ملازمان با ائمّه
وَاللاّزِمُ لَكُمْ لاحِقٌ؛
و كسى كه ملازم شما باشد لاحق است.
ملازم يعنى چه؟
لاحق يعنى چه؟
لاحق به چه كسى؟ به كجا؟
پر واضح است كه معناى ملازمت در اين جا، ملازمت به جسم نيست. مى گويند: فلانى ملازم فلانى است؛ يعنى هميشه باهم هستند.
پس مقصود از ملازمت، ملازمت معنوى است؛ يعنى از نظر اعتقادى، عملى و اخلاقى متابعت داشتن و همراه ائمّه عليهم السلام بودن.
بديهى است كه اين متابعت، فرع معرفت است، از اين رو هر چه معرفت انسان به آن بزرگواران بيشتر باشد، متابعت و پيروى بيشتر خواهد بود. اگر شما بخواهيد از كسى پيروى بكنيد و او را بر حق بدانيد هرچه معرفت شما بر حقانيت او بيشتر بشود التزامتان به متابعت از او بيشتر خواهد بود. از اين رو مراتب معرفت و بالتّبع اطاعت و متابعت مختلف است.
شاهد بر اين معنا آيه قرآن مجيد است، آن جا كه مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقينَ)؛1
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقواى خدا پيشه كنيد و با صادقان و راستگويان باشيد.
اين خطاب، تا روز قيامت به همه مؤمنان است كه با راستگويان باشند. معلوم است كه منظور، بودن جسمى نيست؛ بلكه بودن معنوى است؛ يعنى متابعت و پيروى در عقيده، فكر، رأى و عمل.
هم اينك در محاورات عرفى نيز همين گونه است كه مى گويند: فلانى با فلانى است؛ يعنى در عقيده و نظر با او موافق است.
بنابراين، وقتى من صادقان را شناختم كه چه كسانى هستند مأمورم كه با آن ها باشم، و هرچه معرفت من به آن ها بيشتر باشد با آن ها بيشتر خواهم بود و از آن ها جدا نخواهم شد.
از طرفى وقتى طبق احاديث فريقين ثابت شد كه مراد از صادقان ائمّه اطهار عليهم السلام هستند2 روشن مى گردد كه خداوند متعال به ما امر كرده كه از نظر معنوى، با آن بزرگواران باشيم.
از طرف ديگر اطاعت از آن ها، اطاعت مطلق خواهد بود، چون فرمود: «با راستگويان باشيد» و نفرمود: در كجا، در چه بابى از ابواب فقه، يا تفسير يا حديث و در چه زمانى و در چه مكانى با آن بزرگواران باشيد و اين بيان اطلاق دارد؛ يعنى در همه افعال، اقوال، تَرْك ها، حركات، سكنات، عقايد، احكام، سنن و آداب با آنان باشيد.
از اين رو ما با اين آيه بر عصمت ائمّه عليهم السلام استدلال كرديم، چون امر به بودن با آنان به نحو اطلاق است و هيچ قيدى ندارد.
از اين جاست كه در روايتى پيشواى هشتم امام رضا عليه السلام به ابن ابى محمود فرمود:
يابن أبي محمود! إذا أخذ الناس يميناً وشمالاً فالزم طريقتنا، فإنّه من لزمنا لزمناه ومن فارقنا فارقناه…؛3
اى پسر ابى محمود! هر گاه مردم به سمت چپ و راست رفتند تو ملازم راه ما باش؛ چرا كه اگر كسى ملازم ما باشد، ما ملازم او خواهيم بود و هر كه از ما جدا شود، از او جدا خواهيم شد.
معلوم مى شود قضيه طرفينى است كه اقبال از يك طرف، اقبال از طرف ديگر را در پى دارد، و اين نظير كلام خداوند متعال است كه مى فرمايد:
(فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ)؛4
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
از دقت در استعمال كلمه ملازمت در موارد مختلف نكته ديگرى كشف مى شود كه ملازمت به معناى واقعى و حقيقى به مخلوط شدن مى انجامد، اگر كسى با كسى ملازم بود، او محسوب مى شود و به تعبير بعضى ها يكى مى شوند. از اين رو در لغت آمده است: لازمَهُ أي عانقهُ و معانقه را ملازمه گفته اند. در لسان العرب چنين آمده است:
… وعانقه معانقة وعناقاً: التزمه فأدنى عنقه من عنقه… .5
وقتى دو نفر با هم با محبّت معانقه مى كنند، به هم مى چسبند و گويى نمى خواهند از هم جدا شوند و يكى مى شوند.
پس التزام به معناى اعتناق آمده است. از اين رو در كعبه به «الملتزم» مى روند و قسمتى از كعبه را بغل مى كنند و به آغوش مى گيرند. التزام به اين معنا باز محبّت مى خواهد كه داعى و محرّك اصلى آن حبّ است كه به اين جا مى انجامد. در واقع حبّ است كه معرفت در پى دارد، يا بگوييد: معرفت است كه حبّ در پى دارد. هنگامى كه متابعت پيدا مى شود و اين متابعت به نحوى مى گردد كه به التزام و آن گاه به يكى شدن مى انجامد.
درباره جناب سلمان آمده است كه حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:
سلمان منّا أهل البيت؛6
سلمان از ما اهل بيت است.
به راستى سلمان فارسى چه كرده كه اين سخن درباره او گفته شده است؟
بنابر آن چه گذشت، التزام عملى؛ يعنى اطاعت و متابعت لازم است كه هر چه بيشتر باشد براى انسان قرب بيشتر مى آورد. شاهد اين مطلب از قرآن كريم اين آيه است كه مى فرمايد:
(قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ)؛7
بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد.
اين نيز طرفينى است، مرا دوست بداريد، از من متابعت كنيد آن گاه خدا شما را دوست مى دارد.
محبّت، متابعت مى آورد، وقتى متابعت تحقق پيدا كرد، از طرف محبوب محبّت شروع مى شود ناگزير هر چه محبّت بيشتر شد، متابعت بيشتر مى شود و به مقام «منّا» مى رسد.
بعضى از بزرگان به عصمت جناب سلمان قائلند كه البته معناى اين عصمت بايد روشن شود.
مصداق تام اين ارتباط در بين اهل بيت، پيامبر اكرم و امير مؤمنان على عليهم السلام بوده است كه چگونه حضرت امير با پيامبر اكرم متابعت، ملازمت و التزام داشتند؟
قثم بن عباس، برادر عبداللّه بن عباس است، از او پرسيدند: چطور شده كه پسر عمويتان على عليه السلام از همه شماها به پيامبر نزديك تر و مقرّب تر است وارث پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شده است؟
در پاسخ مى گويد:
لأنّه كان أوّلنا برسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله لحوقاً وأشدّنا به لزوقاً؛8
زيرا كه او در ميان ما نخستين كسى بود كه به پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله پيوست و بيشتر از همه ما همراه پيامبر و ملازم آن حضرت بود.
طبيعى است كه هر چه اين چسبيدن بيشتر و شديدتر باشد، همان اندازه نتيجه، بركت و ثمره خواهد داشت.
در احوالات علما تا همين اواخر همين گونه بوده، ولى در زمان ما كم شده است كه برخى از شاگردان با استاد ملازمت داشتند؛ يعنى علاوه بر اين كه در درس حاضر مى شوند در جلسه خانه نيز حاضر مى شوند و در مسافرت نيز همراه استادند، حتى از يكى از اساتيدم راجع به ميرزا محمّد تقى شيرازى شنيدم كه هر وقت استادش فاضل اردكانى مى خواست به حمام برود او حاضر مى شد و با ايشان همراهى مى كرد، حتى بقچه استاد را برمى داشت كه هم پيرمرد بود و به كمك نياز داشت و هم حق استادى را ادا مى كرد و هم مطلب ياد مى گرفت.
آرى، امير مؤمنان على عليه السلام به خانه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى رفتند و هم چنين رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله به خانه حضرت امير مى رفتند و مطالبى گفت و گو مى شد، آن حضرت مى فرمايد:
… وقد كنت أدخل على رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله كلّ يوم دخلة وكلّ ليلة دخلة فيخليني فيها أدور معه حيث دار، وقد علم أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله أنّه لم يصنع ذلك بأحد من الناس غيري، فربما كان في بيتي يأتيني رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، أكثر ذلك في بيتي. وكنت إذا دخلت عليه بعض منازله أخلاني وأقام عنّي نسائه فلا يبقى عنده غيري، وإذا أتاني للخلوة معي في منزلي لم تقم عنّي فاطمة ولا أحد من بنيّ، وكنت إذا سألته أجابني وإذا سكتّ عنه وفنيت مسائلي ابتدأني…؛9
من با پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله روزى دو مرتبه، يك مرتبه در روز و يك مرتبه در شب ملاقات داشتم… .
اين همان ملازمه است، آيا معرفتى كه اميرالمؤمنين نسبت به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله داشتند. با معرفتى كه ديگران داشتند مساوى بود؟ آيا حبّى كه آن حضرت داشتند با حبّ ديگران مساوى بود؟
طبيعى است آن چه كه به اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد عشرى از اعشارش به ديگران نرسيد.
عبداللّه بن عباس گويد: علم و دانش به ده قسم تقسيم شد، نُه قسم آن در نزد على عليه السلام بود و يك قسم آن بين ما تقسيم شد و آن حضرت در اين يك قسم تقسيم شده نيز با ما شريك است.10
اين امر بديهى است. كجاى آن غلوّ، بى مدرك و بى منطق است؟
شما ملاحظه كنيد كه حبّ، انسان را به كجا مى رساند، كه در روايات اهل سنّت نيز آمده است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به حسنين عليهما السلام اشاره مى كنند و مى فرمايند:
من أحبّني وأحبّ هذين وأباهما وأمّهما كان معي في درجتي؛11
كسى كه من، اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد در روز قيامت با من و در رتبه من خواهد بود.
برخى نمى توانند اين مطالب را تحمّل بكنند كه حبّ اهل بيت چنين نتيجه اى دارد. بنابر آن بيانى كه گذشت، قطعاً حبّ همين نتيجه را دارد كه انسان در درجه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله خواهد بود.
1 . سوره توبه (9): آيه 119.
2 . بصائر الدرجات: 51، حديث 1 و 2، الكافى: 1 / 208، حديث 1، بحارالانوار: 24 / 30، شواهد التنزيل: 1 / 341، حديث 357.
3 . عيون اخبار الرضا عليه السلام: 2 / 272، حديث 63، بحار الأنوار: 2 / 115، حديث 11، وسائل الشيعه: 27 / 128، حديث 33394، بشارة المصطفى: 340 ـ 341.
4 . سوره بقره (2): آيه 152.
5 . لسان العرب: 10 / 272، تاج العروس: 13 / 363.
6 . عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1 / 70، حديث 282، مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام: 2 / 384، حديث 858، بحار الأنوار: 11 / 312 ـ 313.
7 . سوره آل عمران (3): آيه 31.
8 . الفصول المختاره: 246، الطرائف: 284، بحار الأنوار: 38 / 271، المستدرك على الصحيحين: 3 / 125، المصنّف: 8 / 348، السنن الكبرى: 5 / 139، حديث 8494، المعجم الكبير: 19 / 40، كنز العمال: 13 / 143، حديث 36447. در برخى از منابع به جاى «لزوقاً»، «لصوقاً» آمده است.
9 . الكافى: 1 / 64، حديث 10، الاعتقادات، شيخ صدوق: 121، الخصال: 257، بحار الأنوار: 2 / 228، حديث 11.
10 . النجاة في القيامة في تحقيق أمر الإمامه: 162، ابن ميثم بحرانى، مطالب السئول في مناقب آل الرسول: 169، ينابيع المودّه: 1 / 213 و 2 / 171 و 3 / 144 و 210 و 221، الاستيعاب: 3 / 1104، اُسد الغابه: 4 / 22، سبل الهدى والرشاد: 11 / 289، تهذيب الأسماء واللغات: 1 / 346.
11 . المناقب، ابن شهرآشوب: 3 / 153 و 154، العمده: 274، حديث 436، ذخائر العقبى: 91، بحار الأنوار: 23 / 116، حديث 27، مسند، احمد بن حنبل: 1 / 77، كنز العمّال: 13 / 639، حديث 37613.