ولايت ائمه بر احكام شرعى
به نظر مى رسد بهترين جا براى ارائه اين قسم از ولايت همين جاست كه امام عليه السلام مظهر احكام الهى است، نه فقط ناقل يا راوى باشند. به عبارت ديگر، امام عليه السلام فقط مسئله گو نيست.
همان گونه كه پيش تر گفتيم، ولايت ها در مورد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله ثابت شده و هيچ گونه خدشه اى در آن وارد نشده است و از جمله دلايل روايتى به سند صحيح است. اين روايت را به دقّت بررسى مى كنيم تا معرفت و شناختمان به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بيشتر شود، گرچه زيارت جامعه، زيارت ائمّه عليهم السلام است; ولى آن چه ائمّه عليهم السلام دارند، همه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است.
در اين روايت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
إنّ اللّه أدّب نبيّه فأحسن أدبه، فلمّا أكمل له الأدب قال: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم)1ثمّ فوّض إليه أمر الدين والاُمّة ليسوس عباده فقال عزّ وجلّ: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)2 فإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله كان مسدّداً موفّقاً ومؤيّداً بروح القدس لا يزلّ ولا يخطئ في شيء ممّا يسوس به الخلق… ثمّ إنّ اللّه عزوجل فرض الصلاة ركعتين، ركعتين، عشر ركعات، فأضاف رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلى الركعتين ركعتين… فأجاز اللّه عزّ وجلّ له ذلك.3
خلاصه معناى اين روايت را اين گونه ترجمه مى كنيم.
آن گاه كه خداوند متعال پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله را تربيت كرد چه خوب تربيت نمود. پس از اين كه او را به سرحدّ كمال مطلوب رساند به او خطاب كرد كه: «به راستى تو داراى خلق و خوى عظيم هستى».
آن گاه امر دين و امّت را به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله تفويض كرد سپس فرمود: «و آن چه پيامبر براى شما آورده، انجام دهيد و از آن چه شما را باز داشته خوددارى كنيد»; چرا كه از ابتداى خلقت پيامبر اكرم روح القدس همراهش بود. اين روح القدس همراه پيامبر بوده و در جميع شئونات حضرتش را تسديد و استوار مى نمود.
پس كسى كه خدا او را مؤدّب كرده باشد و از ابتدا روح القدس همراه او قرار داده تا او را تسديد كند، مواظبت و مراقبت نمايد و به تعبير ما در همه شئون هواى او را داشته باشد هيچ لغزشى از او حاصل نمى شود و واگذار كردن امر دين و اداره امور خلائق به چنين كسى چه مانعى دارد؟
به عبارت ديگر طبق اين روايت حالات پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله خدايى شده. آن وقت اگر به چنين كسى بگويند: نماز و ساير احكام خدا و اداره امور بندگان خدا و سرپرستى آنان را به تو سپرديم آيا جاى تعجّب است؟
سند اين روايت بلا اشكال صحيح است و البتّه در اين باب روايات ديگرى نيز وجود دارد، و در ذيل آيه مباركه (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ);4 «آن چه پيامبر براى شما آورده انجام دهيد» در تفاسير شيعه و سنّى رواياتى آمده است5 كه همه مفسّرين تصريح دارند به اين كه تمام دستوراتى كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله صادر شده است ـ نه دستوراتى كه خداوند فرموده و پيامبر ابلاغ كرده كه بين اين دو مورد فرق است ـ واجب الاطاعه است; چرا كه خداوند متعال اوامر و نواهى آن حضرت را امضا كرده است.
آن چه بيان شد، در مورد ولايت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از ديدگاه شيعه و سنّى از نظر دليل قرآنى و حديثى بود.
اكنون مى گوييم: امام كه هم چون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله ساخته شده خدا و تربيت يافته او تا سرحد كمال است دقيقاً همين مقام و منزلت را دارا است.
اين مقام و منزلت از دو راه براى ائمّه عليهم السلام نيز به اثبات مى رسد:
1 . دلايل عمومى بر اين كه ائمّه عليهم السلام به منزله پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند مگر در نبوّت;
طبق اين ادلّه جميع مناصب و منازل، مقام ها و ولايت هايى كه خداوند متعال به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله عطا كرده در نزد ائمّه عليهم السلام است.
در اين باره از طُرق عامه و خاصه روايات فراوانى وجود دارد كه به يقين، برخى از آن ها لفظاً متواترند و بقيّه روى هم رفته تواتر معنوى و اجمالى دارند. يكى از آن احاديث «حديث منزلت» است كه خود بحث جداگانه اى مى طلبد. پيامبر خدا در سخنى به على عليه السلام فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;6
تو براى من به سان هارون نسبت به موسى هستى جز آن كه پس از من پيامبرى نخواهد بود.
اين حديث تواتر لفظى دارد. عجيب اين كه در زمان هاى گذشته علما و محدّثان اهل تسنّن براى جمع آورى سندهاى اين حديث از علماى شيعه بيشتر مى كوشيدند. شايد علماى ما نيز در اين زمينه زحمت كشيده اند و به دست ما نرسيده است.
يكى از محدّثان بزرگ اهل تسنّن كه شخصيّت بزرگى است و اهل گزافه گويى نيست، مى گويد: من پنج هزار سند براى «حديث منزلت» دارم.7 به راستى كه پنج هزار سند خيلى حرف است!
كوتاه سخن اين كه اين حديث به طور واضح و آشكار بيان مى كند كه همه مراتب و منازل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله براى امير مؤمنان على عليه السلام ثابت بوده، مگر نبوّت و پيامبرى.
از طرفى در وجوب اطاعت نسبت به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله، اميرالمؤمنين و ساير ائمّه اطهار عليهم السلام مساوى و برابر با آن حضرت هستند.
نتيجه اين كه براى اثبات اين امر دليل هاى عمومى داريم.
2 . رواياتى كه در خصوص تفويض احكام آمده است كه ائمّه عليهم السلام نازل منزله پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در اين جهت مى باشند.
افزون براين رواياتى در كتاب بصائر الدرجات آمده است كه ائمّه عليهم السلام در جميع جهات وارثان پيامبر هستند مگر در نبوّت.8 و در كتاب كافى آمده است كه امام باقر عليه السلام در ضمن روايتى مى فرمايند: إنّ طاعتنا مفترضة عليهم كطاعة رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله;9
در روايات خاصّه اى نيز اين معنا آمده است كه برخى از بزرگان هم چون علاّمه مجلسى رحمه اللّه تصريح دارد كه اين روايات مستفيض هستند، مانند روايتى كه سندش صحيح است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
إنّ اللّه عزوجل أدّب نبيّه على محبّته فقال: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم)،10 ثمّ فوّض إليه فقال عزوجل: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)11 وقال عزوجل: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ)12 ثمّ قال: وإنّ نبي اللّه فوّض إلى علي عليه السلام وائتمنه فسلّمتم وجحد الناس. فواللّه لنحبّكم أن تقولوا إذا قلنا، وتصمتوا إذا صمتنا ونحن فيما بينكم وبين اللّه عزوجل، ما جعل اللّه لأحد خيراً في خلاف أمرنا;13
به راستى خداى عزوجل پيامبرش را بر محبت خود تربيت نمود و پس از آن فرمود: «تو خلق و خوى برجسته و بزرگى دارى». سپس تشريع را به او تفويض كرد و فرمود: «آن چه را كه رسول خدا براى شما آورده است انجام دهيد و از آن چه شما را نهى كرده است دورى گزينيد». هم چنين فرمود: «كسى كه از رسول خدا اطاعت نمايد، همانا خدا را اطاعت نموده است».
آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آن چه خداوند متعال به او تفويض كرده بود به امير مؤمنان على عليه السلام تفويض و واگذار كرد و آن حضرت را (در جميع اين مقامات، منازل و حيثيّات) امين قرار داد. پس شما (شيعيان) اين امر را پذيرفتيد و تسليم شديد; ولى مردم نپذيرفتند و انكار كردند. به خدا سوگند! ما شما را دوست داريم كه هر گاه بگوييم بگوييد و هر گاه سكوت كنيم سكوت كنيد و ما واسطه ميان شما و خداى عز وجل هستيم. خدا براى هيچ كس در مخالفت امر ما خيرى قرار نداده است.
واژه «جحد» يعنى انسان در قلب ايمان دارد، ولى به زبان انكار مى كند.
با توجه به مطالب مذكور، معلوم شد كه: ائمّه عليهم السلام از خداوند متعال اذن دارند كه حكمى را خود تشريع كنند، نه فقط حكم الهى را به عنوان «قال اللّه» و «يقول اللّه» بيان كنند و يا به عنوان «قال رسول اللّه» يا از آبا و اجدادشان نقل كنند و بفرمايند: «سمعت أبي يقول».
و اين نكته آن است كه در اين جا فرمودند: «والمظهرين لأمر اللّه» و نفرمودند: «والراوين لأمر اللّه» يا «والناقلين لأمر اللّه».
و نيز معلوم شد كه اوامر و نواهى ائمه عليهم السلام احكام الهيه هستند كه ارشادى، و حكم آن ها حكم مسأله گو نيست.
و اگر لفظ «أمر» را در اين جا اعم از تكوين و تشريع بگيريم باز هم درست است، چنان كه در بحث ولايت تكوينى خواهد آمد،14 كه امام عليه السلام به اذن خداوند متعال، در عالم كون مى تواند تصرّف كند. اين تصرّف به استقلال و شراكت نيست; بلكه به بركت عبوديّت و بندگى در درگاه خداوند متعال است كه امام در اين مسير پيشرفت مى كند و تقرّب مى يابد تا مى رسد بدان جا كه خداوند متعال چنين اذنى به او عطا مى فرمايد.
البته اين موضوع عجيب و غريب نيست; چرا كه در زندگى عادى انسان نيز گاهى اتّفاق مى افتد. گاهى يك نوكر و خادم به ارباب خود به خوبى خوش خدمتى مى نمايد و امور را چنان به دست مى گيرد و تمام وظايف و خواسته هاى او را در نظر دارد، در كارها، اوقات، حالات معيّن تمام وظايف را با دقّت و ظرافت انجام مى دهد. نه تنها اربابش او را بيرون نمى كند; بلكه بر اثر اين عملكرد مقرّب مى گردد و كليدهاى اتاق مخصوص و صندوق اموالش را به او مى سپارد و اسرار بيت خود را در اختيار او مى نهد و كوچك ترين خيانتى از او تا پايان عمرش سر نمى زند.
چنين مقامى براى امام عليه السلام نيز از ناحيه خداوند متعال بوده.
و خداى سبحان چنين اذنى را در مورد احكامش به امام عليه السلام داده است.
قبلاً بيان شد كه اين شأن و مقام و اين اذن الهى به طور قطع براى پيامبر خدا ثابت است; چرا كه از قرآن و سنّت دليل داريم و هم چنين اتّفاق نظر مسلمانان و علماى شيعه و اهل تسنن بر اين معناست، به گونه اى كه انسان يقين پيدا مى كند. افزون بر وجودش، اين امر واقع نيز شده است; زيرا «ادلّ دليل على إمكان الشيء وقوعه».
از اين رو، اين امر براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله ثابت و تمام شده و ما در مورد اهل بيت عليهم السلام براى اين معنا نيز قطع و يقين داريم; چرا كه دليل هاى بسيارى در اين زمينه ارائه شده است.
گرچه براى برخى قابل تحمّل نباشد; ولى اگر اندكى مطالب را بررسى كنند و در اين مورد گفت و گو شود، روشن خواهد شد كه تمام منازل و مقاماتى كه از ناحيه خداوند متعال به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله داده شده، جز نبوّت، براى امير مؤمنان على و ائمّه اطهار عليهم السلام ثابت است.
آرى، اينان خلفا و نايبان پيامبر اكرم هستند. پيامبر اكرم خاتم پيامبران است و باب نبوّت و پيامبرى به وسيله آن حضرت بسته شد; ولى تمام مناصب و مقامات آن حضرت كه از ناحيه خداوند متعال بوده، براى ائمّه ثابت است.
1. سوره قلم (68): آيه 4.
2. سوره حشر (59): آيه 7.
3. الكافى: 1 / 267، حديث 4، بحار الانوار: 17 / 4، حديث 3. در انتهاى حديث چنين آمده است: «ولم يرخص رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله لأحد تقصير الركعتين اللتين ضمّهما إلى ما فرض اللّه عز وجل، بل ألزمهم ذلك إلزاماً واجباً، لم يرخص لأحد في شيء من ذلك إلاّ للمسافر، وليس لاحد أن يرخص ]شيئاً [ما لم يرخصه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، فوافق أمر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله أمر اللّه عز وجل ونهيه نهي اللّه عز وجل ووجب على العباد التسليم له كالتسليم للّه تبارك وتعالى».
4. سوره حشر (59): آيه 7.
5. براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: تفسير منهج الصادقين: 9 / 226، تفسير الصافى: 5 / 156، تفسير الميزان: 19 / 204، تفسير نور الثقلين: 1 / 520، حديث 419، تفسير كنز الدقائق: 2 / 544 تفسير الكشاف: 4 / 503، تفسير قرطبى: 18 / 17، تفسير فخر رازى: 29 / 286، تفسير نيشابورى (چاپ شده با تفسير جامع البيان): 28 / 39.
6. اين حديث شريف در منابع بسيارى از شيعه و سنّى نقل شده است. از جمله: الامالى، شيخ مفيد: 57، الامالى، شيخ طوسى: 170، حديث 287، كنز الفوائد: 274، كشف الغمه: 1 / 63، بشارة المصطفى: 246، تفسير نور الثقلين: 1 / 49، بحار الانوار: 8 / 1، حديث 1، صحيح بخارى: 4 / 208 و 5 / 129، صحيح مسلم: 7 / 120، مسند احمد بن حنبل: 1 / 170، سنن ابن ماجه: 1 / 42، حديث 511، سنن ترمذى: 5 / 302، حلية الاولياء: 7 / 194، مجمع الزوائد: 9 / 110، السنن الكبرى: 9 / 40، شواهد التنزيل: 1 / 190، المستدرك على الصحيحين: 3 / 108 و 133، الطبقات الكبرى: 3 / 23، كنز العمال: 11 / 599، اسد الغابه: 4 / 27، شرح مسلم نَوَوى: 1 / 195.
7. در شواهد التنزيل: 1 / 195 آمده است: «وهذا حديث المنزلة الّذى كان شيخنا أبو حازم الحافظ يقول: خرّجته بخمسة آلاف إسناد».
8. بصائر الدرجات: 168، باب في الأئمة أنّهم ورثوا علم اُولى العزم من الرسل وجميع الأنبياء… .
9. الكافى: 1 / 216، حديث 4.
10. سوره قلم (68): آيه 4.
11. سوره حشر: آيه 7.
12. سوره نساء (4): آيه 80 .
13. الكافى: 1 / 265، حديث 1، فصول المهمة في أصول الأئمة: 1 / 645 و 646، حديث 1، بحار الانوار: 17 / 2، حديث 1.
14. ر.ك: شرح: «وبكم ينزّل الغيث وبكم يمسك السماء أن تقع على الأرض».