چرا سه بعد؟
براى اين كه انسان از قلب، اعضاى بدن و نفس تركيب يافته است.
معروف در نفس آن است كه به صفات حسنه متّصف باشد و از صفات سيّئه تزكيه بشود.
معروف در اعضا و جوارح بدن هم به اين است كه انسان واجبات الاهى را به جا آورد و از محرّمات اجتناب بكند.
معروف در قلب به اين است كه عقيده صحيحه را با تعقّل و تفكّر در ادلّه پيدا كرده و هم چنان بر عقيده حق ثابت بوده باشد.
البته اگر انسان از مكروهات نيز اجتناب و به مستحبات عمل نمايد باز يك مرتبه در كمال پيشرفت كرده است و هم چنين است در جهات اعتقادى؛ هر چه توجّه بيشترى كند و جوانب ديگرى از مسائل اعتقادى را رسيدگى كند معرفت او به خدا و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيشتر شده و در اين زمينه به مراتب كمال بيشترى دست خواهد يافت.
از طرفى اگر انسان علاوه بر محرّمات و مكروهات از شبهات و امور مشتبهه نيز اجتناب كرد؛ به مرتبه ديگرى از كمال پيشرفت خواهد كرد.
پس طبق آيه اى كه گذشت وقتى انسان در هر سه بُعد به سرحد كمال رسيد او تربيت يافته در مكتب اهل بيت عليهم السلام خواهد بود.
بديهى است كه اعلا مراتب اين سه بُعد بايد در امام باشد. مگر مى شود كه امام اين گونه امر به معروف بكند و مردم را به جهات كمال دعوت فرمايد؛ ولى خود اين چنين نباشد؟! قرآن كريم مى فرمايد:
(أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ)؛1
آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد، ولى خودتان را فراموش مى نماييد؟
اين، شدنى نيست. پس وقتى چنين معنايى در ائمّه عليهم السلام وجود داشته باشد كه ما نمى توانيم آن را درك بكنيم، پس منظور از معروف همان امام است و كسى كه با امامت مخالف مى شود منكَر خواهد بود.
به عبارت ديگر، به قرينه تقابل، معروف همان پيامبر است، كسى كه با او مخالف است منكَر خواهد شد.
يعنى معروف در اعلا مراتب خود تجسّم در وجود پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و امام مى يابد و معلوم مى شود كه آمران به معروف و ناهيان از منكر به معناى حقيقى و تام پيامبر اكرم و ائمّه اطهار عليهم السلام هستند و اين معنا در نزد غير معصومين نخواهد بود.
البته آن چه ذكر مى كنيم به معناى سقوط امر به معروف و نهى از منكر از ديگر مردمان نيست؛ بلكه وظيفه هر فرد مكلّف است كه به قدر توان، وسع و تشخيص خود به معروف امر و از منكر نهى كند.
خداوند متعال در آيه مباركه مى فرمايد:
(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ)؛2
شما بهترين امّتى هستيد كه به خاطر انسان ها آفريده شده ايد، چرا كه به نيكى ها امر مى كنيد و از زشتى ها باز مى داريد.
در قرائت ائمّه عليهم السلام «كنتم خير أئمّة»3 آمده است. البته واقع هم همين است، گرچه فرموده اند: «إقرؤوا كما يقرءُ الناس»4 امّا معناى آيه همان است كه گذشت، وگرنه چگونه هر فرد از افراد اين اُمّت مى توانند طبق آن معنا، آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟
كسانى كه آن همه انواع و اقسام ظلم ها كردند و مى كنند و آن همه گناه ها مرتكب مى شوند مگر غير از اين اُمّت هستند؟
البته ما در مباحث ديگر به اقرار بزرگان اهل سنّت؛ هم چون فخر رازى طبق اين قرائت، آيه را طور ديگرى معنا كرده ايم.5
خلاصه اين معنا از خصائص پيامبر اكرم و ائمّه اطهار صلوات اللّه عليهم أجمعين است كه در زيارات، يكى از شهادت هايى كه درباره آن بزرگواران داده مى شود اين است كه امر به معروف و نهى از منكر كرديد؛ چرا كه بايد خصوصيتى باشد، وگرنه هر مسلمانى به سهم خود امر به معروف و نهى از منكر مى كند.
1 . سوره بقره (2): آيه 44.
2 . سوره آل عمران (3): آيه 110.
3 . تفسير العياشى: 1 / 195، حديث 129، بحار الأنوار: 24 / 153، حديث 2.
4 . بصائرالدرجات: 213، الكافى: 2 / 633، حديث 23، بحار الأنوار: 89 / 88، حديث 28. در اين منابع آمده است:
سالم بن أبي سلمه گويد: قرء رجل على أبي عبداللّه عليه السلام وأنا أسمع حروفاً من القرآن ليس على ما يقرأها الناس.
فقال أبو عبداللّه عليه السلام: مه، مه، كف عن هذه القرائة. اقرء كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم؛ فإذا قام فقرأ كتاب اللّه على حدّه واخرج المصحف الّذي كتبه علي عليه السلام… .
5 . ر.ك: تفسير فخر رازى: 8 / 190.