حقايق قرآن
وقتى همه حقايق در قرآن مجيد وجود داشته باشد، چه كسى مى تواند به آن حقايق دست يابد جز امير مؤمنان عليه السلام كه خداوند فرموده:
(قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهيدًا بَيْني وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ);1
بگو كافى است كه خداوند و آن كس كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما گواه باشند.
بنابر احاديثى كه ذيل اين آيه آمده است منظور از كسى كه «عنده علم الكتاب» امير مؤمنان على عليه السلام است.2
در حديث ديگرى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
علي مع القرآن والقرآن مع علي;3
على با قرآن است و قرآن با على.
از اين روست كه فرمودند:
علم الكتاب واللّه كلّه عندنا…;4
به خدا سوگند! همه علم كتاب نزد ماست… .
در سخن ديگرى فرمودند:
معاشر الناس! ما من علم إلاّ علّمنيه ربّي، وأنا علّمته عليّاً وقد أحصاه اللّه فيّ، وكلّ علم علمت فقد أحصيته في إمام المتقين، وما من علم إلاّ علّمته عليّاً;5
اى مردم! آن چه پروردگارم به من آموخت، من به على آموختم. خداوند آن را در من احصا كرد و من آن را در امام المتقين قرار دادم و علمى نبود مگر آن كه به على آموختم.
آن چه بيان شد، گوشه اى از بحث ها درباره علم امام بود. البتّه در اين مورد بحث هاى مفصّلى به ويژه پيرامون رواياتى كه در باب هاى مختلف اصول كافى وارد شده، وجود دارد.
ائمّه عليهم السلام در هر زمان به لحاظ مقام علمى مقدّم بر ديگران و داراى مقام امامت بودند. رياست دينى، دنيوى و جانشينى پيامبر اكرم حقّ مسلّم اين بزرگواران بود; ولى در برابر اينان كسانى قرار گرفتند كه معناى برخى از واژگان قرآن مجيد را هم نمى دانستند وبه مسائل اوّليه احكام شرع ناآگاه بودند. اينان چگونه لياقت و شايستگى مقام جانشينى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله را دارا بوده اند؟
در واقع، اعتقاد به خزّان علم بودن ائمّه عليهم السلام، امامت غير ائمّه را نفى مى كند.
به عبارتى، چگونه با وجود چنين امامانى افرادى كه كمترين آگاهى به مسائل اوّليه احكام شرعيّه مكلّفان نداشته اند مى توانند جانشين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شوند؟
چنان كه در بحث هاى امامت گفته ام، اگر قرار است امامت و جانشينى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله با انتخاب مردم باشد ـ چنان كه مذهب اهل سنّت است ـ بايستى عقلا دور هم جمع شوند و اين كار به توسّط آنان انجام شود.
آيا امكان دارد كه عقلا جمع شوند و يك فرد بى سواد را جانشين پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله قرار دهند و او را به جهت دين و دنياى خودشان به رياست عامه برگزينند؟
براى رياست و حكومت شيخين، نه فقط نصّ صريحى وجود نداشته; بلكه اجماع و اتّفاقى نيز در كار نبوده و شورايى هم نبوده است تا عقلاى قوم و اهل حلّ و عقد كه آنان ادّعا مى كنند، نظر بدهند و در واقع، حكومت شيخين با زور و چماق پا گرفت. تاريخ گواه اين واقعيّت است و هيچ تعصّب و حبّ و بغضى در كار نيست.
و از طرفى آن دو فاقد شروط امامت بودند، از جمله اعلميت بلكه كمترين آگاهى از احكام شرع و معارف قرآن و دين را نداشتند و معلوم است كه با نبود شرط، مشروط نيز از بين خواهد رفت.
1. سوره رعد (13): آيه 43.
2. ر.ك: بصائر الدرجات: 232، جزء پنجم، باب يكم.
3. الامالى، شيخ طوسى: 479، حديث 1045، المستدرك على الصحيحين: 3 / 124، مجمع الزوائد: 9 / 134.
4. بصائر الدرجات: 251، الكافى: 1 / 257، باب ذكر غيبت، حديث 3.
5. الاحتجاج: 1 / 144.