نكاتى ارزنده
با توجّه به اين آيه، نكاتى قابل ذكر است:
نكته يكم. عصمت.
اين آيه بر عصمت دلالت دارد، وقتى مى فرمايد: با راستگويان باشيد، به عصمت ائمّه اطهار عليهم السلام اشاره دارد. چون هر گاه اين آيه مباركه بر كسى خوانده شود كه اهل لسان باشد و يا ترجمه آن براى اهل هر لغتى گفته شود همه مى فهمند كه مراد، بودنِ جسمى نيست. وقتى كسى مى گويد: من با فلانى هستم؛ يعنى در عقيده و فكر و عمل، تابع فلانى هستم.
پس «با صادقان باشيد» به معناى اقتدا و تبعيّت است و بنابراين بايد اين صادقان معصوم باشند، وگرنه تناقض لازم مى آيد. چون اگر معصوم از گناه و خطا نباشد ممكن است كار خلافى انجام دهد، كه البته تبعيّت از او در آن كار جايز نيست، و حال آن كه امر به بودن با او و تبعيّت از او مطلق مى باشد و دلالت دارد بر اين كه هر چه مى گويد يا انجام مى دهد حق است. نتيجه اين كه در آن كار هم با او باشيم و هم نباشيم، و اين محال است. پس بايد «الصادقين» در آيه معصوم باشند.
نكته دوم. وجود صادقان.
اين آيه بر وجود صادقان به معناى مذكور در هر زمانى دلالت دارد؛ چرا كه آيه براى عموم مسلمانان تا روز قيامت آمده است؛ يعنى اى مسلمان ها! از امروز تا روز قيامت با صادقان باشيد، لابد در هر زمانى بايد يكى از اين صادقان وجود داشته باشد، تا مردم با صادقان باشند؛ وگرنه امر به بودن با صادقان و اقتدا به آن ها، معنا نخواهد داشت.
اكنون اين پرسش مطرح است كه صادق در هر زمان كيست؟
آيا افرادى چون منصور دوانيقى، متوكّل عباسى… معاويه، عثمان، شيخين صادق هستند؟
با توجّه به آيه مباركه مى توان فهميد كه بايد در هر زمانى معصومى وجود داشته باشد.
نكته سوم. وجود معصوم.
قرار شد در هر زمانى معصومى باشد، براى چه؟ براى اين كه او قدوه، اسوه و هادى انسان ها باشد؛ براى اين كه مرشد و رهبر مردم باشد و مردم از او پيروى و اطاعت كنند.
بنابراين، امام عليه السلام در اين عالم وظيفه اى دارد و مردم باايمان نيز وظايفى در رابطه با امام دارند، او هادى است و مردم بايد به هدايت او اهتدا كنند.
از طرفى، تحقق هدايت او در عالم ـ به تمام معناى هدايت ـ اين است كه او قدرت و نفوذ كلمه داشته باشد و جامعه شنواى سخن او باشند، و به طور واقعى از او اطاعت و تبعيّت كنند.
پرسش اين است كه اكنون امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف غايب است، چگونه مردم از او پيروى كنند؟
در پاسخ اين اشكال مى گوييم: خداوند امامى را نصب فرموده است و وظيفه امام، قبول مسئوليت است كه آن را پذيرفته. آيا مردم به وظيفه خود عمل نموده اند؟ پس مردم هستند كه در رابطه با امام مقصّرند و آن ها باعث محروميّت خود مى باشند و هر گاه لياقت پيدا كنند دوران غيبت تمام مى شود.
نكته چهارم. سخنى با فخر رازى.
فخر رازى در ذيل اين آيه، به دلالت آن بر عصمت اقرار مى كند. او گريزى نداشت و ناچار بود كه اعتراف نمايد؛ چرا كه اين امر برهانى است، وگرنه تناقض لازم مى آيد. نمى شود خداوند به نحو اطلاق به بودنِ با صادقان امر كند و آن ها معصوم نباشند، اين ممكن نيست. از اين رو غير معصوم اطاعت مطلقه و ولايت مطلقه ندارد. اين واقعيتى است انكارناپذير، فخر رازى در اين زمينه مى نويسد:
إنّه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، ومتى وجب الكون مع الصادقين فلابدّ من وجود الصادقين في كلّ وقت، وذلك يمنع من إطباق الكلّ على الباطل، ومتى امتنع إطباق الكلّ على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين. فهذا يدلّ على أنّ إجماع الأمّة حجّة؛1
خداوند به مؤمنان دستور داده است كه با صادقان باشند و آن گاه كه بودن با صادقان واجب شد، به ناچار بايد صادقان در هر زمان وجود داشته باشند و همين مطلب ثابت مى كند كه تمام اُمّت هرگز بر باطل نيستند و به ناچار بر هر چه اجماع و اطباق نمودند، بايد حق باشد و همين مطلب دليل بر حجّت بودن اجماع امّت است.
خلاصه، هر جا اطاعت به طور اطلاق باشد آن جا حق و حقيقت و عصمت مى باشد، وگرنه اطاعت مطلقه نخواهد بود، مثلاً:
خداوند متعال فرموده:
(وَإِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا)؛2
به ياد آوريد زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند را پرستش نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
در آيه ديگر فرموده:
(قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا)؛3
بگو: بياييد تا آن چه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم كه هيچ چيز را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
در آيه ديگر مى خوانيم:
(وَقَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَريمًا * وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيرًا)؛4
و پروردگارت فرمان داده كه تنها او را بپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هر گاه يكى از آن دو يا هر دو آن ها نزد تو به سنّ پيرى برسند كمترين اهانتى (گفتن افّ) به آنان مكن و بر سر آن ها فرياد مزن؛ بلكه با گفتار لطيف و بزرگوارانه با آن ها سخن بگو و بال هاى تواضع خود را از روى محبّت در برابرشان پهن كن و بگو: پروردگارا! آن ها را مشمول رحمت خويش قرار ده؛ همان گونه كه در دوران كودكى مرا تربيت كرده اند.
اطاعت و احترام از والدين اين قدر مهم است؛ در عين حال مى فرمايد:
(وَإِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما)؛5
اگر پدر و مادرت تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى؛ از آن ها پيروى نكن!
يعنى اطاعت مطلقه نسبت به والدين نيست؛ چرا كه اين اطاعت مطلقه هميشه مقرون با عصمت است.
از اين رو فخر رازى ناچار مى شود كه برهان را بپذيرد و نمى تواند منكر بشود.
وى در مورد ديگر به نكته دوم هم اقرار مى كند و مى نويسد:
آرى، صادقان بايد در هر زمانى باشند، خطاب «يا أيّها الّذين آمنوا» به عموم مسلمانان تا روز قيامت است. اگر فردى صادق نباشد، بودنِ با صادقان محال خواهد بود.
فخر رازى پس از اقرار به هر دو مورد مى گويد:
سلّمنا ذلك، لكن لم لا يجوز أن يكون الصادق هو المعصوم الّذي يمتنع خلو زمان التكليف عنه، كما تقوله الشيعة؟
براى چه جايز نباشد كه صادق همان معصومى باشد كه ممتنع است زمان از وى خالى باشد؛ همان گونه كه شيعه به آن قائل است.
بنابراين است كه در هر زمان يكى از صادقان وجود داشته باشد، اين صادق، آن صادقى نيست كه شيعيان مى گويند، آن معصوم، معصومى نيست كه شيعيان مى گويند، چرا؟ به خاطر اين كه مردم به او دسترسى ندارند تا با او باشند تا و «كونوا مع الصادقين» تحقق پيدا بكند.6
سخن در اين است كه آيا اين جا قصور هست يا تقصير؟ آيا اين قصور و يا تقصير از مردم است يا از صادقان؟
روشن است كه همه پيشوايان از اهل بيت در بين مردم بودند و مردم به آن بزرگواران دسترسى داشتند. امّا مردم با آن ها چه كردند؟ اكنون كه نوبت به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف رسيد، مردم به آن حضرت دسترسى ندارند و حضرتش غايب اند، آن يازده امام قبلى كه غايب نبودند؟ آيا چنين عذرى پذيرفته است كه انسان به واقعيّت اقرار نكند و بهانه بتراشد؟
خداوند متعال امام زمان عليه السلام را براى اقامه عدل قرار داده است، خود آن حضرت نيز براى اين كار آمادگى دارند. پس چرا اقامه عدل تحقق پيدا نمى كند؟
اين بهانه نمى تواند از مصداقيّت ائمّه براى آيه مباركه مانع باشد، كه مصداق آيه فقط و فقط ائمّه عليهم السلام هستند.
فخر رازى مى گويد: مقصود از «صادقان» مجموع اُمّت است، اُمّت من حيث المجموع معصوم است، در آن صورت معناى آيه چنين مى شود: «يا أيّها الّذين آمنوا كونوا مع الّذين آمنوا».
اگر مراد از اُمّت، جز اهل بيت عليهم السلام باشد، اُمّت بدون اهل بيت، اُمّت نيست. اگر مقصود اين است كه همه افراد اُمّت كه اهل بيت معصومين عليهم السلام نيز داخل باشند كه «إنّ اُمّتي لا تجتمع على خَطَأ» امّا به وجود معصوم؛ البته ما نيز اين مطلب را قبول داريم، باز دوباره برگشت به ائمّه عليهم السلام خواهد بود.
گفتنى است كه اين مورد از جاهايى است كه فخر رازى هيچ راهى براى تشكيك نداشته، امّا خواسته به واقعيّت اقرار نكند.
آن چه گذشت نكاتى بود در آيه مباركه كه وقتى با كلمه «الصادقون» به امام عليه السلام خطاب مى كنيم چقدر مطلب وجود دارد. اين كه فرموده اند: زيارت جامعه را در مشاهد مشرّفه بخوانيم و ائمّه عليهم السلام را به اين حقايق مورد خطاب قرار دهيم بى جهت نيست. البته بايد به معانى اين زيارت كه مى خواهيم به آن حضرات خطاب كنيم توجّه داشته باشيم.
1 . تفسير رازى: 16 / 220.
2 . سوره بقره (2): آيه 83 .
3 . سوره انعام (6): آيه 151.
4 . سوره اسراء (17): آيه 23 و 24.
5 . سوره عنكبوت (29): آيه 8 .
6 . تفسير رازى: 16 / 220 و 221.