صاحبان امر
وَاُولِى الاَْمْرِ;
و (سلام بر) صاحبان امر.
شايد اين عبارت از زيارت جامعه اشاره به آيه اى از قرآن باشد، آن جا كه مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ);1
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و صاحبان امر اطاعت كنيد.
تعيين «اُولى الأمر» با توجّه به آيه كريمه از دو نظر اثبات شدنى است:
1 . از ديدگاه روايات;
2 . قطع نظر از روايات.
از نظر روايى، در ذيل اين آيه روايات بسيارى وارد شده كه «اُولى الأمر» را بيان مى نمايند. در كتاب الاحتجاج حضرت على عليه السلام در ضمن خطبه اى مى فرمايد:
إنّ اللّه ذا الجلال والإكرام لما خلق الخلق واختار خيرة من خلقه واصطفى صفوة من عباده أرسل رسولاً منهم وأنزل عليه كتابه وشرع له دينه وفرض فرائضه فكانت الجملة قول اللّه عزوجل: (أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ) فهو لنا أهل البيت خاصة دون غيرنا فانقلبتم على أعقابكم وارتددتم ونقضتم الأمر ونكثتم العهد ولم تضروا اللّه شيئاً وقد أمركم أن تردّوا الأمر إلى اللّه ورسوله وإلى اولي الأمر منكم المستنبطين للعلم فأقررتم ثمّ جحدتم;2
همانا خداوند باعظمت و كريم آن هنگام كه مخلوقات را خلق نمود و بهترين از خلقش را اختيار كرد و او را از برگزيدگان بندگانش برگزيد، رسولش را بر آنان فرستاد، كتابش را بر آنان نازل فرمود، دين را بر آنان تشريع نمود و فرائض خود را بر آنان واجب و حتمى نمود; از اين رو فرمود: «از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و صاحبان امر اطاعت كنيد» پس اين مقام اطاعت براى ماست و به ما اهل بيت اختصاص دارد نه غير ما. پس شما به گذشته خود باز گشتيد و از دين برگشتيد و امر الهى را نقض كرديد و عهد الهى را شكستيد. البته اين عمل شما هيچ ضررى به خداى تعالى نمى رساند. خداى تعالى به شما در برگرداندن امورتان به خدا و رسول او و به صاحبان امرتان كه كاوشگران در علم اند دستور داد. شما در اجابت به اين دستور الهى اقرار كرديد; اما پس از آن، اين امر را منكر شديد.
امّا با چشم پوشى از روايات نيز «اولى الأمر» را مى توان تعيين كرد; چرا كه در اين آيه امر به اطاعت اطلاق دارد و همراه اطاعت خدا و رسول اوست. همين موضوع بر عصمت دلالت مى نمايد. اين دلالت به قدرى روشن است كه حتّى مخالف متعصّبى مانند فخر رازى نيز به آن اعتراف مى كند; ولى وى در ادامه اين بحث گير مى افتد; چرا كه آنان به عصمت كسى حتّى ابوبكر معتقد نيستند و نمى توانند باشند; از اين رو در بحث به بن بست مى افتد. زيرا به مقتضاى آيه مباركه اطاعت مطلقه اين غير معصوم جايز نيست و آيه بر عصمت «اولى الامر» دلالت دارد و از طرف ديگر، «اولى الامر»هاى آنان معصوم نيستند.
فخر رازى مدّعى است كه منظور از «اولى الامر» در اين جا خود اُمّت هستند، پس اُمّت مثل خدا و رسول واجب الاطاعه است، و چون نصيب امام به دست امت مى باشد و اُمّت نيز طبق روايت «إنّ اُمّتي لا تجتمع على خطأ»3 خطا نمى كنند، پس هر كه را نصب كردند او امام است.
بنابراين مبنا، خطاب «اطيعوا» در اين آيه متوجّه اُمّت است و بايد خود امّت مطاع باشند. پس معناى آيه چنين مى شود كه خداوند متعال بفرمايد: اى اُمّت! از خدا، از رسول و از خودتان اطاعت كنيد!
آيا چنين بيانى از مثل فخر رازى درست است؟
و از طرف ديگر اگر بنا باشد كه مراد از اولى الامر خود اُمّت باشند، آيا همه اُمّت مراد است، يا برخى از افراد اُمّت؟ اگر برخى از افراد اُمّت مراد است، اين افراد چه كسانى هستند؟ اگر اين افراد معيّن هستند، وجه تعيين آنان چيست؟ تعيين كننده آن ها كيست؟ و اينان بايد چه صفاتى را دارا باشند؟
استدلال فخر رازى مشكلات بسيارى دارد و آنان چاره اى ندارند جز آن كه به استدلال اهل حق برگردند و به آن اعتراف كنند كه «اولى الأمر» اشخاص معيّنى از جانب خداوند سبحان هستند و چون آيه بر عصمت دلالت دارد اين اشخاص بايد معصوم باشند و چنين استدلالى ديگر شامل ابوبكر نخواهد شد تا چه رسد به حكّام ديگرشان تا به امروز.
و شايد اين جمله از زيارت جامعه اشاره اى باشد به آيه مباركه (قُلْ إِنَّ اْلأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ)،4 همان «أمر» كه فرموده: (أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَاْلأَرْضُ بِأَمْرِهِ)5 و اين معنا هم كاملاً صحيح است و دلايل آن از قرآن، روايات و عقل بسيار.
1. سوره نساء (4): آيه 59.
2. تفسير كنز الدقائق: 2 / 251، المسترشد: 397، الاحتجاج: 1 / 234.
3. تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه: 25.
4. سوره آل عمران (3): آيه 154.
5. سوره روم (30): آيه 25.