فراخوانان به راه خدا
وَدَعَوْتُمْ اِلى سَبيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛
و با حكمت و پند نيكو به راه او فراخوانديد.
اين جمله اشاره است به اين آيه مباركه كه مى فرمايد:
(ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)؛1
به وسيله حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن.
دقيقاً آن چه كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله عمل كردند، ائمّه عليهم السلام نيز بدان عمل مى كردند كه برنامه، همان برنامه است.
«حكمت» در روايت به «قرآن» تفسير شده2 و اين كاملاً درست است، چون با قرآن كريم هر كسى را در هر سطحى كه باشد مى شود دعوت كرد، به خاطر اين كه قرآن نور و هدايت است براى عموم بشريّت.
و «موعظه» نيز از اسماء قرآن كريم است كه فرموده:
(… وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ)؛3
و هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزكاران.
و اين هم كاملاً درست است. قرآن كريم چنان است كه اگر كسى آن را با تدبّر بخواند يا گوش دهد تحت تأثير قرار مى گيرد:
(اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ…)؛4
خداوند بهترين و نيكوترين سخن را نازل كرده؛ كتابى كه آياتش از همه نظر هماهنگ است و مكرّر (تكرارى كه هرگز ملامت آور نيست؛ بلكه نشاط آور است) كه از شنيدن آيات آن بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند لرزه مى افتد سپس پوست و قلبشان (برون و درونشان) نرم و متوجّه ذكر خدا مى شود اين مايه هدايت الاهى است كه هر كس را بخواهد به وسيله آن هدايت مى كند… .
اينك مى گوييم:
استدلالات و احتجاجات ائمّه عليهم السلام كه در اصول كافى، كتاب التوحيد شيخ صدوق رحمه اللّه و الاحتجاج طبرسى آمده اين است كه نخستين وظيفه دعوت كننده اين است كه طرف مقابل را به گونه اى دعوت كند كه بپذيرد؛ يعنى دعوت او مطابق حكمت باشد.5
به اين معنا كه اگر به اقامه دليل و برهان متناسب با استعداد طرف مقابل نياز است بايد اقامه دليل و برهان كند، به ويژه اگر طرف مقابل از اهل علم و ـ به اصطلاح ـ صاحب رأى و نظر باشد، بايستى مطابق مبانى با او بحث شود تا او را به سوى خداوند متعال و اطاعت از اوامر او و خوددارى از نواهى او فراخواند.
اما اگر از مردم عادى باشد با موعظه نيكو و متناسب با حال او به طورى كه مؤثر واقع باشد بايد با او بحث بكند.
در توضيح اين بحث مى گوييم:
گاهى انسان كسى را دعوت مى كند كه او مسلمان و در دايره اسلام است، براى او بايد اقامه حجّت بكند تا او بپذيرد و اقامه حجّت يا از كتاب است و يا از سنّت و سنّت نيز بايد سنّت مورد پذيرش او باشد.
از اين رو ما در قوانين مباحثه و مناظره مى گوييم: اگر كسى با يك سنّى بحث كرد و درباره مسئله و موضوعى، مناظره اى پيش آمد، نمى شود او را به روايات كتاب الكافى ملزم كرد؛ چرا كه او اين كتاب را قبول ندارد. از طرفى او نيز اين شيعى را نمى تواند به كتاب هاى خودش ملزم كند.
بلكه بايستى يا به قرآن ـ كه مورد قبول طرفين است و يا به سنّت ـ مورد قبول طرفين، يا دست كم مورد قبول طرف مقابل، استدلال شود كه بشود او را ملزم كرد.
حافظ ابن حزم اندلسى مى گويد:
لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا، فهم لا يصدّقونها، ولا معنى لاحتجاجهم علينا برواياتهم، فنحن لا نصدّقها، وإنّما يجب أن يحتج الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقه الّذي تقام عليه الحجّة به سواء صدقه المحتج أو لم يصدقه، لأنّ من صدق بشيء لزمه القول به، أو بما يوجبه العلم الضروري، فيصير حينئذ مكابراً منقطعاً إن ثبت على ما كان عليه… .6
و اين كلامى است على القاعده.
و در صورتى كه طرف مقابل از دايره اسلام خارج باشد، بايد به آن چه كه نزد او حجّت است، او را دعوت، و ملزم و احتجاج كنيم كه اگر اهل عقل است، از طريق عقل بايد استدلال كرد و اگر اهل كتاب است، از طريق كتاب.
اين نيز مقتضاى قاعده است.
از اين روست كه ائمّه اطهار عليهم السلام در مناظره و بحث با اشخاص اگر زنديق بوده، از طريق عقل با او بحث كرده اند، اگر اهل كتاب بوده از طريق كتاب با او بحث كرده اند، اگر در دايره اسلام بوده از طريق قرآن و سنّت با او بحث كرده اند.
يعنى متناسب با حال طرف مقابل بايد بحث كرد و روش ائمّه عليهم السلام چنين بوده و نه فقط اين روش را اعمال كرده اند؛ بلكه در اين راه، جان خود را بذل كرده اند:
1 . همان.
2 . الكافى: 5 / 16.
3 . سوره آل عمران (3): آيه 138، سوره مائده (5): آيه 46.
4 . سوره زمر (39): آيه 23.
5 . ر.ك: علل الشرائع: 1 / 251، حديث 8 ، الأمالى، شيخ صدوق: 254، حديث 1، الاحتجاج: 1 / 14، بحار الأنوار: 9 / 258 ـ 344.
6 . الفصل فى الملل والنحل: 4 / 159.