پرچم هاى تقوا
وَاَعْلامِ التُّقى;
و (سلام بر) نشانه هاى پرهيزكارى.
ائمّه عليهم السلام پرچم هاى تقوا هستند. واژه «اعلام» جمع «عَلَم» است. از نظر لغوى «عَلَم» به چيزى مى گويند كه آن را در جاى بلندى جهت راهنمايى نصب مى كنند. مثل «اعلام الحرم» كه ستون هايى بلند هستند براى مشخص كردن حدود حرم كه انسان بدون لباس احرام نبايد وارد حرم شود. نمونه ديگر پرچم هايى هستند كه براى عزادارى نصب مى كنند كه نشان وجود مجلس عزا و سوگوارى در آن مكان است.
قرآن مجيد مى فرمايد:
(فِي الْبَحْرِ كَالاَْعْلامِ);1
در دريا به سان كوه ها هستند.
واژه «اعلام» در اين آيه به جبال تفسير شده كه كوه بلند به سان پرچم است.
از اين رو عَلَم بايد به دو قسم تقسيم شود:
1 . يا ذاتاً بلند باشد و جنبه علامت بودن را داشته باشد;
2 . يا در جاى بلندى نصب شود و جنبه علامت بودن به آن دهند.
آرى ائمّه عليهم السلام به هر دو معنا اعلام هستند كه ذاتاً بزرگند و مثل كوه بلند و استوار و پابرجا هستند و هم خداوند متعال آنان را براى تقوا الگو و نشان و راهنما قرار داده است.
واژه «تُقى» همان تقواست و از «وقايه» گرفته شده است كه انسان خود و ديگران را از خطرها و ضررها مانع و بر حذر بدارد و البته اين معنا دو جور است.
وقتى بخواهيد از فرزندتان مراقبت كنيد و او را از خطر و ضرر حفظ نماييد، گاهى دستش را از آتش مى كشيد و يا دست او را مى گيريد و نمى گذاريد در چاله بيفتد و گاهى از اوّل دست او را محكم مى گيريد و از او نگهدارى مى كنيد تا به طرف آتش و يا چاه و چاله نرود. اين دو رفتار در خارج بين پدران و فرزندان وجود دارد.
ائمّه عليهم السلام هر دو روش را با مردم داشته اند; يعنى هم زشتى ها را معرّفى كرده اند و از زشتى ها بر حذر داشته اند و هم در جهت تربيت افراد به طورى كه اصلاً به طرف زشتى حركت نكنند كار كرده اند. در بحث «عصمت» گذشت كه لفظ «عصم» براى روش دوم وضع شده; امّا مفهوم «مسك» و «منع» براى روش نخست است.
پس ائمه عليهم السلام به هر دو معنا نشانه هاى تقوا هستند; زيرا تقوا امرى باطنى است و تقوا نشانه مى خواهد و از طريق نشانه شناخته مى شود. ائمه عليهم السلام خودشان «عَلَم تقوا» هستند، نه اين كه عَلَم تقوا به دست آنان باشد. خودشان ميزان هستند; يعنى اگر كسى تقوا مى خواهد بايد به آنان نگاه كند، هم چنان كه اگر بخواهد به وسيله كوهى يا پرچمى و يا هر نشانه ديگرى، راهى را پيدا مى كند.
هر دو نوع وقايت را ائمّه عليهم السلام انجام مى دهند. ما بايد لياقت و اهليّت داشته باشيم. اهل بيت عليهم السلام گاهى ما را به گونه اى وقايت مى كنند كه اساساً چنان تربيت شويم كه فكر ضرر نكنيم و تقوا در وجود ما ملكه شود و گاهى به سوى ضرر حركت مى كنيم و ائمّه عليهم السلام از قرار گرفتن ما در ضرر مانع مى شوند كه البته ضرر واقعى همانا ضرر معنوى و اخروى است.
اين ها مطالب دقيقى هستند كه مى توان گفت كمتر در جايى مطرح شده اند.
آرى، مكتب اهل بيت عليهم السلام طورى است كه هر كه وارد شود و در آن قرار گيرد، به اندازه وسعش بهره مى برد و آدميّت مى يابد. البتّه مراتب آدميّت فرق مى كند; حتى در اصحاب پيامبر و امير مؤمنان و ائمّه عليهم السلام اين تفاوت در مراتب تقوا وجود داشته است. در روايتى آمده است كه امام سجّاد عليه السلام فرمود:
واللّه، لو علم أبوذر ما في قلب سلمان لقتله;2
به خدا سوگند! اگر ابوذر به آن چه در دل سلمان بود آگاه بود، او را مى كشت.
پس ائمّه عليهم السلام از جانب خداوند متعال نصب شده اند و چنين مقام هايى به آنان داده شده است كه
من اتّبعكم نجى ومن خالفكم هلك;
هر كس از شما پيروى كند نجات مى يابد و هر كه با شما مخالفت نمايد هلاك مى گردد.
متابعت و پيروى از ائمّه عليهم السلام اين نتيجه را دارد. آنان چه در اقوال و افعال و چه در تربيت به دنبال صلاح افراد و نجات امت از مهلكه بوده اند، به گونه اى كه گاهى در همان لحظات پايانى انسان، در سكرات مرگ، امام بر سر بالين فردى آمده و همان مقدار حضور، آن انسان را كه با مرگ دست و پنجه نرم مى كرد، به طور كلّى عوض كرده است. البته اين جهت به مقدار استعداد و لياقت اشخاص نيز بستگى دارد.
بايد توجه داشت كه ائمّه عليهم السلام به طور مطلق پرچم هاى تقوا هستند و اين مقام هيچ قيدى ندارد، هم در جهات معنوى و نجات از مهلكه هاى معنوى و هم در جهات مادّى و دنيوى. آنان هم براى شيعيان و مسلمانان به طور مطلق پرچم تقوا هستند و هم براى ديگر افراد بشر، از بت پرست، مشرك، ملحد و از ديگر اديان. هر كه بيايد و جهت راهنمايى و علامت بودن آن بزرگواران را اخذ كند و اين راه را بپيمايد، راه را خواهد يافت كه آنان براى همه «اعلام التقى» و پرچم هاى هدايت هستند.
زبان حال اين است كه اى انسان! تو اين جا بيا و از اين تعليمات پيروى كن و بنگر اين علامت كجا را نشان مى دهد. هر كه خواهى باش! ما تو را راهنمايى مى كنيم.
ائمّه عليهم السلام به راستى پرچم هاى تقوا و هدايت هستند. در تعليم و هدايت خلايق، منع آنان از وقوع در ضرر و زدودن تاريكى مظهر صفات خداوند متعال هستند.
آرى، اين مراتب والا و اين حالات كجا و آن هايى كه در برابر ائمّه عليهم السلام قد برافراشتند و با آنان معارضه نمودند كجا؟! كسانى كه چنين افرادى را بر اين اُمت تحميل كردند چه جنايتى در حق اين اُمّت روا داشتند!
مرحوم پدرم3 در يادداشت هايش از يكى از علماى هند اين گونه نقل كرده: يكى از مردم هند كه بت پرست بود مشكلى برايش پيش آمد. تمام راه هاى نجات به رويش بسته شد و راه خلاصى نداشت. او مرد متمكّن و باشخصيّتى بود.
فردى او را به يكى از علماى شيعه كه سيّد بزرگوارى بوده راهنمايى مى كند. مرد هندى نزد آن سيّد بزرگوار رفت و مشكل خود را مطرح كرد.
سيّد بزرگوار پيش خود فكر كرد و گفت: درست است كه اين مرد بت پرست است; ولى امام زمان عليه السلام واسطه فيض براى همه خلايق است، اين فرد نيز نان خور امام زمان مى باشد و جزو رعيّت آن حضرت است; از اين رو به آن مرد هندى گفت كه لباس تميز بپوشد و به قبرستان شيعيان برود و در آن جا فرياد بزند:
يا مهدى! يا مهدى! يا اباصالح! و… .
آن فرد هندى به دستور آن سيّد بزرگوار عمل كرد; آن گاه شخصى پيدا شد كه يا خود حضرت بودند و يا از خدّام و ياران. از او مى پرسد: چه مى خواهى؟ مشكل تو چيست؟
مى گويد: من در دادگاهى به جنايتى متّهم و محكوم به اعدام شده ام.
آن بزرگوار مى فرمايند: برو و مشكل تو حل شد.
چون جلسه بعدى دادگاه تشكيل مى شود همان قاضى كه او را محكوم كرده بود، رأيش برمى گردد; و حكم برائت او را صادر مى نمايد.
و در روايات آمده است كه حتى حاكمان بنى اُميّه و بنى عبّاس در مشكلاتشان به حضرات ائمه عليهم السلام مراجعه مى كردند.
1. سوره رحمان (55): آيه 24، سوره شورى (42): آيه 32.
2. بصائر الدرجات: 45، باب 11، حديث 21، در اين منبع آمده است: «مسعدة بن صدقة، عن جعفر، عن أبيه قال: ذكرت التقية يوماً عند علي بن الحسين عليهما السلام، فقال: واللّه، لو علم أبو ذر ما في قلب سلمان لقتله، ولقد أخا رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بينهما فما ظنّكم بسائر الخلق. إنّ علم العالم صعب مستصعب لا يحتمله إلاّ نبي مرسل أو ملك مقرّب أو عبد امتحن اللّه قلبه للايمان.
قال: وانّما صار سلمان من العلماء لأنه امرؤ منّا أهل البيت، فلذلك نسبه إلينا». (ر.ك: الكافى: 1 / 401، حديث 2، بحار الانوار: 2 / 190، حديث 25).
3. آيت اللّه حاج سيد نورالدين (درگذشته سال 1425 هـ) فرزند ارشد آيت اللّه العظمى سيد محمّد هادى ميلانى رضوان اللّه عليهما.