حافظان سرّ خدا
وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه;
و (سلام بر) حافظان سرّ خدا.
ائمّه عليهم السلام حافظان سرّ الهى هستند.
بدون ترديد، قضايا، حقايق و امورى كه ماوراى قدرت علم و درك عقل انسان وجود دارد و سرانجام بشر به هر جا از نظر علمى و عقلى برسد، باز ماوراى آن، امورى است كه بر بشر پنهان است و شايد برخى موارد تا روز رستاخيز مخفى بماند.
سخن در اين است كه اين امور نزد ائمّه عليهم السلام هستند، نه اين كه علم امام به جميع آن چه معلوم و معقول بشر است در اين عالم احاطه دارد كه آن ها در اعلا مراتب آن هستند; بلكه آن چه از علوم و عقول بشرى مخفى است و از اسرار شمرده مى شود در نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد و آن بزرگواران حافظان آن اسرار مى باشند.
انسان از معدن كه در اعماق زمين قرار دارد مى تواند استفاده كند; يعنى آن را جست و جو نمايد و حفر كند و به آن برسد و از آن بهره ببرد; امّا ائمه عليهم السلام معادنِ حكمت خدا هستند و هر كس با ائمّه عليهم السلام معاشرت و رفت و آمد كند و شاگردى و ملازمت نمايد، سرانجام به قدر وسع خود از حكمت مى تواند تحصيل كند.
امّا در مورد اسرار هم همين طور است؟ آيا به راستى ائمّه عليهم السلام كسى را يافته اند كه اسرار الهى را در نزد او به وديعت بسپارند؟ يا اساساً مطالب را به كسى نگفته اند و به صورت «سرّ اللّه» مانده است؟
اين مقام ائمّه عليهم السلام است، چنين نيست كه علوم به همين علوم و حقايقى منحصر باشد كه اكنون بشر به آن دست يافته يا نيافته است، مگر الآن امورى يافت نشده كه پنجاه سال پيش نبوده و آن موقع اين حقايق بر بشر مخفى بوده است؟
پس معلوم مى شود كه ماوراى حقايق اين عالم كه بشر به بخشى از آن ها دست يافته حقايقى هست كه نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد; امّا آيا بشر همه حقايق اين عالم را كشف خواهد كرد، به طورى كه چيزى باقى نماند تا چه رسد به ماورا؟
گاهى از آن حقايق به سرّ تعبير شده است. در روايتى آمده كه ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
يا أبا محمّد! إنّ عندنا واللّه سرّاً من سرّ اللّه، وعلماً من علم اللّه، واللّه ما يحتمله ملك مقرّب ولا نبي مرسل ولا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان، واللّه ما كلّف اللّه ذلك أحداً غيرنا ولا استعبد بذلك أحداً غيرنا…;1
اى ابامحمّد! به خدا سوگند، همانا نزد ما سرّى از اسرار خدا، دانشى از دانش خداست. به خدا سوگند، كسى را توان تحمّل آن نيست حتى فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و مؤمنى كه خداوند دلش را به ايمان آزموده باشد. به خدا سوگند كه خدا آن را به احدى جز ما تكليف نفرموده است و عبادت آن را از احدى جز از ما نخواسته است.
و گاهى به عنوان «صعب مستصعب» آمده است، آن جا كه ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
حديثنا صعب مستصعب; لا يؤمن به إلاّ ملك مقرّب أو نبي مرسل أو عبد امتحن اللّه قلبه للإيمان;2
حديث ما سخت و دشوار است; كسى نمى تواند به آن ايمان بياورد جز فرشته مقرّب، يا پيامبر مرسل، يا بنده اى كه خداوند دلش را به ايمان آزموده باشد.
و گاهى به عنوان علم مكنون آمده است. در روايتى مى خوانيم كه به پيامبر خدا گفته شد: اى رسول خدا! نظر شما درباره آيه اى كه مى فرمايد: «به راستى خدا و فرشتگان به پيامبر صلوات مى فرستند» چيست و اين چگونه است؟
آن حضرت فرمود:
هذا من العلم المكنون ولولا أنّكم سئلتموني ما أخبرتكم;3
اين از علم مكنون است و اگر شما نمى پرسيديد پاسخ نمى دادم.
بنابراين، علم خداوند متعال محدود نيست. وراى اين امور، امور ديگرى است كه ما درك نمى كنيم; امّا از روايات معلوم مى شود كه از بندگان خدا كسانى هستند كه از اسرار آگاه مى شوند. در قرآن آمده است:
(وَكُلَّ شَيْء أَحْصَيْناهُ في إِمام مُبين);4
و همه چيز را در كتاب روشن گرى برشمرده ايم.
و «امام مبين» به امير مؤمنان و ديگر ائمه تفسير شده است.5 از طرفى حديثى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بيان شد كه از طريق اهل تسنّن نيز نقل شده است. ايشان مى فرمايد:
أنا مدينة الحكمة وعلي بابها;
من شهر حكمت هستم و على دروازه آن است.
در مورد ديگرى مى فرمايد:
أنا مدينة العلم وعلي بابها;
من شهر دانشم و على دروازه آن است.
پس همه حقايق نزد رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السلام موجود است كه البته اذن بيان بخشى از آن ها را داشته اند.
و اين چيز فوق العاده اى درباره ائمّه عليهم السلام نيست تا گفته شود غلو است. حقايق و امورى نزد آن ها وجود دارد كه اذن ندارند به ديگران بگويند; از اين رو حافظان و سر نگهداران خدا هستند.
از طرفى، اگر بخواهند سرّى از اسرار را بگويند، نخست آن فرد را امتحان مى نمايند; چرا كه در طرف مقابل ظرفيّت لازم است. در رواياتى كه پيش تر گذشت، گفته شد كه فقط سه گروه تحمّل اين اسرار را دارند: فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و مؤمنى كه خداوند دلش را به ايمان بيازمايد; از اين رو امير مؤمنان على عليه السلام به سينه مبارك اشاره مى كرد و مى فرمود:
إنّ هاهنا لعلماً جمّاً لو أصبتُ له حملة;6
همانا در اين جا علمى انباشته شده كه اگر حاملانى مى يافتم بازگو مى كردم.
آن حضرت نفرمود: متحمّل نمى شوند، يا صعب و دشوار است; بلكه فرمود: اگر حاملانى پيدا كنم و اهليّت داشته باشند، چيزى به آن ها مى سپارم.
آرى، بايستى اهليّت و لياقت باشد وگرنه به هر كسى علم داده نمى شود و به هر كسى هر چيزى را نمى توان گفت. در بين اصحاب ائمّه عليهم السلام كسانى بودند كه برخى از اسرار را نتوانستند نگهدارى كنند و اسباب زحمت خود و ائمّه عليهم السلام شدند.
كوتاه سخن اين كه اين عبارت از زيارت جامعه بيان گر اين است كه ائمّه محرم اسرار خداوند متعال هستند و اين، از مقامات ويژه آن هاست.
از طرفى حقايق عالم يا آشكار هستند، يا نهان. آن چه آشكار است و يا خواهد شد، نزد ائمه عليهم السلام وجود دارد و هر كسى از مردم به مقدار وسع خود بر اين حقايق آگاه مى شود و بهره مند مى گردد و آن چه پنهان است، نزد ائمه عليهم السلام وجود دارد كه بخشى از آن را براى اشخاص به گونه حساب شده، فاش كرده اند و بخشى را فاش نكرده اند. اين اشعار از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است:
إنّي لأكتم من علمي جواهره *** كي لا يرى الحق ذو جهل فيفتننا
وقد تقدّم في هذا أبو حسن *** إلى الحسين وأوصى قبله الحسنا
ورُبّ جوهر علم لو أبوح به *** لقيل لي أنت ممّن يعبد الوثنا;7
1. الكافى: 1 / 402، حديث 5.
2. بصائر الدرجات: 41، حديث 4. در اين كتاب شريف بيش از چهل روايت در مورد صعب و مستصعب بودن احاديث و امر اهل بيت عليه السلام نقل شده است. الكافى: 1 / 401 ـ 403، باب «فيما جاء أنّ حديثهم صعب مستصعب»، بحار الانوار: 2 / 182 ـ 197، باب «إنّ حديثهم عليهم السلام صعب مستصعب وأنّ كلامهم ذو وجوه كثيرة».
3. عوالى اللآلى: 2 / 38، حديث 97، بحار الانوار: 91 / 67، حديث 57.
4. سوره يس (36): آيه 12.
5. بحار الانوار: 24 / 158، حديث 24 و 47 / 130، حديث 179.
6. نهج البلاغه: حكمت 147.
7. ينابيع المودة: 1 / 76، حديث 13.