رسالت هدايت گر
اَرْسَلَهُ بِالْهُدى وَدينِ الْحَقِّ;
پيامبرى كه او را با هدايت و دين حق فرستاد.
بنابراين وقتى به رسالت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شهادت مى دهيم، اين شهادت، با مقامات، اوصاف و منازلى براى آن حضرت توأم است. رسالتى كه به پيامبر اكرم عطا شده، رسالت هُدى و هدايت است.
چنان كه پيش تر گذشت، واژه «هدايت» به تمام معنا، همه كسان ـ ذوى العقول ـ يا چيزها ـ اعم از ذوى العقول يا غير ذوى العقول ـ را كه به هدايت نياز دارند، شامل مى شود. دين اسلام، براى بشر بالخصوص، دين هدايت و حق است.
حق يعنى چه؟ يعنى هرگز در دين اسلام باطل و بطلانى وجود ندارد. منظور از باطل در اين جا بالمعنى الاعم است، نه فقط باطل در مقابل حق كه معمولاً به كار مى بريم; بلكه شامل نقص، سهو، خطا و اشتباه مى شود كه هر كدام نوعى از بطلان هستند و همه اين موارد در دين اسلام منتفى است. از اين رو، درباره قرآن اين گونه آمده است:
(وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ * لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيم حَميد);1
و همانا اين كتابى است شكست ناپذير كه هيچ باطلى نه از پيش رو و نه از پشت سر بر آن راه ندارد; چرا كه از جانب خداوند حكيم و ستوده نازل شده است.
پس در اين جا باطل به جميع معانى كلمه مورد نظر است و هيچ نقص، اشتباه و خطايى در قرآن نيست. «لا يأتيه» از هيچ طرف; نه اكنون، نه در آينده، نه از پيش رو و نه از پشت سر. اين همان دين حق است.
به نظر مى رسد كه برهان اين مطلب در قرآن مجيد است، آن جا كه مى فرمايد:
(أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ);2
آيا كسى كه موجودات را آفريده از حال آنان آگاه نيست، با اين كه او بسيار باخبر و آگاه است؟
چون خداوند متعال كه خالق بشر است و حكمت و هدف از خلقت اين بشر، هدايت و رسيدن به كمال است. او كه خالق است، بشر را براى رسيدن به كمال خلق كرده است. خبير است به اين كه چه چيزى بشر را براى رسيدن به كمال، كمك مى كند و چه چيزى مانع رسيدن او به كمال مى شود; يعنى از همه مقتضيات و تمام موانع آگاه است. از اين رو، بايستى به مقتضاى قاعده لطف كارى كند كه مقتضيات رسيدن به اين هدف و حكمت فراهم شود و موانع در اين راه برطرف گردد; يعنى برنامه اى كه به تعبير ما شريعت است ارائه كند. بنابراين، ناگزير بايد دين و شريعتى بيايد كه حق باشد; حق در مقابل باطل به جميع معانى آن. از اين رو كسى حق ندارد به اين دين اشكالى كند كه مثلاً: فلان جا چرا چنين؟ فلان حكم چرا فلان؟ چرا اين طور؟
اين چراها را نبايد كرد; زيرا كه كسى اين شريعت را مقرّر كرده كه ما را آفريده و به حالات، حقايق احوال، واقعيّات ما و به آن چه ما را به غرض از خلقت مى رساند و آن چه مانع مى شود، آگاه است.
پس اگر گفت: فلان چيز حرام است; يعنى براى تو مانعيّت دارد و اگر گفت: انجام فلان عمل مستحب است، انجام بده; يعنى تو را در رسيدن و حركت به سوى كمال يارى مى كند.
به راستى چنين دينى را بايستى به دست چه كسى بسپارند و چه كسى بايد آن را به مردم برساند؟
آرى بايد رسول باشد كه مرتَضى به جميع جهات باشد; يعنى به مناسبت حكم و موضوع، وقتى دين چنين بود، مبلِّغ دين هم بايد با اين دين متناسب باشد و از خطا، نسيان، غرض، غرائز شهوانى به دور باشد و چيزى را از دين كم نكند يا چيزى را به دين، مطابق هواى نفسش اضافه نكند.
پس هر كسى از افراد بشر و مكلّفان به اين دين، هر مقدار ارتباطشان با اين دين بيشتر باشد، علاوه بر اين كه به هدف از خلقت نزديك تر هستند، همان كاشف از مرضى بودن عنداللّه مى شود. چنان كه گذشت، به مقتضاى آيه مباركه «نَفْر» كه مى فرمايد:
(لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ);3
تا در دين آگاهى يابند.
كلمه دين اعم از اصول اعتقادات، احكام شرعى و جهات اخلاقى است و كمال انسان در اين است كه در هر سه بُعد كار كند و در مسير صحيح رسيدن به كمال قدم بردارد; زيرا كه انسان فكر است و بدن و نفس و هر يك از اين ابعاد وظيفه خاص خود را دارد، از نظر فكر و اعتقاد مستقيم باشد و هم چنين در احكام شرعيه كه مربوط به اعضا و جوارح بدن است و در جهات اخلاقى كه مربوط به نفس است و كسى كه در اين سه بعد كار كند، در مسير دين حق حركت كرده است. حالا اگر به جايى رسيد ـ و نخواهد رسيد ـ كه بخواهد رسول مرتَضى شود، آن جا كه حضرتش مى فرمايد:
ألا و إنّ إمامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه ومن طعمه بقرصيه، ألا وإنّكم لا تقدرون على ذلك ولكن أعينوني بورع واجتهاد…;4
امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان كفايت كرده است. بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد، اما با پارسايى و تلاش فراوان… مرا يارى كنيد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
كونوا دعاة للناس بغير ألسنتكم لِيَرَوْا منكم الورعَ والاجتهاد والصلاة والخير، فإنّ ذلك داعيةٌ;5
مردم را با غير زبان هايتان ]به مذهب خويش[ دعوت كنيد تا از شما پارسايى، تلاش، نماز و نيكى را ببينند كه همين دعوت كننده است.
انسان بايستى در اين مسير جدّ و اجتهاد داشته باشد. اين همان معناى «ارسله بالهدى ودين الحق» است.
1. سوره فصلت (41): آيه 41 و 42.
2. سوره ملك (67): آيه 14.
3. سوره توبه (9): آيه 122.
4. نهج البلاغه: نامه 45، بحار الانوار: 33 / 474.
5. الكافى: 2 / 78، حديث 14.