تاريكى هاى معنوى
بى گمان روشن گرى ائمّه عليهم السلام جنبه معنوى دارد; يعنى آنان تاريكى هاى معنوى را مى زدايند.
نخستين تاريكى، تاريكى عدم است و عدم تاريكى و وجود نور است. بنابراين مى توان گفت كه همه اشيا به بركت ائمّه عليهم السلام از تاريكى عدم به نور وجود منتقل شده اند; و چنان كه پيش تر بيان شد ائمّه واسطه نخستين نعمت هستند كه نعمت وجود است و نعمت هاى ديگر بر آن مترتّب مى گردند.
دومين تاريكى، تاريكى شرك است. در زيارت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله چنين مى خوانيم:
الحمد للّه الّذي استنقذنا بك من الشرك والضلالة;1
شكر و سپاس خدايى را كه به وسيله تو اى رسول خدا ما را از شرك و ضلالت نجات داد.
و در زيارت سيدالشهداء عليه السلام مى خوانيم: «وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة»2 بلكه همه معصومين عليهم السلام چنين هستند كه در زيارت جامعه خواهد آمد كه «وأنقذنا من شفا جرف الهلكات». آرى، رسول اكرم و ائمه عليهم السلام ما را از پرتگاه هلاكت نجات دادند.
سومين تاريكى معنوى، تاريكى جهل و نادانى است كه هيچ ظلمت و تاريكى بالاتر از اين نيست و اين تاريكى منشأ همه شرور و مفاسد است. ائمّه عليهم السلام وسيله خروج و رهايى از تاريكى جهل و جهالت هستند.
تاريكى چهارم معنوى كه خيلى مهم است، تاريكى فتنه است. اين تاريكى در هر عصرى براى اُمّت ها پيش آمده است و در اُمّت اسلام نيز خدا داند چندين بار پيش آمده و هنوز هم پيش مى آيد و در آينده نيز پيش خواهد آمد.
تاريكى فتنه بدين گونه است كه انسان در برهه اى از زمان در شرايطى قرار مى گيرد كه راه ها متعدّد شده و همه ظاهرِ خوب دارند، انسان متحيّر مى شود كه راه نجات كدام است. همه افراد خوب و بد از نظر ظاهر به هم شباهت دارند، ولى سخنانشان با هم تضاد و تناقض دارد. انسان سر در گم است كه كدام راه را طى كند.
براى نمونه همه مكّه رفته اند، نماز مى خوانند، نه فقط نماز واجب; بلكه نماز شب مى خوانند، همه عمّامه دارند، ريش دارند; ولى حرف ها با هم در تضاد و تناقض است و امر ملتبس مى شود، به راستى انسان در چنين شرايطى چه وظيفه اى دارد؟ از اين رو پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديثى مى فرمايد:
فإذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن;3
آن گاه كه فتنه ها بر شما روى آورد و به مانند قسمتى از شب تاريك گشت به قرآن چنگ بزنيد.
و در حديث ديگرى كه جمعى از محدّثان عامّه آورده و بعضى در سندش خدشه كرده اند فرموده:
ستكون بعدي فتنة، فإذا كان ذلك فالزموا علي بن أبي طالب،… .4
و از طرفى مى فرمايد:
علي مع القرآن والقرآن مع علي.5
و در احاديث بسيارى به قرآن و عترت هر دو توصيه نموده.
آرى، انسان ناگزير است كه در تاريكى فتنه راه برود و به طرفى حركت كند. چه كسى راه صحيح را پيش روى انسان مى تواند بگذارد جز قرآن و ائمّه عليهم السلام كه در چنين شرايطى موجب نجات و هدايت انسان هستند؟ از اين رو گفتيم كه اين عبارت ها: «ائمّة الهدى ومصابيح الدجى وأعلام التقى» با هم تقارب دارند.
آيا افرادى كه با ائمّه عليهم السلام در هر عصر و زمانى ارتباط داشته اند و ملازم آن بزرگواران بوده اند، همواره در شرايط فتنه ها متحيّر مى مانده اند، يا ايشان نيز به سهم خود و به اندازه توانشان چراغ هاى روشن گر و پيشوايان هدايت ديگران شده اند؟
آرى، تربيت شدگان مكتب اهل بيت عليهم السلام كه در خدمتشان بوده اند، در هر شرايطى موجب نجات و رهايى ديگران مى شده اند و وجودشان واقعاً وجود مؤثّرى بوده است.
1. الكافى: 4 / 551، حديث 1، مصباح المتهجد: 709.
2. مصباح المتهجد: 787.
3. الكافى: 2 / 598 و 599، حديث 2، وسائل الشيعه: 4 / 828، حديث 3، بحار الانوار: 89 / 17، حديث 16.
4. الاصابه و الاستيعاب و اُسد الغابه در احوالات أبوليلى الغفاري.
5. اين حديث نزد عامه و خاصه مشهور است و جمعى به صحّت آن حكم كرده اند; از جمله حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 124.