوار: 15 / 24، حديث 45.
6 . همان: حديث 8 ، همان: 16 / 368، حديث 78.
7 . همان: 442، حديث 9، بحار الأنوار: 15 / 24، حديث 46.
8 . أي: وعترته أيضاً كان مؤيّداً بروح القدس.
9 . همان، حديث 10، همان: 15 / 25، حديث 47.
10 . غاية المرام: 1 / 47، اين حديث در بحار الأنوار: 24 / 88 ، حديث 3 با اندكى تفاوت به نقل از كنز الفوائد آمده است، البرهان: 4 / 39، حديث 3.
11 . تفسير فرات: 504 و 505، حديث 662، بحار الأنوار: 15 / 6، حديث 6.
12 . الخصال: 640، حديث 16، بحار الأنوار: 35 / 33، حديث 30، نظم الدرر السمطين: 7، ينابيع الموده: 2 / 490، حديث 379.
13 . علل الشرائع: 1 / 208 و 209، حديث 11، بحار الأنوار: 15 / 7، حديث 7.
14 . همان: 1 / 174، حديث 1، بحار الأنوار: 38 / 80 ، ذيل حديث 2.
15 . كمال الدين: 318 ـ 319، حديث 1، بحار الأنوار: 15 / 23، حديث 39.
16 . بحار الأنوار: 15 / 9، حديث 9 به نقل از الخصال: 53 / 142، حديث 162 به نقل از كتاب المحتضر: 152.
17 . الأمالى شيخ طوسى: 305، حديث 612، كنز الفوائد: 80 ، بحار الأنوار: 35 / 110، حديث 39 با اندكى تفاوت.
18 . دلائل الإمامة: 57، حديث 3، اليقين: 227 با اندكى تفاوت، بحار الأنوار: 35 / 27، حديث 22.