برترى ائمّه بر پيامبران
امامان ما از انبياى سلف جز پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و حتّى از پيامبران اولوالعزم افضل هستند. در اين باره به تفصيل در پژوهش هاى خود سخن گفته ايم. اين برترى به طور علمى و با اسلوبى برآمده از كتاب و سنّت ثابت شده و در اين راه از عقل هم مى توان يارى گرفت كه خود به بحث مستقلى نياز دارد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
الأنبياء والمرسلون على أربع طبقات… وقد كان إبراهيم عليه السلام نبيّاً وليس بإمام حتّى قال اللّه: (إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا);1
پيامبران و فرستادگان چهار طبقه اند… و ابراهيم عليه السلام پيامبر بود و امام نبود تا اين كه خداوند فرمود: «همانا من تو را براى مردم امام و پيشوا قرار مى دهم».
دست كم در خصوص حضرت ابراهيم امامت، مقام بالاترى از نبوّت بوده است. اگر ابراهيم عليه السلام مقام هدايت را داشته كه همان ارائه طريق باشد; وقتى به مقام امامت رسيد، ناگزير بايستى هدايتش يك درجه بالاتر برود كه گفتيم ايصال به مطلوب بالاتر است. پس ايصال به مطلوب از شئون امامت مى شود. با توجّه به مقدّماتى كه بيان شد، هر كه مأموم چنين امامى شود، به بركت امام عليه السلام به همان مقام مطلوب يا كمال مناسب خواهد رسيد.
پس اين هدايت، هدايت تكوينى مى شود; چرا كه مى فرمايد: (يَهْدُونَ بِأَمْرِنا);2 «به امر ما (مردم را) هدايت مى كردند».
پس ائمه عليهم السلام هم از نظر تكوينى هدايت گرند و هم از نظر تشريعى; چون امر خداوند دو نوع است:
1 . امر تكوينى;
2 . امر تشريعى.
از سوى ديگر فعل مضارع «يهدون» ظهور در استمرار دارد. ائمّه هم اكنون نيز كه در اين عالم نيستند، باز هم «يهدون بأمرنا» هستند.
با اين بيان، ائمّه عليهم السلام هم راهنماى بشر به سوى حقّ و معلّم معارف و حقايق و احكام هستند تا انسان را از شرك و ديگر گم راهى ها نجات دهند، و هم واسطه فيض الهى در عالم تكوين كه به بركت وجودشان انسان و ديگر موجودات به كمال مناسب شأن و حالشان برسند.
اينك اين پرسش مطرح است كه اگر جعل و قرار از ناحيه بارى تعالى در مورد امامان هدايت گر است، اين جعل و قرار در امامان ضلال و گم راه نيز هست و هر دو به خدا برمى گردد. پس امام هدايت گر و امام گم راه كننده هر دو از جانب خدا هستند و اين چگونه خواهد شد؟
جعل و قرار دو نوع است:
1 . جعل ابتدايى;
2 . جعل غير ابتدايى.
آيه اى كه درباره امامان هدايت گر آمده جعل ابتدايى است و به چيزى مسبوق نيست; امّا در آيه مربوط به امامان ضلال و گم راه گر چنين نيست; چرا كه خود آن ها گم راه شده اند و گم راه كننده بوده اند. آيه درباره امامان ضلال در سياق قصّه فرعون و هامان است. آن جا كه خداوند مى فرمايد:
(فَلَمّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّنات قالُوا ما هذا إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَرىً وَما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا اْلأَوَّلينَ * وَقالَ مُوسى رَبّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَمَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ * وَقالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلاَُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِله غَيْري فَأَوْقِدْ لي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي صَرْحًا لَعَلّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَإِنّي َلأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ * وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي اْلأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ * فَأَخَذْناهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظّالِمينَ * وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ * وَأَتْبَعْناهُمْ في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ);3
هنگامى كه موسى با معجزه هاى روشن ما به سوى آنان آمد، گفتند: اين چيزى جز سحر نيست كه به دروغ به خدا بسته شده. ما هرگز چنين چيزى را از نياكان خود نشنيده ايم. موسى گفت: پروردگارم از حال كسى كه هدايت را از نزد او آورده و كسى كه فرجام نيك جهان (هستى و آخرت) از آنِ اوست، آگاه تر است. به يقين او ستم گران را رستگار نخواهد كرد. فرعون گفت: اى گروه اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم. پس اى هامان! براى من آتشى بر گِل بيفروز (و آجرهايى بساز) و براى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم; و هر چند من گمان مى كنم كه او از دروغ گويان است. فرعون و سپاهيانش به ناحق در زمين تكبّر ورزيدند و گمان كردند كه به سوى ما باز گردانده نمى شوند. پس ما نيز او و سپاهيانش را گرفتيم و به دريا افكنديم. پس بنگر سرانجام ستم گران چگونه بود. و آنان (فرعونيان) را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش دعوت مى كنند و روز رستاخيز يارى نخواهند شد و در اين دنيا لعنت در پى آنان قرار داديم و روز رستاخيز از زشت رويان خواهند بود.
آن گاه كه هدايت هاى حضرت موسى عليه السلام در آن ها تأثير نكرد و گوش فرا ندادند و ضلالت و گم راهى را برگزيدند، خود امام براى گم راهان شدند. روشن است كه اين جعل و قرار غير از آن جعل و قرار به قاعده لطف است كه مى فرمايد:
(أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا);4
پيشوايانى كه به امر ما (مردم را) هدايت مى كردند.
و در ادامه مى فرمايد:
(وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدينَ);2
به آنان انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى كرديم و آنان تنها ما را عبادت مى كردند.
چرا كه وحى بر ائمّه عليهم السلام نازل مى شده است كه در توضيح عبارت «ومهبط الوحى» گفتيم كه آيا بر خود امام عليه السلام وحى نازل مى شده و يا نه وحى نبوده الهام بوده كه بخشى از وحى است؟ اگر وحى بوده، اين چه وحيى بوده كه بر آن بزرگواران نازل مى شده است. و به طور قطع منظور وحى نبوّت نبوده است; چرا كه بعد از پيامبر اسلام، پيامبرى نمى باشد.
كوتاه سخن اين كه ائمّه عليهم السلام ائمّه هدايت گرند كه خداوند آن ها را جعل و نصب كرده است تا به توسّط آنان همه فيوضات، معنويّات، ارشادات، هدايات و بركات بر انسان و ديگر خلايق برسد، به ويژه اگر حرف «باء» در «بأمرنا» به معناى سببيّت بوده باشد كه هر چه هست از خداست; اما به توسّط ائمه هدى، در نتيجه اين مقام از مقامات ويژه امامان معصوم عليهم السلام خواهد بود.
پس با توجّه به آن چه در زيارت جامعه آمده، بحث ولايت تكوينى و تشريعى و ولايت بر احكام مطرح مى شود، و با توجّه به اين عبارات و روايات، مختصرى با مسئله ولايت آشنا شديم و ولايت تكوينى و تشريعى را به طور مفصل و جداگانه بحث خواهيم كرد.
1. بصائر الدرجات: 393 و 394، الكافى: 1 / 174 ـ 175، حديث 1، الاختصاص: 23، بحار الانوار: 11 / 55، حديث 52.
2. سوره انبياء (21): آيه 73 و سوره سجده (32): آيه 24.
3. سوره قصص (28): آيات 36 ـ 42.
4 و 2. سوره انبياء (21): آيه 73.