صابران بر مصائب
وَصَبَرْتُمْ عَلى ما اَصابَكُمْ فِى جَنْبِهِ؛
و بر مصايبى كه در اين راستا از امّت به شما رسيد، شكيبايى ورزيديد.
يكى ديگر از لوازم دعوت كردن، و شرايط عمده آن، صبر است. اين موضوع براى ما درس است، چون ما نيز به نوبه خود مى خواهيم مردم را به سوى خدا و حق دعوت كنيم.
ائمّه عليهم السلام هم چون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله انواع آزارها و ناملايمات را متحمّل شدند. ما در ناملايمات، فقط ناملايمات جسمى و بدنى را مى بينيم كه انگار ذهن انسان از اول به آن طرف مى رود كه امام عليه السلام در مقابل آزارهايى كه نسبت به بدنش وارد شده، صبر كند. گاهى آزار روحى خيلى از آزار بدنى شديدتر و دردش بيشتر است و صبر بيشترى مى طلبد و ائمّه عليهم السلام همين طور بودند.
صبر از امورى است كه طرف دارد. لذا اگر كسى صبر كرد مى گويند: بر چه چيزى صبر كرد و تحمّل نمود؟
نكته ديگر اين كه هميشه بايد بين صبرها، پيشامدها، ناملايمات و ناگوارى ها تناسب باشد. در اين صورت اگر كسى صبر كرد، صبر ممدوح خواهد بود. اصلاً سرّ ممدوحيت صبر در اين است كه با پيشامد تناسب داشته باشد و اگر كمتر يا بيشتر باشد ممدوح نخواهد بود.
درباره واژه «صبر» در لغت چنين آمده است:
الصبر: حبس النفس عن الجزع. وقد صبر فلان عند المصيبة يصبر صبراً. وصبرته أنا: حبسته.1
در كتاب هاى اخلاقى نيز درباره صبر مى گويند: صبر يعنى ضبط نفس. به قول امروزى ها كنترل نفس كه شايد به زبان فارسى به معناى خوددارى كردن باشد.
قرآن كريم مى فرمايد:
(إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب)؛2
همانا بردباران و شكيبان اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى كنند.
اين گونه صبر، ممدوح است كه امير مؤمنان على عليه السلام فرموده اند:
إنّ الصبر من الإيمان كالرأس من الجسد ولا خير في جسد لا رأس معه ولا في إيمان لا صبرَ معه؛3
به راستى كه نسبت صبر به ايمان مانند نسبت سر است به بدن و همان گونه كه بدن بدون سر خير و فايده اى ندارد، ايمان بدون صبر نيز خير و فايده اى ندارد.
وقتى صبر ممدوح مى شود كه با پيشامد تناسب داشته باشد. از اين رو در روايتى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة وصبر على الطاعة وصبر عن المعصية.
فمن صبر على المصيبة حتى يردها بحسن عزائها كتب اللّه له ثلاثمأته درجة، ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين السماء إلى الأرض.
ومن صبر على الطاعة كتب اللّه له ستمائة درجة، ما بين الدرجة إلى الدرجة كما بين تخوم الأرض إلى العرش.
ومن صبر عن المعصية، كتب اللّه له تسعمائة درجة، ما بين الدرجة إلى الدرجة كما بين تخوم الأرض إلى منتهى العرش؛4
بردبارى و شكيبايى سه گونه است: صبر به هنگام بلا، صبر به هنگام انجام تكاليف (واجبات) و صبر بر ترك گناهان.
پس كسى كه بر مصيبت صبر كرده تا تسلاى خاطر يافته خداوند سيصد درجه در نامه عملش مى نويسد كه فاصله بين هر درجه فاصله بين زمين و آسمان است.
هر كه صبر به هنگام انجام تكاليف (واجبات) انجام دهد، خداوند ششصد درجه در نامه عملش مى نويسد كه فاصله بين هر دو درجه از انتهاى زمين تا آسمان است.
و كسى كه بر ترك گناهان صبر داشته باشد خداوند براى او نهصد درجه مى نويسد كه مابين هر درجه و مرتبه اى از انتهاى زمين تا منتهاى عرش است.
بنابراين طاعت كردن و قيام به تكليف نيز صبر مى خواهد. ما در اثر كثرت استعمال وقتى مى گوييم: فلانى آدم صابرى است، ذهنمان فقط به مصائب مى رود، اين طور نيست.
گاهى انسان عضوى از اعضاى بدنش را از دست مى دهد و به آن صبر مى كند، گاهى محبوبى را از دست داده، گاهى مالى را از دست داده و گاهى مقامى را از دست مى دهد. بايد انسان در مقابلش صبر كند.
اما گاهى انسان كسى را دعوت مى نمايد، مدتى هم با او صحبت مى كند و براى دعوت خود دليل و برهان اقامه مى نمايد، و دعوت او در طرف مقابل تأثير نمى كند. در اين صورت روحيه او كسل مى شود، بايد صبر كند. يا معلّمى مدّت ها كسى را كه از نزديكان و از شاگردان نزديكش بوده تحت تعليم قرار داده يك دفعه او منحرف شود، و آن معلم ناراحت مى شود، اين گونه كارها نيز مصيبت است، امّا به ذهن نمى آيد.
در مثال ديگر فردى تا ديروز از شيعيان خلّص بود يك دفعه عوض مى شود.
ائمه اطهار عليهم السلام همه اين مسائل را تحمّل كردند و تك تك اين ها در زندگيشان، مصداق دارد.
آنان همه اين قضايا را ديدند و صبر كردند و اين ها نيز از ميثاق و پيمان آنان با خداوند متعال بوده؛ يعنى در راه او، براى رسيدن به هدف او و به خاطر او بوده است.
چنان كه گذشت به نظر مى رسد ائمّه عليهم السلام با خداوند متعال دو جور ميثاق داشتند:
1 . ميثاقى كه همه در آن شريك بودند.
2 . ميثاق خاصى كه هر يك از ائمّه در خصوص خود داشت.
شما فكر مى كنيد آن چه قرار بوده بر امير مؤمنان على و صدّيقه طاهره سلام اللّه عليهما وارد بشود و متحمّل شدند از قبل نمى دانستند و جزء ميثاقشان نبوده است؟
در كتاب الكافى روايتى در اين زمينه آمده كه موسى بن جعفر عليهما السلام مى فرمايد:
قلت لأبي عبداللّه عليه السّلام: أليس كان أمير المؤمنين عليه السّلام كاتب الوصيّة ورسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله المملي عليه و جبرئيل و الملائكة المقرّبون شهود؟
قال: فأطرق طويلاً. ثمّ قال: يا أباالحسن! قد كان ما قلت ولكن حين نزل برسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله الأمر، نزلت الوصيّة من عند اللّه كتاباً مسجّلاً، نزل به جبرئيل مع أمناء اللّه تبارك وتعالى من الملائكة.
فقال جبرئيل: يا محمّد! مُر بإخراج من عندك إلاّ وصيّك ليقبضها منّا وتشهدنا بدفعك إيّاها إليه ضامناً لها ـ يعني عليّاً عليه السّلام ـ .
فأمر النبي صلّى اللّه عليه وآله بإخراج من كان في البيت ما خلا عليّاً وفاطمة عليهما السّلام فيما بين السّتر والباب.
فقال جبرئيل: يا محمّد! ربّك يقرئك السلام ويقول: هذا كتاب ما كنت عَهدتُ إليك وشرطت عليك وشهدت به عليك وأشهدت به عليك ملائكتي وكفى بي يا محمّد! شهيداً.
قال: فارتعدت مفاصل النبي صلى اللّه عليه وآله. فقال: يا جبرئيل! ربّي هو السلام ومنه السلام وإليه يعود السلام، صدق عزّوجلّ وبَرَّ، هات الكتاب.
فدفعه إليه وأمره بدفعه إلى أمير المؤمنين عليه السّلام فقال له: أقرأه!
فقرأهُ حرفاً حرفاً.
فقال: يا علي! هذا عهد ربّي تبارك وتعالى إليّ شرطه عليّ وأمانته وقد بلّغت ونصحت وأدّيتُ.
فقال عليُّ عليه السّلام: وأنا أشهد لك ]بأبي وأمي أنت[ بالبلاغ والنصيحة والتصديق على ما قلت ويشهد لك به سمعي وبصري ولحمي ودمي.
فقال جبرئيل عليه السّلام: وأنا لكما على ذلك من الشاهدين.
فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله: يا علي! أخذتَ وصيّتي وعرفتها وضمنت للّه ولي الوفاءَ بما فيها؟
فقال عليٌّ عليه السّلام: نعم، بأبي أنت وأمي، عليّ ضمانها وعلى اللّه عَوني وتوفيقي على أدائها.
فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله: يا عليّ! إنّي أريد أن اشهد عليك بموافاتي بها يوم القيامة.
فقال عليّ عليه السّلام: نعم، أشهد.
فقال النبي صلّى اللّه عليه وآله: إنّ جبرئيل وميكائيل فيما بيني وبينك الآن وهما حاضران معهما الملائكة المقرّبون لأشهدهم عليك.
ببينيد چه خبر است؟ آن چه كه بر صديقه طاهره عليها السلام وارد شد چيز كمى نيست. بايد اين مقدمات انجام بشود.
فقال: نعم، ليشهدوا وأنا ـ بأبي أنت وأمّي ـ اُشهدُهم.
فأشهدهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وكان فيما اشترط عليه النبيُّ بأمر جبرئيل عليه السّلام أمره اللّه عزّوجلّ أن قال له: يا علي! تفي بما فيها من مولاة مَن والى اللّهَ ورسوله والبرائة والعداوة لمن عادَى اللّه ورسوله والبرائة منهم على الصبر منك وعلى كظم الغيظ وعلى ذهابِ حقّك وغصبِ خمسك وانتهاك حرمتك؟
فقال: نعم، يا رسول اللّه!
فقال أمير المؤمنين عليه السّلام: والّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة، لقد سمعت جبرئيل يقول للنّبيّ: يا محمّد! عرِّفهُ أنّه ينتهك الحرمة وهي حرمة اللّه وحرمة رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وعلى أن تُخضَب لحيته من رأسه بدم عبيط.
قال أمير المؤمنين عليه السلام: فصعقت حينَ فهمتُ الكلمة من الأمين جبرئيل حتّى سقطت على وجهي وقلت: نعم، قبلت ورضيت وإن انتهكت الحرمة وعطلت السنن ومزّق الكتاب وهدِّمت الكعبة وخضبت لحيتي من رأسي بدم عبيط صابراً محتسباً أبداً حتّى أقدم عليك.
ثمّ دعى رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله فاطمة والحسن والحسين وأعلمهم مثل ما أعلم أمير المؤمنين… .
واللّه لقد قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله لأمير المؤمنين وفاطمة عليهما السّلام: أليسَ قد فهمتما ما تقدمت به إليكما وقبلتماه؟
فقالا: بلى وصبرنا على ما ساءنا وغاظنا.5
اين ميثاق است و ديگر ائمّه عليهم السلام نيز چنين هستند.
امام مجتبى عليه السلام نيز مصائبى را متحمّل شدند؛ مصائب عجيبى كه ما در اين امور دقت نمى كنيم.
از طرفى مثل معاويه در مقابل حضرت با آن دسائسى كه داشته كه شرحى طولانى دارد و از طرف ديگر بعضى از اصحاب حضرت كه ريش سفيدها و محترمين بين مردم و رؤساى قبايل و جزء اصحاب امام شمرده مى شود، وارد حضور آن حضرت مى شود و مى گويد: السلام عليك يا مذلَّ المؤمنين(!)6
به راستى درد شمشير بيشتر است يا شنيدن اين كلام؟! كدام شديدتر است؟
از سوى ديگر در خانه حضرت امام حسن عليه السلام هم كسى بود كه مكرراً آن حضرت را مسموم كرد.
سيّدالشهداء عليه السلام نيز تعهد خاصّى داشتند، امام حسين عليه السلام با خداوند متعال ميثاق خاصّى داشتند.
از روايت مزبور و ساير ادلّه معتبره، بىوجه بودن گفتن اين كه با وجود حضرت امير نمى شود صدّيقه طاهره عليها السلام را آن جور توهين و هتك بكنند و آن مسائل پيش بيايد واضح مى شود.
اين ها عهد و پيمان است، هم چنان كه سيّدالشهداء عليه السلام خواهرشان را از مدينه تا كربلا آورده اند، نه تنها خواهران بلكه خانم هاى ديگر كه همه آن ها در معرض هتك و توهين و سبّ و شتم و اسارت قرار گرفتند. پس اصلِ بودن حضرت زينب عليها السلام و همه اين خانم ها در كربلا دروغ است؟!
اين ها مواثيق و تعهدات خاصى است، ما نمى فهميم، باور كردنش سخت است، امّا واقع شده است.
اين ها، مواثيقى است علاوه بر آن ميثاق هاى عمومى، كه هر كدام از ائمّه ميثاق خاصى داشته است.
همين طور بود، امام سجاد، امام باقر، امام جعفر صادق، امام موسى بن جعفر و ديگر امامان عليهم السلام.
هم اكنون نيز امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف تعهدات خاصّى با خداوند متعال دارند. از طرفى مى بينند كه دين خدا عمل نمى شود؛ نه تنها دين خدا عمل نمى شود؛ بلكه بر خلاف دين خدا هم عمل مى شود، اين همه ظلم و جور كه در عالم واقع مى شود.
از طرف ديگر آن همه مظلوميت آباء، مادر و جدشان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله و از سوى ديگر مظلوميت شيعيان در سراسر دنيا و قضاياى ديگر را مى بينند و مى شنوند. همه اين ها هست و روز به روز بيشتر هم مى شود.
اين ها جزء تعهّدات امام زمان عليه السلام نسبت به زمان غيبت آن بزرگوار است و تعهّدات ديگرى نيز نسبت به زمان حضورشان دارند، و چون خداوند متعال مى دانست اينان به عهد و ميثاق وفا خواهند كرد، اين مقامات را به آنان عنايت كرد. در دعاى ندبه مى خوانيم:
إذ اخترت لهم جزيل ما عندك من النعيم المقيم، الّذي لا زوال له ولا اضمحلال، بعد أن شرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدُّنيا الدنيّة وزخرفِها وزبرجها، فشرطوا لك ذلك، وعلمت منهم الوفاء به، فقبلتهم وقرّبتهم، وقدّمت لهم الذكر العلي، والثناءَ الجلي؛7
آن گاه كه براى آنان بهترين و بالاترين نعمت هاى پاينده خودت را برگزيدى كه تمام شدنى نيستند و نابودى ندارند، پس از آن كه از آن ها تعهّد گرفتى كه مقامات و زينت و زيور و نمايشات اين دنياى پست را رها كنند، سپس آن ها اين تعهّد را پذيرفتند، و مى دانستى كه آن ها به اين عهد وفا دارند، پس آن ها را پذيرفتى و به خود نزديك كردى و براى آنان يادى بلند و ستايش ارجمند مقرّر كردى.
آرى، خدا اين مقامات را به ائمّه عليهم السلام عنايت فرمود، چون مى دانست صبر مى كنند، و واقعاً هم صبر كردند. ائمّه مصداق اين آيه هستند كه مى فرمايد:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ اْلأَمْوالِ وَاْلأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ)؛8
به طور مسلّم ما همه شما را با امورى هم چون ترس، گرسنگى، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت بده به صابران و استقامت كنندگان؛ كسانى كه هر گاه مصيبتى به آن ها برسد مى گويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم. اين ها كسانى هستند كه درود و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنان هدايت يافتگان هستند.
ايشان صبر كردند تا رسيدند به اين كه:
(إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ)؛9
به راستى كه خدا با صابران و استقامت كنندگان است.
1 . صحاح اللغه: 2 / 706، لسان العرب: 4 / 438 و 439، تاج العروس: 7 / 71.
2 . سوره زمر (39): آيه 10.
3 . نهج البلاغه: 4 / 18، شماره 82 .
4 . الكافى: 2 / 91 حديث 15، بحار الأنوار: 68 / 77، حديث 12.
5 . الكافى: 1 / 281 ـ 283، حديث 4، بحار الأنوار: 22 / 479، حديث 28.
6 . مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام، محمّد بن سليمان كوفى: 2 / 128، دلائل الامامه: 166، حديث 8 ، مدينة المعاجز: 3 / 233، الاختصاص: 82 ، بحار الأنوار: 44 / 23 ـ 24، حديث 7، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 16 / 16 و 44، كنز العمال: 11 / 349 و 13 / 588، شواهد التنزيل: 2 / 457، الاخبار الطوال: 221، تاريخ مدينة دمشق: 59 / 151، ميزان الاعتدال: 2 / 171، سير اعلام النبلاء: 3 / 147، لسان الميزان: 3 / 53، البداية والنهايه: 8 / 140، الامامة والسياسه: 1 / 141 و… .
7 . اقبال الأعمال: 1 / 504 و 505، بحار الأنوار: 99 / 104.
8 . سوره بقره (2): آيه 155 ـ 157.
9 . همان: آيه 153 و سوره انفال (8): آيه 46.