حجّت هاى الهى
وَحُجَّتِهِ;
و (سلام بر) حجّت الهى.
ائمّه عليهم السلام حجّت هاى الهى هستند. حجّت از دو نگاه بررسى شدنى است:
1 . حجّت از ناحيه خدا نسبت به بندگان;
2 . حجّت از طرف مردم نسبت به خداوند متعال.
قسم دوم اين گونه مى شود كه در روز رستاخيز آن گاه كه به بنده اى بگويند: چرا به وظيفه ات عمل نكردى؟ و چرا فلان تكليف را انجام ندادى؟ پاسخ گويد: نمى دانستم.
مى گويند: چرا نرفتى ياد بگيرى؟
مى گويد: كسى را براى من معيّن نكرديد كه به من ياد دهد و براى من راهنمايى نفرستاديد تا مرا راهنمايى كند.
در اين صورت حجّت اين بنده تمام است و او معذور خواهد بود.
روشن است كه همواره حجّت از ناحيه خداوند متعال است و حضرت بارى تعالى حجّت هايى براى بندگان خدا مى فرستد و آنان را معيّن مى كند. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً);1
و ما هرگز گروهى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آن كه پيامبرى برانگيزيم.
وقتى خداوند در چنان روزى به بنده اى بفرمايد: چرا ياد نگرفتى و به چنين وظيفه عمل ننمودى، ديگر بنده نمى تواند بگويد: كسى نبود كه به من ياد دهد.
به راستى مقصّر كيست؟
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ);2
بگو! پس دليل و حجّت از آنِ خداوند است.
روايتى در ذيل اين آيه نقل شده است. مسعدة بن صدقه گويد: از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه پرسيدند، شنيدم كه حضرتش چنين پاسخ داد:
إنّ اللّه تعالى يقول للعبد يوم القيامة: عبدي أكنت عالماً؟
فإن قال: نعم.
قال له: أفلا عملت بما علمت؟
وإن قال: كنت جاهلاً.
قال له: أفلا تعلمت حتّى تعمل؟
فيخصمه وذلك الحجّة البالغة.3
مضمون روايت اين است كه آن گاه كه خداوند متعال در روز رستاخيز به بنده اى مى گويد: چرا فلان تكليف را انجام ندادى؟ مى گويد: نمى دانستم.
مى گويند: چرا نرفتى ياد بگيرى، ما كه گفته بوديم فلانى را فرستاده ايم. در محلّه شما فلان عالم، مسجد بود، فلانى درس داشت؟ چرا نرفتى؟ چرا از او بهره نبردى؟
در اين هنگام بنده زبانش كوتاه مى آيد و چيزى نمى تواند بگويد و سرش را پايين مى اندازد و اين جاست كه بايد عفو خداوند متعال به دادش برسد. به همين دليل، خداوند متعال مى فرمايد:
(رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ);4
پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا بعد از آمدن اين پيامبران حجّتى براى مردم در برابر خداوند نباشد.
خداوند همواره حجّت مى فرستد، پيامبرى پس از پيامبر ديگرى نصب مى كند و در زمان غيبت علما را قرار مى دهد تا زمين از حجّت خالى نباشد،5 هر چند حجّتى كه معصوم نيست و آن مقامات را دارا نيست; ولى در هر صورت بايد در هر زمان حجّت تمام شود.
گفتنى است كه خداوند متعال دو نوع حجّت دارد:
1 . حجّت درونى كه همان عقل انسان است;
2 . حجّت بيرونى كه همان پيامبر و امام عليه السلام است.
اين معنا در روايتى از امام كاظم عليه السلام بيان شده است. هشام بن حكم گويد: امام كاظم عليه السلام فرمود:
يا هشام! إنّ للّه على الناس حجّتين: حجّة ظاهرة وحجّة باطنة. فأمّا الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمّة عليهم السلام وأما الباطنة فالعقول;6
اى هشام! همانا حجت هاى الهى بر مردم دو حجت است: حجتى ظاهرى و حجتى باطنى. اما حجت ظاهرى همان انبيا، رسولان و ائمه عليهم السلام هستند و حجت باطنى عقل هاى مردمان است.
پس ائمّه عليهم السلام حجّت هاى الهى هستند تا كسى نتواند عذرى بياورد. آنان حجّت خدا بر همه مخلوقات و در همه عوالم هستند. البتّه محل ابتلاى ما عالم دنيا است كه عالم تكليف ماست و روايات بسيارى داريم كه هرگز زمين از حجّت خدا خالى نخواهد بود.7
برخى از اهل تسنّن به شيعيان ايراد مى كنند كه شما مى گوييد: زمين از حجّت خدا خالى نخواهد ماند و غرض از نصب امام نيز هدايت مردم است. پس خداوند متعال در زمان غيبت حضرت حجّت كه مردم به او دست رسى ندارند، چگونه احتجاج خواهد كرد و چه كسى مقصّر خواهد بود؟
به طور خلاصه در پاسخ اين اشكال، بر اساس يك محاسبه منطقى تا قضيّه برهانى شود مى گوييم: يا خداوند متعال مقصّر خواهد بود، يا خود امام و يا مردم.
امّا خدا كه فرموده: (وَما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً);8 «هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد مگر آن كه پيامبرى مبعوث كنيم» و فرموده: (وَإِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ);9 «و هر امتى در گذشته انذار كننده اى داشته است». اگر امام نصب نكند، تناقض لازم مى آيد و محال است; زيرا اگر امام نصب نكند، يا بايد عاجز باشد يا بخيل كه هر دو بر خدا محال است.
امام نيز مقصّر نيست; زيرا طبق ادلّه نزد همه زمين نبايد از حجّت خالى باشد و امام عليه السلام اين مسئوليّت را بنابر ادلّه قطعى پذيرفته است; پس غايب بودن او يا بايد از روى عجز از اداره امور و پاسخ گويى بوده باشد، يا از روى بخل، و امام از هر دو وصف پاك و منزّه است; چون نقص است و امام در حدّ كمال. بنابراين، غيبت امام مستند به خدا و خود امام نيست.
در نتيجه مقصّر خود مردم خواهند بود; چرا كه امام براى هدايت مردم نصب شده و به سان چراغى روشن است. كار چراغ نورپردازى است. اگر بنده اى از نور اين چراغ استفاده نكند، پاى آن ننشيند و در روشنايى آن مطالعه نكند، قرآن نخواند، از كتاب هاى علمى بهره نبرد و در تاريكى بماند كسى جز خودش مقصّر نيست؟
هم چنين حكم امام عليه السلام همانند حكم آب جارى و روان است. آبى كه از وسط شهر عبور مى كند. اگر كسى از اين آب استفاده ننمايد، شست و شو نكند و نياشامد، كسى مقصّر نيست جز خود او. البتّه جهات ديگر و آثار و بركات ديگرى نيز بر وجود امام عليه السلام حتّى در دوران غيبت مترتّب مى شود.
1. سوره اسراء (17): آيه 15.
2. سوره انعام (6): آيه 149.
3. الامالى، شيخ مفيد: 228، بحار الانوار: 2 / 29، حديث 10.
4. سوره نساء (4): آيه 165.
5. در الاحتجاج: 2 / 282 و بحار الانوار: 53 / 180، حديث 10 اين گونه آمده است:
عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمّد بن عثمان العمري رحمه اللّه أن يوصل لي كتاباً قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي. فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه السلام:
… وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم وأنا حجّة اللّه.
6. الكافى: 1 / 16، وسائل الشيعه: 15 / 207، حديث 20291، بحار الانوار: 1 / 137.
7. ر.ك: الكافى: 1 / 179، حديث 10 و 12.
8. سوره اسراء (17): آيه 15.
9. سوره فاطر (35): آيه 24.